حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

الکنایة

لغة : ما یتکلم به الإنسان ، ویرید به غیره ، وهی : مصدر کنیت ، أو کنوت بکذا ، عن کذا ، إذا ترکت التصریح به واصطلاحاً : لفظ أرید به غیرُ معناهُ الذی وضع له ، مع جواز إرادة المعنى الأصلی ، لعدم وجود قرینة مانعة من إرادته ، نحو «زید طویل النجاد «ترید بهذا الترکیب أنه شجاع عظیم ، فعدلت عن التصریح بهذه الصفة ، إلى الاشارة إلیها بشیء تترتب علیه وتلزمه ، لأنه یلزم من طول حمالة السیف طول صاحبه ، ویلزم من طول الجسم الشجاعة عادة ، فإذاً : المراد طول قامته ، وان لم یکن له نجاد ، ومع ذلک یصحّ أن یراد المعنى الحقیقی – ومن هنا یعلم أن الفرق بین الکنایة والمجاز صحة إرادة المعنى الأصلی فی الکنایة ، دون المجاز ، فإنه ینافى ذلک ، نعم : قد تمتنع إرادة المعنى الأصلی فی الکنایة ، لخصوص الموضوع کقوله تعالى (والسموات مطویات بیمینه) وکقوله تعالى (الرحمن على العرش استوى) کنایة عن تمام القدرة ، وقوة التمکن والاستیلاء وتنقسم الکنایة بحسب المعنى الذی تشیر إلیه إلى ثلاثة أقسام :

1- کنایة عن صفةٍ – کما تقول (هو ربیب أبی الهول) تکنى عن شدة کتمانه لسره.

وتعرف کنایة الصفة بذکر الموصوف : ملفوظاً أو ملحوظاً من سیاق الکلام.

2- کنایة عن موصوف – کما تقول (أبناء النیل) تکنى عن المصریین ، و (مدینة النور) تکنى عن باریس ، وتعرف بذکر الصفة مباشرة ، أو ملازمة ومنها : قولهم (تستغنى مصر عن مصب النیل ولا تستغنی عن منبعه) کنوا بمنبع النیل عن أرض السودان.

ومنها : قولهم (هو حارس على ماله) کنوا به عن البخیل الذی یجمع ماله ، ولا ینتفع به ، ومنها : قولهم (هو فتىً ریاضی) یکنون عن القوة – وهلم جرّا

3- کنایة عن نسبة ، وسیأتی الکلام علیها فیما بعد ، فالقسم الأول – وهو الکنایة التی یطلب بها (صفة) هی ما کان المکنى عنه فیها صفة ملازمة لموصوف مذکور فی الکلام – وهی نوعان.

(1) کنایة قریبة – وهی ما یکون الانتقال فیها إلى المطلوب بغیر واسطة بین المعنى المنتقل عنه ، والمعنى المنتقل إلیه – نحو قول الخنساء فی رثاء أخیها صخر

رفیع العماد طویل النجا د سادَ عشیرته أمردا

(ب) وکنایة بعیدة – وهی ما یکون الانتقال فیها إلى المطلوب بواسطة ، أو بوسائط ، نحو «فلان کثیر الرماد» کنایة عن المضیاف ، والوسائط : هی الانتقال من کثرة الرّماد إلى کثرة الإحراق ، ومنها إلى کثرة الطبخ والخبز ، ومنها إلى کثرة الضیوف ، ومنها إلى المطلوب ، وهو المضیاف الکریم.

القسم الثانی – الکنایة التی یکون المکنى عنه موصوفاً  بحیث یکون إما معنى واحداً «کمواطن الأسرار» کنایة عن القلب ، وکما فی قول الشاعر :

فلما شربناها ودب دبیبها إلى موطن الأسرار قلت لها قفی

وإما مجموع معان : کقولک «جاءنی حیٌّ مستوى القامة ، عریض الأظفار» (کنایة عن الانسان) لاختصاص مجموع هذه الأوصاف الثلاثة به ، ونحو :

الضاربین بکل أبیض مخذم والطاعنین مجامع الأضغان

ویشترط فی هذه الکنایة : أن تکون الصفة أو الصفات مختصة بالموصوف ، ولا تتعداه لیحصل الانتقال منها الیه.

القسم الثالث – الکنایة التی یراد بها نسبة أمر لآخر ، إثباتاً أو نفیاً فیکون المکنى عنه نسبةً ، أسندت إلى ماله اتصال به – نحو قول الشاعر

إن السماحة والمروءة والندى فی قبة ضربت على ابن الحشرج

فانّ جعل هذا الاشیاء الثلاثة فی مکانه المختص به یستلزم اثباتها له والکنایة المطلوب بها نسبةٌ.

 (1) إما أن یکون ذو النسبة مذکوراً فیها – کقول الشاعر

... ألیُمن یتبع ظلّه والمجدُ یمشی فی رکابه

(ب) وإمّا أن یکون ذو النسبة غیر مذکور فیها : کقولک «خیر الناس من ینفع الناس» کنایة عن نفی الخیریة عمّن لا ینفعهم ، وتنقسم الکنایة أیضاً باعتبار الوسائط (اللوازم) والسیاق : إلى أربعة أقسام : تعریض ، وتلویح ، ورمز ، وإیماء

(1) فالتعریض : لغة – خلاف التصریح ، واصطلاحا : هو أن یطلق الکلام ، ویشار به إلى معنى آخر ، یفهم من السیاق نحو قولک للمؤذی (المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده) تعریضاً بنفی صفة الإسلام عن المؤذی ، وکقول الشاعر :

إذا الجودُ لم یرزق خلاصاً من الأذى فلا الحمدُ مکسوباً ولا المال باقیا

 (2) والتلویح : لغة - أن تشیر إلى غیرک من بعد

واصطلاحاً – هو الذی کثرت وسائطه بلا تعریض ، نحو

وما یکُ فیّ من عیبٍ فإنى جبانُ الکلب مهزول الفصل

کنى عن کرم الممدوح بکونه جبان الکلب ، مهزول الفصیل ، فان الفکر ینتقل إلى جملة وسائط.

 (3) والرمز : لغة – أن تشیر إلى قریب منک خفیة ، بنحو : شفة ، أو حاجب.

واصطلاحاً – هو الذی قلّت وسائطه ، مع خفاء فی اللزوم بلا تعریض نحو : فلان عریض القفا ، أو عریض الوسادة – کنایة عن بلادته وبلاهته ونحو : (هو مکتنز اللحم) کنایة عن شجاعته ، (ومتناسب الأعضاء) کنایة عن ذکائه ، ونحو : (غلیظ الکبد) کنایة عن القسوة – وهلم جرّا والإیماء أو الإشارة : هو الذی قلت وسائطه ، مع وضوح اللزوم ، بلا تعریض ، کقول الشاعر :

أو ما رأیت المجد ألقى رحله فی آلِِ طلحة ثم لم یتحول

کنایة عن کونهم : أمجاداً أجواداً ، بغایة الوضوح ومن لطیف ذلک قول بعضهم :

سألت الندى والجود مالی أراکما تبدلتما ذلاً بعزٍّ مؤبدِ

وما بال رُکن المجد أمسى مهدّما فقالا ، أصبنا بابن یحیى محمد

فقلت : فهلاّ مُتُّما عند موته فقد کنتما عبدیه فی کل مشهد

فقالا : أقمنا کی نُعزّى بفقده مسافة یوم ثم نتلوه فی غد

والکنایة من ألطف أسالیب البلاغة وأدقها ، وهی أبلغ من الحقیقة والتصریح ، لأن الانتقال فیها یکون من الملزوم إلى اللازم ، فهو کالدَّعوى ببینة ، فکأنک تقول فی «زید کثیر الرماد» زید کریم ، لأنه کثیر الرماد وکثرته تستلزم کذا الخ – کیف لا – وانها تمکن الإنسان من التعبیر عن أمور کثیرة ، یتحاشى الأفصاح بذکرها ، إمّا احتراماً للمخاطب ، أو للأبهام على السّامعین ، أو للنیل من خصمه ، دون أن یدعَ له سبیلا علیه ، أو لتنزیه الأذن عمّا تنبو عن سماعه ، ونحو ذلک من الأغراض واللطائف البلاغیة.

 

 

کنایه

کنایه در لغت چیزی است که انسان آن را بگوید  و غیر از آن را اراده کند و آن از مصدر کَنیت یا کنوت بکذا عن کذا می باشد.هنگامی که تصریح به آن را ترک کنید.

و اصطلاحا لفظی می باشد که به غیر از معنایی که برای آن وضع شده است از آن اراده می شود و معنی اصلی آن نیز جایز است برای اینکه یک قرینه بازدارنده از اراده معنی اصلی وجود ندارد .

مانند "زید طویل النجاد" (زید بند شمشیرش دراز و بلند است) با این ترکیب اراده می کنید که او شجاع بزرگی است پس عدول کرده ای از تصریح به این صفت با اشاره به چیزی که آن صفت مترتب بر آن و لازمه آن است . برای اینکه لازم است بلندی صاحب شمشیر برای بلندی بند شمشیر و همچنین لازم است برای کسی که بلندی جسم را دارد شجاعت عادت او باشد. پس هدف بلندی قامت اوست حتی اگر بند شمشیر نداشته باشد .

 

مع ذلک این درست است که معنی حقیقی را اراده کنیم و در اینجا بدانید که فرق بین کنایه و مجاز صحیح بودن اراده معنی اصلی در کنایه است برعکس مجاز برای اینکه مجاز (با اراده اصلی) منافات دارد . بلکه گاهی ممتنع می شود اراده معنی اصلی در کنایه برای موضوعی خاص مانند این سخن خداوند متعال (و السموات مطویات بیمینه) (و آسمان ها به دست راست او پیچیده است) و این سخن (الرحمن علی العرش استوی) (خدای رحمان بر عرش استقرار یافت) که کنایه از قدرت کامل و توان اقتدار و سلطه داشتن است.

 

کنایه به حسب معنی که به آن اشاره می کند به سه قسم تقسیم می شود:

 

1 – کنایه از صفت – مانند این سخن (هو ربیب أبی الهول) او پرورش یافته ابوالهول است و کنایه می آوری از جهتی که او به شدت کتمان سِرّ می کند . و کنایه صفت به ذکر کردن لفظ موصوف که قابل ذکر و مورد توجه در متن سخن است ، شناخته می شود.

2 – کنایه از موصوف – همان طور که می گویی (أبنا النیل) (پسران نیل) که کنایه از مصریان است و یا می گویی (مدینه النور) شهر نور که کنایه از پاریس است و این کنایه با ذکر کردن خود صفت یا ملازم صفت شناخته می شود. و از آن کنایه ها این گفته آنهاست (تستغنی مصر عن مصب النیل و لا تستغنی عن منبعه) مصر از جایی که رود نیل می ریزد مستغنی و بی نیاز است ولی از جایی که می جوشد و منبع آن است بی نیاز نیست که کنایه از منبع نیل همان سرزمین سودان است.

 

و از این کنایه ها (هو حارس علی ماله) که او پاسدار مال خودش است، می باشد که این را کنایه از شخص بخیلی آورده اند که مالش را جمع می کند و از آن نفعی نمی برد و از همین کنایه ها (هو فتی ریاضی) است که یعنی او جوان ورزش کاری است که کنایه از قوت و توانایی اوست و هلم جرا (همین طور ادامه بده)

 

3 – کنایه از نسبت که در آینده از آن سخن خواهیم گفت.

 

پس قسم اول کنایه ایی است که طلب می کند صفت را و آن کنایه ایی است که مکنی عنه در آن صفت ملازم موصوف ذکر شده در کلام باشد و بر دو نوع است: 

 

1 – کنایه قریبه و آن کنایه ایی است که انتقال از آن به مطلوب بدون واسطه میان معنی منتقل عنه و معنی منتقل الیه صورت پذیرد. مانند این سروده خنساء در سوگ برادرش صخر: (رفیع العماد طول النجاد ، دساد عشیرته أمردا) (رفیع بود و بند شمشیر طویل بود و در نوجوانی بر عشیره اش آقایی می کرد)

 

2 – کنایه بعیده و آن کنایه ایی است که انتقال از آن به مطلوب با یک واسطه و یا با چند واسطه می باشد. مانند (فلان کثیر الرماد) (فلانی خاکسترش زیاد می باشد) که کنایه از مهمان نوازی اوست و واسطه ها عبارتند از : (که ذهن) از زیادی خاکستر به زیادی سوزاندن و آتش، و از آن به زیادی پخت و پز غذا و نان، و از آن به زیادی مهمان و از آن به زیادی مطلوب و زیادی مهمان نوازی و کریم و بخشنده بودن منتقل می شود.

 

قسم دوم – کنایه ایی است که مکنی عنه آن موصوف بود به حیثی که گاهی دارای یک معناست مانند کمواطن الأسرار که کنایه از قلب است که جای رازها می باشد و در این سخن شاعر است :

پس هنگامی که شراب را نوشیدم و جریان او به سوی محل اسرار و رازها رفت به او گفتم بایست.

 

و یا مجموع چند معنی است مثل این گفته (جاءنی حی مستوی القامة عرض الأظفار) (زنده راست قامت پهن ناخن نزد من آمد) که کنایه از انسان می باشد برای این که مجموعه این اوصاف سه گانه به انسان اختصاص دارد (می ستایم کسانی را که با شمشیرهای سفید و تیزشان بر دشمنان حمله می کنند و در محل های کینه شان نیزه را فرو می کنند) و شرط می شود در این کنایه : اینکه صفت یا صفات مختص به موصوف باشد و تعدی و تجاوز نکنند برای اینکه انتقال از آنها (صفتها) حاصل شود.

 

قسم سوم کنایه ایی است که هدف آن اثبات نسبت یا نفی نسبت چیزی برای چیزی دیگر است. پس مکنی عنه نسبتی است که اسناد داده می شود به چیزی که به آن اتصال دارد مانند این سروده شاعر:

به درستی که گشاده دستی ، جوانمردی و بخشش در قبه ایی است که بر سر ابن الحشرج  است.

پس بدرستی که قرار دادن این اشیا (صفات) سه گانه در مکان مخصوص  ابن الحشرج مستلزم اثبات این صفات است برای او و کنایه ای است که به وسیله آن نسبت طلب می شود.

 

1 - یا اینکه صاحب نسبت ذکر شده در آن، مانند این سروده شاعر:

یمن و برکت در تبعیت از سایه اوست و مجد و بزرگواری در رکاب او راه می رود

2 - و یا اینکه صاحب نسبت ذکر نشده در آن (کنایه). مانند این سخن : بهترین مردم کسی است که مردم از او سود می برند که کنایه از خیر نداشتن کسی است که به مردم نفع و سود  نمی رساند.

و کنایه به اعتبار واسطه های (لوازم)  سخن به چهار قسم تقسیم می شود: تعریض ، تلویح، رمز و ایماء

 

1 – تعریض در لغت به خلاف تصریح می گویند و اصطلاحا به سخنی اطلاق می شود که از آن به معنی دیگری که از ساختار کلام فهمیده شود اشاره می کند. مانند سخنی که به شخصی که تو را آزار می دهد می گویی:

مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند و می خواهید کنایه بزنید که کسی که آزار دهنده است مسلمان نیست و ماننداین سروده شاعر :

هنگامی که جود و بخشش از آزار نصیب نشده باشد پس نه حمد و ستاش به دست آمده و نه مال باقی مانده است

2 – و تلویح در لغت این است که از دور به سوی غیر اشاره کنید و اصطلاحا به زیادی و کثرت واسطه ها بدون تعریض گفته می شود. مانند:

در من عیبی نیست پس بدرستی که سگم ترسو و بچه شترم لاغر است

که کنایه از بخشش و کرم ممدوح است به خاطر ترسو بودن سگ و لاغر بودن شتر ، که در آن فکر به سوی جمله های واسطه انتقال می یابد.

3 – و رمز در لغت این است که اشاره کنی به چیزی که نزدیک توست از روی خفا و پنهانی . مثلا با لب یا با ابرو . و در اصطلاح کنایه ایی است که واسطه های آن اندک باشند و لزوم آن پنهان باشد بدون تعریض مانند اینکه فلان عریض القفا (فلانی گردن پهنی دارد) یا عریض الوسادة (بالش او عریض است) که کنایه از کودنی و کم هوشی و نابخردی او دارد. و مانند هو مکتنز اللحم (او گوشتش انباشته است) که کنایه از شجاعت و دلیری اوست . و متناسب الأعظاء (اعضای او هماهنگ است) که کنایه از هوش و ذکاوت او دارد ، و مانند غلیظ الکبد (ستبر جگر ) که کنایه از قساوت و سنگ دلی است و همین طور ادامه بده ...

4- و ایماء و اشاره آن کنایه ایی است که واسطه های آن کم باشد و لزوم آن واضح و آشکار باشد بدون تعریض. مانند این سروده شاعر:

آیا ندیدی بزرگواری در آل طلحه اقامت گزیده و به جای دیگری نرفته است

این کنایه به نهایت وضوح و آشکاری می گوید که آل طلحه بسیار بزرگوار و بخشنده هستند.

 

و از لطایف سخن بعضی از آنهاست :

"سئوال کردم از بخشش و جود که مرا چه شده که می بینم شما خواری را با عزت ابدی مبادله کردید".

"و چرا رکن و اساس مجد و بزرگواری منهدم گشته پس آن دو نفر گفتند ما به مرگ محمد پسر یحیی گرفتاریم".

"پس گفتم : پس چرا با مرگ او نمردید که شما در هر مشهدی عبد و برده او بودید".

"گفتند به اندازه یک روز ماندیم تا در مرگش تسلیت گفته شویم پس فردا در پی او می رویم"

 

و کنایه از لطیف ترین و دقیق ترین شیوه های بلاغت است و آن از حقیقت و تصریح بلیغ تر می باشد برای اینکه در آن (ذهن) از ملزوم به لازم انتقال می یابد که آن ادعای همراه با دلیل می باشد پس مانند این است که بگویی زید کثیر الرماد (خاکستر زید زیاد است) است یعنی زید کریم و بخشنده است برای اینکه زیادی خاکستر مستلزم زیادی کرم و بخشش است و همین طور است بقیه کنایه ها. و چرا این طور نباشد همانا کنایه به انسان امکان می دهد که تعبیر کند از چیزهای زیادی که نمی شود آنها را با صراحت ذکر کرد به خاطر احترام به مخاطب، یا برای ابهام گفتن سخن برای شنوندگان، یا برای اقتدار داشتن بر دشمن، بدون اینکه راهی برای (مواخذه کردن او) باقی بگذارد، یا برای منزه داشتن گوش از آنچه که شنیدنش ناگوار است و مانند این ها که همگی از هدفها و لطافت های بلاغت می باشد.

 

نظرات  (۱)

خوب و مفید بود. متشکریم از زحمتی که کشیدید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.