معادل عربی ضرب المثلهای فارسی
بخش سوم
1) اِنّ معَ الیومِ غداً . ← فردایی هم هست.
2) غَداؤهُ مرهونٌ بَعَشائهِ ← هشتش گروی نه است.
3) کمُستَبُضِع التَّمرِ الی الهَجَر ← زیره به کرمان میبرد ، چغندر به هرات
4) اَسْمَعُ جَعجعهً و لاأرَی طَحَناً ← حرف میشنوم و عمل نمیبینم.
5) ما اَشْبهَ اللّیلة بالبارحة ← به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
6) الشّاةُ الَمذبوحة لاتألم السَّلخَ .← مرده از نیشتر مترسانش.
7) لابدَّ دُونَ الشَّهْدِ من اِبَرِ النَّخلِ ← هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد
8) الشّیبُ کُلّه عیبٌ یا شایب و عایب ← پیری و هزار عیب.
9) اِسْمَع و لا تُصدِّقْ ← بشنو و باور مکن.
10) ضَیفُ العِشاء ما لَـهُ العَشاء ← مهمان دیروقت ، خرجش با خودش است.
11) الطَّریفُ خفیفٌ و التّلیدُ بلیدٌ ← نو که آید به بازار کهنه شود دل آزار
12) طَرْفُ الفَتی یُخبرُ عن جَنانه ← رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون
13) خَفِّفْ طعامَک تأمَنْ سَقامَک . ← کم بخور ، همیشه بخور.
14) مَواعِیدُ عُرقُوبٍ . ← وعده سرِ خرمن می دهد.
15) صاحَتْ عَصافیرُ بطنی. ← روده بزرگ روده کوچک را خورد .
16) غُبار العمل خَیرٌ مِنْ زَعفران العُطلة . ← دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
17) الأعمی یَخْرأ فَوق السَّطح وَ یحسَبُ اَنّ النّاس لا یَـرَوْنَــه ← مثل کبک سرش را زیر برف می کند.
18) العُنْقُود العَالی حُصْرُمُ. ← دستش به انگور نمی رسد می گوید : ترش است.
19) إنَّ لِلحیطان آذاناً. ← دیوار موش دارد موش هم گوش دارد.
20) قد جَعَلَ اِحدَی اُذنَیهِ بُستاناً و الأُخری مَیداناً ← یک گوشش در است ، یک گوشش دروازه
21) اِسْتَوَتْ بهِ الاَرضُ ← هفت کفن پوسانده است.
22) اَکَلْتُم تَـمْری و عَصیْتُم أمــری. ← نمک خوردی و نمکدان شکستی.
23) ذَهَب أمسُ بِما فیه . ← گذشت آنچه گذشت
24) کُلُّ اِناء بالّذی فیه یَنْضَحُ ← از کوزه همان برون تراود که در اوست
25) بَطنٌ جائعٌ و وجهٌ مَدهُون ← پز عالی ، جیب خالی.
26) بعضُ الشیء اَفْضَلُ مِن لاشیء ← کاچی به از هیچی
27) بَاکِرْ تَسعَدْ. ← سحر خیز باش تا کامروا شوی.
28) بَلغَ السِّکّینُ العَظْم . ← کارد به استخوان رسید.
29) بَیضَهُ الیومِ خَیرٌ من دَجاجه الغَدِ ← سیلی نقد به از حلوای نسیه
30) ما کلُّ بَیضاءَ شَحْمَهٌ ← هر گردی ، گردو نیست
31) تِلکَ بتلکَ یا عَمْروُ ← این به آن در
32) کما تَدِینُ تُدانُ ← از مکافات عمل غافل مشو.
33) کالمَربُوط و الَمْرعَی خَصیبٌ. ← دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
34) رَجَعَ بخُفَّی حُنَین. ← دست از پا درازتر برگشت.
35) کالمُستَجِیر منَ الرَّمضاء الی النّار ← از چاله درآمد به چاه افتاد.
36) رُبَّ رَمْیةٍ مِن غَیر رامٍ ← گاه باشد که کودکی نادان به خطا بر هدف زند تیری
37) تَجرِی الّریاحُ بِمالا تَشْتَهِی السُّفنُ ← خدا کشتی آنجا که خواهد بَرَد اگر ناخدا جامه بر تن دَرَد
38) الرّائدُ لایکذِبُ اَهَلهُ ← کارد ، دسته خودش را نمیبُــرد
39) عَلی مَن تَقرأ مَزامیرَک؟ یا داوود . ← یاسین به گوش الاغ خواندن
40) زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً. ← اگر خواهی عزیز شوی یا بمیری یا دور شوی
41) سَبَقَ السَّیفُ العَذْلَ. ← دیگر کار از کار گذشته است.
42) سحابهُ صَیفٍ عَن قلیلِ تَقَشَّعُ .← این نیز بگذرد.
43) ابنُ الِاسْکافِ حَفیان و ابنُ الحائکِ عُریان. ← کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد.
44) اَضیقُ مِن سُمّ الخِیاطِ ← مثل سوراخ سوزن
45) تحتَ البَرّاق سمُّ ناقِعٌ . ← مار خوش خط و خال
46) الأعوَرُ فی بلادِ العِمیانِ مَلِکٌ. ← به شهر کوران ، یک چشم ، سلطان است.
47) لیسَ الخبرُ کَالمُعایَنة. ← شنیدن کی بود مانند دیدن
48) اِیّاک اَعْنِی و اسْمَعی یا جَارَتی ← در! به تو میگویم دیوار! تو بشنو
49) رُدَّ الحجَر مِنْ حیثُ أتاک ← کلوخ انداز را پاداش سنگ است
50) الحدیدَ بالحدید یُفلِحُ ← آهن را به آهن توان کوفت
51) منْ طَلَب الحَسناءَ یُعطِی مَهَرها ← هر کرا طاووس باید ، جور هندوستان کشد
52) الحقیقة مُــرٌّ. ← حرف حق ،تلخ است .
53) جاءَ بِقَرنَی حِمارٍ ← دروغ شاخدار
54) ربّما اراد الصَّدیِقُ الاحمقُ نَفَعَک فَضَرَّک ← دوستی خاله خرسه
55) دَوامُ الحالِ من المحال ← همیشه در به یک پاشنه نمیگردد
56) خَرقاءُ عیّابه. ← آبکش به آفتابه میگوید دو سوراخ داری.
57) اِخْتَلط الحابلُ بالنّابِل ← خر تو خر شد – شیر تو شیر شد.
58) الخَیرُ فِیما وَقَعَ ← هرچه پیش آید ، خوش آید.
59) یَدْرُجُ فی کُلّ وَکْرٍ. ← نخود هر آشی است.
60) اَلْقِ دَلْوَک فی الدِّلاء. ← سنگ مفت ، گنجشک مفت.