حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

المبحث التاسع فی التقیید بالنفی

التقیید بالنفی : یکون لسلب النسبة على وجه مخصوص ، ممّا تفیده أحرف النفی السبعة - وهی - لا ، وما ، ولات ، وإن ، ولن ، ولم ، ولمّا.

 (فلا) للنفی مطلقاً - و (مَا ، وإن ، ولاَتَ) لنفی الحال ، إن دخلت على المضارع و(لن) لنفی الاستقبال و(لم - ولما) لنفی المُضیّ - الا أنه (بلمّا) ینسحبُ إلى ما بعد زمن التکلم : ویختصّ بالمتوقّع - وعلى هذا : فلا یقال ما یقم خلیلٌ ثم قام ، ولا : لمّا یجتمع النقیضان - کما یقال لم یقم علیٌّ ثم قام ولم یجتمع الضدان ، فلمّا فی النفی تقابل (قد) فی الاثبات ، وحینئذ یکون منفیُّها قریباً من الحال - فلا یصح لمّا یجیءُ خلیل فی العام الماضی.

المبحث العاشر فی التقیید بالمفاعیل الخمسة ونحوها

التقییدُ بها : یکون لبیان نوع الفعل ، أو ما وقع علیه أو فیه ، أو لأجله أو بمقارنته ، ویقید بالحال لبیان هیئة صاحبها وتقیید عاملها ، ویقیَّد بالتمییز لبیان ما خفى من ذات - أو نسبة ، فتکون القیودُ هی محظ الفائدة والکلام بدونها کاذبٌ - أو غیر مقصود بالذات - کقوله تعالى (وما خلقنا السموات والأرض وما بینهما لاعبین) وقد سبق القولُ فی أول الباب مفصلاً ، فارجع إلیه إن شئتَ

تنبیهات

الأول - عُلم ممّا تقدَّم أن التقیید بالمفاعیل الخمسة ونحوها للأغراض التی سبقت - وتقییدها إذا کانت (مذکورة)

أمّا إذا کانت محذوفة فتُفید أغراضاً أخرى

(1) منها - التعمیم باختصار کقوله تعالى (والله یدعو إلى دار السلام)

(أی جمیع عباده) لأن حذف المعمول یؤذن بالعموم  (ولو ذکر لفات غرض الاختصار المناسب لمقتضى الحال)

(2) ومنها - الاعتماد على تقدم ذکره - کقوله تعالى (یَمحُو اللهُ ما یشاءُ ویُثبتُ) - أی ویثبتُ ما یشاءُ

(3) ومنها - طلب الاختصار - نحو (یغفرُ لمن یشاءُ) أی یغفر الذنوب.

 (4) ومنها – استهجان التصریح به نحو : (ما رأیتُ منه ولا رأى منِّی) أی العورة

(5) ومنها – البیانُ بعد الابهام – کما فی حذف مفعول فعل المشیئة

ونحوها  إذا وقع ذلک الفعل شرطاً فإنّ الجواب یدل علیه ، ویبینُه بعد إبهامه ، فیکون أوقع فی النفس ، ویقدر المفعول مصدرا من فعل الجواب ، نحو : (فمن شاء فلیؤمن) – أی فمن شاء الإیمان

(6) ومنها – المحافظة على سجع – أو : وزن

فالأول – کقوله تعالى (سیذکَّرُ من یخشى)

إذ لو قیل : یخشى الله – لم یکن على سننن رؤوس الآی السابقة

والثانی – کقول المتنبی :

بناها فأعلى والقنا یقرع القَنا ومَوجُ المنایاَ حولها مُتلاطمُ

أی : فأعلاها

(7) ومنها – تعیُّن المفعول – نحو رعت الماشیة (أی نباتاً)

ومنها – تنزیل المتعدِّی منزلة اللازم لعدم تعلق الغرض بالمعمول ، بل یجعل المفعول منسیاً ، بحیث لا یکون ملحوظاً مقدّرا

کما لا یلاحظ تعلق الفعل به أصلا – کقوله تعالى (هَلْ یستوی الذینَ یعلمون والذینَ لا یعلمون)

الثانی – الأصل فی العامل أن یًُقدَّم على المعمول

وقد یُعکس : فیقدّم المعمول على العامل لأغراض شتَّى

(1) ومنها – التخصیص – نحو (إیاک نعبدُ ، واُیّاک نستعین)

 (2) ومنها – ردُّ المخاطب إلى الصّواب عند خطئه فی تعیین المفعول نحو : نصراً رأیت – رداً لمن اعتقد أنک رأیت غیره

(3) ومنها – کون المتقدم محطّ الأنکار مع التَّعجب نحو : أبعدَ طول التجربة تنخدع بهذه الزَّخارف.

(4) ومنها – رعایة مُوازاة رؤوس الآی نحو : (خُذُوهُ فغُلوهُ ، ثمّ الجحیم صلُوهُ) – وهلمّ جرا من بقیة الأغراض التی سبقت.

 

مبحث نهم: مقید ساختن با نفی

مقید ساختن با نفی برای سلب نسبت به صورت مخصوصی می باشد. حروف هفتگانه نفی از جمله چیزهایی اند که از سلب نسبت حکایت می کنند. این حروف عبارتند از: لا، ما، لات، إن، لن، لم، لمّا.

لا برای نفی مطلق است (در هر زمانی) – ما، إن، لاتَ برای نفی در زمان حال هستند ، اگر بر مضارع وارد شوند. – لن برای نفی در آینده است. لم و لمّا برای نفی در گذشته به کار می روند. البته در لمّا، نفی (از گذشته) تا بعد از زمان تکلم ادامه پیدا می کند و این مختص چیزهایی است که موردانتظار هستند. بر این اساس، گفته نمی شود: «ما یقم خلیل ثم قام» (برنمی خیزد خلیل، سپس برخواست) و همچنین گفته نمی شود: « لمّا یجتمع النقیضان » (هنوز دو امر متناقض با هم جمع نشده اند). بلکه گفته می شود: «لم یقم علی ثم قام» (علی برنخواسته بود، سپس برخواست) و «لم یجتمع الضدان» (دو امر متضاد با هم جمع نشدند). پس «لمّا» در نفی، مقابل «قد» در اثبات است (هر دو معنای ماضی نقلی می دهند) و در اینجا زمان منفی آن نزدیک به زمان حال است – پس « لمّا یجیءُ خلیل فی العام الماضی » (خلیل در سال گذشته هنوز نیامده است) صحیح نیست.

 

مبحث دهم: در مقید ساختن با مفاعیل پنجگانه و روش آن

مقید ساختن با آن برای بیان نوع فعل یا آنچه فعل بر آن یا در آن یا به خاطر آن یا همراه با آن؟ واقع شده می باشد. و مقید ساختن با حال برای بیان وضع صاحب آن و مقید ساختن عامل آن می باشد. و مقید ساختن با تمیز برای بیان آنچه از ذات یا نسبت مخفی است می باشد.  پس این قیود باعث فایده می شوند و کلام بدون آنها دروغ است، یا مقصود بالذات نیست. مانند فرموده خداوند متعال « وما خلقنا السموات والأرض وما بینهما لاعبین » (و آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است را نیافریدیم در حالی که بازی کننده باشیم.) و مطلب در ابتدای باب مفصل ذکر شد، پس اگر می خواهی به آن رجوع کن.

 

نکته ها

اول – از آنچه گذشت دانسته شده که مقید ساختن با مفاعیل پنجگانه و روش آن برای اهدافی است که ذکر شد و این تقیید هنگامی است که مفاعیل پنجگانه ذکر شده باشند، اما اگر محذوف باشند، اهداف دیگری را می رسانند، از جمله:

1) عمومیت دادن به اختصار، مانند قول خداوند متعال «والله یدعو إلی دارالسلام» (و خداوند به سوی سرای سلامتی فرامی خواند­) که «جمیع عباده» (همه بندگانش) حذف شده، که از حذف معمول، عمومیت دانسته می شود (و اگر ذکر می شد، هدف اختصار که مناسب مقتضی حال است، از بین می رفت.)

2) تکیه کردن بر جلوتر آمدن ذکر آن – مانند فرموده خداوند متعال «یمحو الله ما یشاء و یثبت» (خداوند محو می کند آنچه را می خواهد و تثبیت می کند) – که در واقع بوده «و یثبت ما یشاء» (و تثبیت می کند آنچه را می خواهد)

3) طلب اختصار – مانند «یغفر لمن یشاء» (می آمرزد هر کس را می خواهد) که در واقع بوده «یغفر الذنوب» (می آمرزد گناهان هر ...)

4) زشت و ناپسند بودن ذکر صریح آن، مانند « ما رأیتُ منه ولا رأى منِّی » (ندیدم از او و ندید از من) که در واقع منظور عورة بوده.

5) بیان بعد از ابهام – مانند آنچه در حذف مفعول فعل مشیت و مانند آن است، وقتی که آن فعل (مشیت) شرط باشد، پس جواب بر آن دلالت می کند و آن را بعد از ابهامش بیان می کند. پس ... می باشد و مفعول که مصدری از جنس فعل جواب است، مقدر می باشد، مانند « فمن شاء فلیؤمن » (پس هر کس می خواهد، پس ایمان بیاورد) که در واقع بوده « فمن شاء الإیمان » (پس هر کس ایمان را می خواهد ... )

6) حفظ کردن سجع یا وزن
اول – مانند قول خداوند متعال «سیذکر من یخشی» (متذکر خواهد شد کسی که می ترسد) اگر گفته می شد «یخشی الله» بر وزن رئوس آیه های قبلی نبود.
دوم – مانند گفتار متنبی: « بناها فأعلى والقنا یقرع القَنا ومَوجُ المنایاَ حولها مُتلاطمُ» (آن را ساخت، پس مرتفع کرد ؟) که در واقع فأعلاها بوده.

7) تعین مفعول – مانند «رعت الماشیة» (چوپان چرانید) که نباتاً حذف شده (چوپان ستور را در میان گیاهان چرانید)

و از آن جمله است تنزل دادن فعل متعدی به لازم، به خاطر عدم تعلق غرض به معمول، ...؟

 

دوم – اصل در عامل این است که بر معمول مقدم شود

و معکوس می شود، پس مقدم می شود معمول بر عامل برای اهداف مختلفی از جمله:

1) تخصیص – مانند «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می خواهیم) – (توضیح: در واقع نعبدک و نستعینک بوده که مقدم کردن مفعول به فعل باعث افاده معنای تخصیص (فقط) شده)

2) هدایت کردن مخاطب به صحیح هنگام اشتباه کردنش در تعیین مفعول، مانند: « نصراً رأیتُ » (نصر را دیدم) در رد کسی که فکر می کند تو کسی غیر او را دیده ای. (به جای اینکه گفته شود رأیتُ نصرا)

3) اینکه متقدم محل انکار همراه تعجب باشد، مانند: « أبعدَ طول التجربة تنخدع بهذه الزَّخارف » (؟)

4) رعایت هم وزن بودن رئوس آیات، مانند: « خُذُوهُ فغُلوهُ ، ثمّ الجحیم صلُوهُ » (بگیریدش، پس او را به غل و زنجیر بکشید، سپس به جهنم بیندازید)

وهلمّ جرا من بقیة الأغراض التی سبقت (؟)

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.