حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

گفتیم خداوند سرشت انسان را بر اساس اندیشه و تعقل نهاده است و به این وسیله استعداد دستیابی به علوم را در وی قرار داده است.

تعریف علم:

 العلمُ حضورُ صورةِ الشیءِ عندَ العقلِ

 علم، حاضر شدن (نقش بستن) صورت شیء نزد عقل است.

چندین دسته بندی برای علم وجود دارد، که در این درس دو تا از آن ها را بیان می کنیم:

 

علم حسی، خیالی، وهمی، عقلی 

1) علم حسی: این علم توسط حواس پنجگانه (باصره، سامعه، ذائقه، شامه، لامسه) به دست می آید. 
مثال 1: شخصی تا به حال شهر قم را ندیده است و تصویری از آن در ذهن ندارد. با دیدن این شهر، ذهن او حالت تازه ای به خود می گیرد که آن را «علم حسی» نسبت به شهر قم می نامیم.
مثال 2: با چشیدن یک غذای جدید، علم حسی نسبت به مزه آن غذا پیدا می کنیم.

پس علم حسی نقش بستن یک سری صورتهای ذهنی است.

این نخستین درجۀ علم و به اعتقاد برخی اساس سایر علوم است. 

حیوانات هم بر اساس حس هایی که دارند، در این علم با انسان شریکند.

 

2) علم خیالی: تصّرف در صورت های ذهنی است که بعد از اتصال با محسوس خارجی، در نفس باقی مانده است؛ این تصرف می تواند شامل تلفیق صور یا تصور صور جدید باشد. مثلا چیزی را که در عالم خارج وجود ندارد، تخیل و تصور کند مانند غول.

این قوه در کودکی و در برخی افراد مانند شاعران قوی تر است. حیوانات هم از این قوه بهره مند هستند.

 

3) علم وهمی: ادراک معانی جزئی، معای مجرد و غیر محسوس را علم وهمی می نامند.

در این علم، به جای صور، با معانی سروکار داریم که منظور از آن، امور غیرمادی و غیرمحسوس است، مانند دوستی، ترس، محبت و ...

معانی جزئی یعنی ادراک آن معنی در یک شخص خاص، نه به صورت کلی.

مثال: درک محبت مادر (نه مفهوم کلی محبت)، ادراک ترس من از یک شیء (نه مفهوم کلی ترس). 

حیوانات هم از این قوه بهره مند هستند. (مثلا سگ محبت صاحب خود را درک می کند و به او نزدیک می شود.)

نکته: تا قوه خیال فقط محسوسات را داشتیم اما در قوه واهمه سراغ معانی غیر محسوس می رویم.

 

4) علم عقلی یا علم اکمل: این علم حاصل فعالیت قوه عاقله است و شامل موارد این چنینی است: انتزاع صورت های کلی از جزئیات، استدلال و استنتاج و حرکت از قضیه ای به قضیه دیگر و حکم دادن، بررسی مدرکات حسی، خیالی، وهمی و اصلاح آن ها، و ... 

در واقع نهایت اندیشه بشری در این مرحله است. پدید آمدن علومی مانند فیزیک، شیمی، ریاضی و... تصرف در تمام علوم قیاسی حاصل قوه عاقله انسان است. 

این مرحله از علم را حیوانات دارا نیستند. وظیفه علم منطق، مصون داشتن همین مرحله از علم از خطا (و دخالت قوۀ خیال یا وهم در آن) است.

انسان در آغاز تولد از هر گونه علمی خالی است و ادراکات او بیشتر از طریق قوای حسی است. به تدریج که رشد می کند، به ترتیب قوای خیالی و وهمی و عقلی نیز در وی تکامل می یابد.

 

نکته: این چهار دسته از علم در واقع "سطوح" مختلف علم هستند که بین آنها مرزبندی دقیقی وجود ندارد. جنس همه علوم ذکر شده یکی است و فقط اختلاف در شدت و ضعف آنهاست. 

  

علم حصولی و حضوری 

علم حصولی: حضور صورت معلوم نزد عالم (مانند مواردی که تا اینجا گفته شد)

در این علم، «وجودِ علمی» معلوم، غیر از «وجود عینی» آن است. (یعنی علمی که در ذهن خود نسبت به معلوم داریم، و خود معلوم که در عالم خارج وجود دارد، دو چیز مستقل و جداگانه هستند، مانند تصویر شهر قم در ذهن ما و خود شهر قم در عالم خارج.)

علم حضوری: حضور خودِ معلوم نزد عالم (مانند علم هر یک از ما به حالات نفسانی خودمان مانند غم و شادی)

در این علم، «وجودِ علمی» معلوم، عینِ «وجود عینی» آن است. (دو چیز مستقل، یکی در ذهن و یکی در خارج نداریم، مانند علم ما به گرسنگی یا خشم خودمان. ادراک به وسیلۀ نقش بستن صورت شیء در نفس نیست، بلکه خود شیء پیوسته نزد نفس وجود دارد.)

علم خداوند به آفریدگان خود نیز از نوع علم حضوری است که آفریدگان با نفس هستی خویش همواره نزد آفریدگار حاضرند.

 


منابع:

منطق علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. پاورقی، غلامرضا فیاضی و محسن غرویان

فایل های صوتی المنطق. استاد علی محمدی خراسانی. قسمت سوم

 

نظرات  (۹)

  • نگین افتخاری
  • بنظرم تفاوت اصلی که بین علم حصولی وحضوری هست این است که علم حصولی "به واسطه" چیز دیگری برای ما ایجاد می شود: به واسطه ابزار حسی.

    ولی علم حضوری علمی است که "بدون واسطه" علم به وجود چیزی پیدا می کنیم و در واقع حاضر شدن آن شیء، عند النفس است.

    مثلا صورت ذهنی که از یک مداد در ذهن ایجاد می شود، علم حضوری است که بدون هیچ واسطه ای در ذهن نقش می بندد و شناخت ماهیت مداد، علم حصولی است که به واسطه حس بینایی و لامسه برای ما ایجاد می شود.
  • فائزه موسوی طیبی
  • اینکه در متن گفته شده "علم حسی نقش بستن یک سری صورتهای ذهنی است" باید به آن اضافه کنیم مادامی که این ارتباط بین عالم و معلوم از طریق حس برقرار باشد .
    در رابطه با تفاوت این سه علم جناب آقای محمدی خراسانی در جلد 1 منطق صفحه 24 این گونه فرموده اند :
    "در کل ویژگى صور حسّى این است که هم داراى ماده هستند و هم مقدار .... و ویژگى صور خیالیه این است که داراى مادّه نیستند ولى داراى مقدار هستند .... و در مورد سوم ، ویژگی علم وهمى آن است که نه داراى مادّه است و نه مقدار،ولى جزیى است "
    ولی به نظر می رسد که این مطلب تمام نیست برای اینکه خلط شده بین علم و معلوم چون صورت ذهنی صرفنظر از اینکه مطابَق خارجی داشته باشد یا نداشته باشد فارغ از ماده است و نمی تواند مادی باشد وگرنه اصلا نمی توانستیم یک جسم حجیم را در ذهنمان تصور کنیم چون اصلا در ذهن ما نمی گنجید .
    تفاوت صورت حسی و صورت خیالی در ناحیه علم نیست و در ناحیه معلوم است یا حداکثر در ارتباط با معلوم است و با خود علم ارتباطی ندارد . اگر صورت از طریق حس وصل به معلوم بود، می شود حسی و اگر این صورت از طریق حس وصل نبود می شود خیالی .
    آیت الله مصباح هم در اینجا(http://www.mesbahyazdi.ir/node/1865) این گونه فرموده اند:
    تصورات حسی: یعنی پدیده‌های ذهنی ساده‌ای که در اثر ارتباط اندام‌های حسی با واقعیت‌های مادی حاصل می‌شود، مانند صورت‌های مناظری که با چشم می‌بینیم، یا صداهایی با گوش می‌شنویم. بقاء این‌گونه تصورات، منوط به بقاء ارتباط با خارج است و پس از قطع تماس با خارج، در فاصلهٔ کوتاهی (مثلاً یک‌دهم ثانیه) از بین می‌رود.
    تصورات خیالی: یعنی پدیده‌های ذهنی ساده و خاصی که به‌دنبال تصورات حسی و ارتباط با خارج حاصل می‌شود، ولی بقاء آنها منوط به بقاء ارتباط با خارج نیست، مانند صورت ذهنی منظرهٔ باغی که حتی بعد از بستن چشم، در ذهن ما باقی می‌ماند و ممکن است بعد از سال‌ها به یاد آورده شود.
    تصورات وهمی: بسیاری از فلاسفه نوع دیگری برای تصورات جزئی ذکر کرده‌اند که مربوط به معانی جزئی است و به احساس عداوتی که بعضی از حیوانات از بعضی دیگر دارند مثال زده‌اند؛ احساسی که موجب فرار آنها می‌شود، و بعضی آن را نسبت به مطلق معانی جزئیه و از‌جمله احساس محبت و عداوت انسان هم توسعه داده‌اند.
    در پاسخ نگین خانم، به نظر من اینکه علم حصولی با واسطه و علم حضوری بی واسطه درک می شود درست است، ولی مثالی که ایشان زده اند، هر دو مورد حصولی است:
    صورت ذهنی مداد در ذهن در اثر دیدن مداد (یا مثلا اینکه کسی آن را برایمان تعریف کرده است) خلاصه از طریق حس یا خیال یا واسطه ای دیگر برای نخستین بار شکل می گیرد و این همان علم حصولی است (که تعریف آن هم دقیقا همین است: نقش بستن صورت اشیاء در ذهن)
    شناخت ماهیت مداد که توسط حس یا حتی با فکر کردن و استنتاج حاصل شود هم باز هم علم حصولی است.
    به طور خلاصه، چون مداد شیئی است که مستقل از ما در عالم خارج وجود دارد، هر گونه علمی که نسبت به آن پیدا کنیم، حصولی است.
  • فرید افتخاری
  • علم ما به مداد حصولی و به صورت ذهنیه مداد، حضوری است.
    یعنی صورت ذهنی ما از مداد یا علم ما به مداد علم حصولی است

    و ماهیت مداد علم حضوری است ؟
  • ریحانه افتخاری
  • آیا درست است بگوییم ؟


    علم حصولی: علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست، فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است؛ مثل : علم نفس به موجودات خارجی؛ از قبیل مداد ، زمین، آسمان، درخت، انسان های دیگر و اعضای بدن خود شخص ادراک کننده
    در هر علم حصولی، سه عنصر دخالت دارند. با حذف هر کدام از این سه عنصر، معرفت حصولی تحقق نمی یابد. ادراک کننده (عالم / مدرک) ( خود شخص) ؛. واقعیت خارجی یا معلوم بالعرض (خود مداد) ؛. صورت ذهنی یا معلوم بالذات(صورت ذهنی مداد نزد عالم)
    علم حضوری: علم حضوری یعنی علمی که عین واقعیت معلوم پیش عالم حاضر است و عالم معلوم را می یابد، معرفتی که در حوزه علوم رسمی ماست، اما نه با واسطة صورت، بلکه خود آن چیزی که معلوم ما شده با ذهن و قوای ادراکی ما در ارتباط است
    مثل : علم نفس به ذات خود یا مکاشفه و شهود یک عارف که معرفت شهودی به حقیقت و باطن هستی تعلق دارد و در آن کثرت و تمایز، راه ندارد. یا گرسنگی و خشم ، یا علم خداوند به مخلوقاتش

  • فرید افتخاری
  • علم حصولی یعنی حصول صور‌ة معلوم نزد ذهن و علم حضوری یعنی حضور خود معلوم نزد عالم
    در اینجا علم ما به مداد خارجی (فیزیکی) به واسطه حصول صورت آن مداد در ذهن است که می شود علم حصولی.
    اما علم ما به خود این صورت علمیه مداد به واسطه حصول خود این صورت علمیه نزد نفس است که می شود علم حضوری
    اصولاً علم یعنی حضور چیزی نزد چیز دیگر. به عبارت دیگر، علم یعنی درک حضوری معلوم نزد عالم. آنچه در علم حصولی بدون واسطه نزد عالم حاضر می گردد، صور علمیه است و انسان آن ها را با علم حضوری در می یابد. پس در معرفت حصولی نیز علم حضوری نقش اساسی ایفا می کند، به طوری که اگر علم حضوری انسان به صور ذهنی را در نظر نگیریم، هیچ علم حصولی نیز حاصل نمی شود .
  • فرید افتخاری
  • پاسخ آیا درست است ... :
    1 - درست است.
    2 - مداد فیزیکی، معلوم بالعرض و صورت ذهنیه آن معلوم بالذات است.
    3 - علم نفس به خودش و حالاتش حضوریست.
  • محمدتقی غلامی
  • سلام وعرض ادب واحترام وشب بخیر
    سرد وگرم،بدوخوب،زشت وزیبا،روزوشب و.....جای گاه آنهادرتقسیم بندی علم کجاست؟لطفا مختصرا توضیح دهید
    متشرم
    پاسخ:
    با سلام خدمت شما و تشکر
    از نظر تقسیم بندی اول علم (حسی، خیالی، وهمی، عقلی):
    علم به سرد و گرم بودن چیزی و علم به روز یا شب بودن در حین حس آنها،‌ علم حسی است و پس از قطع ارتباط حسی با آن،‌ علم خیالی می باشد.
    علم به خوب و بد و زشت و زیبا به طور کلی (نه خوب بودن یک فرد خاص) نیز علم عقلی است.
    از نظر تقسیم بندی دوم علم (حصولی و حضوری) نیز همه موارد فوق حصولی می باشند.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.