حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

امام على علیه السّلام فرمودند:

قیلَ لِلعَبدِ الصّالِحِ لُقمانَ: أیُّ النّاسِ أفضَلُ ؟ قالَ: المُؤمِنُ الغَنِیُّ ، قیلَ: الغَنِیُّ مِنَ المالِ ؟ فَقالَ: لا ، ولکِنَّ الغَنِیَّ مِنَ العِلمِ الَّذی إنِ احتیجَ إلَیهِ اُنتُفِعَ بِعِلمِهِ ، وإنِ استُغنِیَ عَنهُ اُکتُفِى

بحارالانوار، ج 13، ص 421

 

قیلَ: فعل (ماضی مجهول)، مبنی بر فتح

لِلعَبدِ: جار و مجرور (متعلق به قیل)

الصّالِحِ: مضاف الیه و مجرور

لُقمانَ: عطف بیان یا بدل کل از کل برای عبد، در محل جر، (اسم غیرمنصرف)

أیُّ النّاسِ أفضَلُ: نائب فاعل برای قیل، محلا مرفوع

أیُّ: مبتدا (اسم استفهام)، مبنی بر ضم، محلا مرفوع

النّاسِ: مضاف الیه و مجرور

أفضَلُ: خبر ، مرفوع

 

قالَ: فعل و فاعل

المُؤمِنُ الغَنِیُّ: مفعول به برای قال، محلا منصوب

المُؤمِنُ: مبتدا و مرفوع

الغَنِیُّ: نعت (صفت برای مومن) و مرفوع

خبر محذوف است: المومن الغنی هو افضل؟

 

قیلَ: فعل

الغَنِیُّ مِنَ المالِ: نائب فاعل برای قیل، محلا مرفوع

الغَنِیُّ: مبتدا و مرفوع

مِنَ المالِ: جار و مجرور متعلق به الغنی

خبر: محذوف (الغنی من المال افضلُ؟)

فَ: حرف عطف، مبنی بر فتح

قالَ: فعل و فاعل (تا آخر جمله، مفعول به برای قال)

لا: حرف نفی، مبنی بر سکون

 

و: حرف عطف، مبنی بر فتح

لکِنَّ: حرف مشبهه بالفعل

الغَنِیَّ: اسم لکنَّ و منصوب

مِنَ العِلمِ: جار و مجرور متعلق به غنی

خبر لکنَّ: محذوف (لکنَّ الغنیَّ منَ العلمِ الذی ... افضلُ)

الذی تا آخر: جمله وصفیه برای برای الغنی، محلا منصوب)

الَّذی: بدل کل از کل ، مبنی بر سکون

إنِ: حرف شرط عامل، مبنی بر سکون

اُحتیجَ: فعل شرط (ماضی مجهول) محلا مجزوم

إلَیهِ: جار و مجرور متعلق به احتیج، هِ نائب فاعل و محلا مرفوع

اُنتُفِعَ: فعل جزاء شرط، ِفعل (ماضی مجهول) ، محلا مجزوم

بِعِلمِهِ: جار و مجرور متعلق به انتفع، هِ مضاف الیه و نائب فاعل، محلا مرفوع

 

و إنِ: گفته شد

استُغنِیَ: فعل شرط ، محلا مجزوم

عَنهُ: جار و مجرور (متعلق به استغنی) هُ نائب فاعل

اکتُفى: جواب شرط ، فعل و نائب فاعل؟ ، محلا مجزوم

(اگر به صورت اکتَفی (معلوم) خوانده شود، معنا درست تر به نظر می رسد: "به علم خودش اکتفا کند، قانع شود." ولی اگر بخواهیم مجهول بخوانیم، با توجه به اینکه فعل لازم است، باید متعدی به حرف جر شود و بعد مجهولش کنیم، یعنی به صورت اُکتُفِی بِکذا بیاید که اینجا اینطور نیست.) ؟

  

 به بنده ی صالح، لقمان، گفته شد: کدام یک از مردم با فضیلت ترند؟ گفت: «مؤمنِ غنی(توانگر)» . گفته شد: بی نیاز از مال؟ گفت: «نه؛ ولیکن برخوردار از دانشى که اگر به او نیاز شد، از دانشش سود برده شود و اگر از او بى نیاز شدند، خودش به آن اکتفا کند» .

 

نظرات  (۴)

المُؤمِنُ الغَنِیُّ مبتدا و نعت است که خبر آن محذوف است.(افضلُ= خبر)

اُنتُفِعَ بِعِلمِهِ: (مجهولِ فعل متعدی به حرف جر)
بنظرم علم در اینجا نائب فاعل و محلا مرفوع است و ه  مضاف الیه و مجرور.

درمورد معلوم و مجهول فعل آخر، اگر معلوم بگیریم به نظر درست تر است ولی آیا اِکتَفی (اکتفا کند) این معنی را می رساند که: (خودش به علمش اکتفا کند)؟؟

  • سید حامد فرهنگ
  • یک کلمه میتونه دوتا نقش بگیره؟ مثل "ه" در بعلمه که هم مضاف الیه هست هم نایب فاعل؟به نظر من هم علم نایب فاعل باید باشه.
    مگر جمله وصفیه بعد از کلمه نکره نمیومد؟اینجا چرا بعد از معرفه اومده؟
  • فرید افتخاری
  • در مواردی که فعل متعدی به حرف جر مجهول شده باشد، در ترکیب حرف جر و کلمه بعد ازآن را که معمولا نائب فاعل در معناست، جار و مجرور می گیریم و بعد هر دوی جار و مجرور را محلا مرفوع به عنوان نایب فاعل لحاظ می نمائیم مثل این آیه شریفه که ...یوم ینفخ فی الصور ... که درآن فی حرف جر و الصور مجرور است و جار و مجرور روی هم نایب فاعل یتفخ و محلا مرفوع می باشد.
    البته نظرات دیگری نیز در این زمینه میان نحاة هست.

    اکتفی نیز به صیغه معلوم درست است که بعمله بعد از آن به قرینه بعلمه قبلی حذف شده است.

    همه جا جملات بعد از قبل و قال محلا منصوب و مفعول به یا تائب فاعل برای فعل از ماده قول هستند.

    جمله بعد از الذی همیشه صله است و اینجا خود الذی صفت برای الغنی است 

  • فائزه موسوی طیبی
  • صالح برای عبد صفت است هم به لحاظ معنی و هم اگر مضاف الیه بود عبد الف و لام نمی گرفت.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.