حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

تعریف فلسفه

فلسفه علمی است که از أحوال و عوارضِ «موجود بما هو موجود» بحث می کند.

مراد از «أحوال و عوارض» همان قضایا و مسائل علم فلسفه است. و مراد از «بما هو موجود» یعنی با غضّ نظر از قالب ها و تعیّنات.

 

تعریف وجود

وجود هم از لحاظ تصور و هم از لحاظ تصدیق بدیهى است، یعنی معقول بنفس ذاته است. به عبارت دیگر به خودی خود قابل درک است.

دلیل: اگر بدیهی نبود نظری بود و نیاز به تعریف داشت. در حالی که تعریف برای وجود ممکن نیست؛ چون اولا تعریف باید اجلی از معرف باشد حال آنکه مفهومى واضح‏تر از مفهوم وجود نیست، و ثانیا تعریف باید جنس و فصل و یا لااقل جنس و عرضی خاص داشته باشد. در حالی که تعریف وجود، نه جنس دارد نه فصل و نه عرض خاص.

آنچه به عنوان تعریف وجود بیان کرده ‏اند، صرفاً شرح اسم و تبیین لغوى و لفظى است.

 

هدف و غایت فلسفه

غرض و غایت فلسفه هستی ‏شناسى و بازشناسى موجودات حقیقى است که با شناخت خواص موجودیت نسبت به موجود واقعى شناخت پیدا مى‏ کنیم.

همچنین شناخت علل عالیه وجود، بویژه علت نخستین، یعنى آفریدگار هستى که سلسله موجودات به او منتهى مى‏ گردد از غایات فلسفه محسوب است.

 

روش فلسفه

روش فلسفه، روش عقلى و برهانى است، چون تنها قیاس برهانى (سیر از مقدمات یقینى به نتایج یقینى) است که افاده یقین مى‏ کند.

 

مفهوم وجود

 در مفهوم «موجود» دو قول هست:

1 ـ قول متکلّمین که قائل به اشتراک لفظی هستند.

2 ـ قول فلاسفه که لفظ «وجود» را مشترک معنوی می دانند.

ما برای اثبات مشترک معنوی بودن (لفظی که دارای یک معناست ولی مصادیق متعدد دارد) وجود دو دلیل ذکر می کنیم:

 

1. در یکی از روشهای تقسیم وجود، آن را به واجب و ممکن تقسیم کرده اند. از لحاظ منطقی مَقسَم باید شامل اقسام هم بشود. لذا اگر وجود به واجب و ممکن تقسیم شود، خدا که واجب است باید در دایره وجود قرار گیرد؛ انسان هم که ممکن است، در دایره وجود قرار میگیرد. 

 

2. وجود در مقابل عدم و نقیض آن است و عدم، بیش از یک معنا ندارد. نقیض امر واحد، واحد است و یک چیز نمیتواند دو نقیض داشته باشد. چون اگر بیش از یک معنا داشته باشد لازمه آن ارتفاع نقیضین میشود و محال. پس وجود هم بیش از یک معنا ندارد.

 

وجود، عَرَض ماهیت است

مفهوم وجود غیر از مفهوم ماهیت است، عقل مى ‏تواند ماهیت را مجرد از وجود در نظر بگیرد و تصور کند و سپس وجود را به او نسبت دهد و بر او حمل کند و این همان معناى عروض است.

انسان یک ماهیت است. وقتی میگوییم الانسانُ موجودٌ، این موجود، عارض بر انسان است. اما اگر بگوییم الانسانُ ناطقٌ، این ناطقیت جزئی از وجود انسان است. جزء ذات انسان به شمار میرود نه عرض انسان.

از اینجا دانسته مى‏ شود که وجود، نه عین ماهیت است نه جزء آن.

 

دلایل:

اوّلًا- وجود را مى ‏توان از ماهیت سلب کرد، در حالى که اگر عین ماهیت و یا جزء آن بود سلب شئ از خودش و یا سلب جزء شئ از خود آن شئ محال است.

 

ثانیاً- حمل وجود بر ماهیت نیازمند دلیل است و این نشان مى‏ دهد که وجود نه عین ماهیت است و نه جزء آن، زیرا حمل شئ یا اجزاء ذاتى آن بر خودش بدیهى است و بى ‏نیاز از دلیل.

 

ثالثاً- ماهیت ذاتاً «ممکن» است و نسبتش به وجود و عدم یکسان است، اگر وجود عین ماهیت یا جزء آن باشد محال است که متصف به عدم شود.

 


منابع:

- بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه

- خلاصة بدایة الحکمة، سیّد محمّد صادق حسینی علم الهُدی

- خلاصة بدایة الحکمة، محمد حسین رحمانیان

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.