حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

ماهیت واجب الوجود همان وجود اوست

ماهیّت واجب الوجود همان إنّیت و ثبوت و تحققش اوست. یعنی هر چه هست وجود است و هیچ ماهیّتی در کار نیست.

برهان حکما برای اثبات ماهیت نداشتن واجب تعالی به این صورت است:

الف) اگر واجب تعالی ماهیتی علاوه بر وجود خاصش داشته باشد، وجود واجب نیازمند علت خواهد بود.

توضیح: به طور کلی اگر ماهیت چیزی غیر از وجودش باشد، اتصاف آن ماهیت به این وجود و ثبوت این وجود برای آن ماهیت نیازمند علت است، زیرا در این صورت وجود آن چیز بیرون از ذات او و در نتیجه یک امر عرضی برای آن خواهد بود. طبق قاعده «کل عرضی معلَّل»، ثبوت امور عرضی برای ذات نیازمند علت است، در نتیجه وجود واجب نیازمند علت خواهد بود.

ب) وجود واجب نیازمند علت نیست

توضیح: اگر وجود واجب علت داشته باشد، این علت از دو حال بیرون نیست: یا همان ذات و ماهیت اوست، یا چیزی بیرون از ذات و هر دو فرض باطل است:

باطل بودن فرض اول) اگر علت وجود واجب، ماهیت او باشد، ماهیت باید پیش از وجود واجب موجود باشد. (چون علت همواره مقدم بر معلول است) موجود بودن ماهیت، نیاز به وجودی دارد که عارض بر آن شود. این وجود نمی تواند همان وجودی باشد که معلول این ماهیت است (چون در این صورت لازم است آن وجود بر خودش مقدم شده باشد) پس وجود دیگری است که آن هم به نوبه خود عرضی و محتاج علت است و علت آن هم بنا به فرض همان ماهیت واجب است. پس ماهیت واجب بر این وجود دوم هم تقدم دارد و باز باید پیش از آن موجود به وجود سومی باشد ... که تسلسل لازم می شود.

باطل بودن فرض دوم) اگر علت واجب بیرون ذات و ماهیت او باشد، یعنی واجب تعالی را چیز دیگری به وجود آورده و او معلول غیرخودش است که این با وجوب ذاتی واجب منافات دارد.

نتیجه: پس واجب تعالی ماهیتی علاوه بر وجود خاصش ندارد

توضیح: با توجه به اینکه وجود واجب تعالی علت ندارد (نه علتی از درون و نه از بیرون) پس معلَّل نیست، بنابراین عرضی نیست، یعنی ذاتی است، یعنی ذات واجب همان وجود او است.

در مورد واجب تعالی نمی توان گفت که «وجوب» وصفی است که از نحوه رابطه میان ماهیت و وجود او انتزاع شده است، زیرا ماهیت و وجود او یکی است. پس باید گفت «وجوب» وصفی است که از حاق وجود واجب انتزاع می شود و بیانگر آن است که آن وجود هستی صرف و در نهایت شدت است، یعنی هیچ نقصان و کمبودی در آن راه ندارد (چون نقصان و نداشتن پاره ای از کمالات به معنای محدود بودن است و هر وجود محدودی منشاء انتزاع ماهیت است در حالیکه گفتیم واجب بالذات ماهیت ندارد)

 

واجب الوجود بالذات از همه ابعاد واجب الوجود است

معنای این سخن این است که: هر کمالی که ثبوتش برای او محال نیست، بالضرورة برای او ثابت است.

توضیح: هر کمالی که برای واجب تعالی امکان عام داشته باشد، یعنی ثبوتش برای او ممتنع نباشد، ضرورتا برای او ثابت است، چون اگر ضرورتا ثابت نباشد، نسبت واجب به آن کمال «امکان خاص» خواهد بود، یعنی ذات واجب تهی از آن کمال بوده و نسبتش به بود و نبود آن کمال یکسان می باشد و این یعنی ذات واجب محدود بوده و دارای همه کمالات نمی باشد. در حالیکه واجب تعالی نامحدود است و هیچ نقصانی ندارد، پس:

هر محمولی را که به او نسبت دهیم، یا بالضروره برای او ثابت است (که این در صورتی است که آن محمول کمالی از کمالات باشد، مانند علم، حیات و قدرت) و یا بالضروره از او سلب می شود (در صورتی که آن محمول نقصان باشد، مانند عجز، جهل، جسمیت، حرکت، رنگ و ...) و محمولی که نسبتش به آن ذات به نحو امکان خاص باشد قابل تصور نیست.

 

شیء تا واجب نگردد موجود نمی شود و اعتقاد به اولویت باطل است

طبق یک قاعده کلی فلسفی، شیء ممکن تا به حد وجوب و ضرورت نرسد، موجود نمی شود: الشیءُ ما لم یَجِد لم یُوجَد. این قاعده، فرع بر اصل علیت است.

فلاسفه معتقدند در صورت وجود علت تامه یک شیء، وجود آن شیء قطعی و ضروری است. بنابراین وجود ممکن هر چند به حسب ذات خود نه ضرورت وجود دارد و نه ضرورت عدم، ولی در واقع یا وجودش ضروری است (در صورت وجود علت تامه) و واجب الوجود بالغیر است و یا عدمش ضروری است (در صورت عدم وجود علت تامه) و ممتنع الوجود بالغیر است و احتمال سومی در کار نیست. این سخن فلاسفه است و از آن به «جبر علی و معلولی» نیز تعبیر می شود.

در برابر این سخن، برخی متکلمان معتقدند که رابطه بین علت و معلول «رابطه اولویت» است. یعنی وقتی علت تامه موجود شد، وجود معلول ضروری و قطعی نمی شود، بلکه فقط نسبت به عدم اولیت پیدا می کند و همین اولویت برای موجود شدن آن کافی است.

بر اساس این عقیده، اولویت دو نوع است: (که هر دو نوع باطل است)

1) اولویت ذاتی (اولویتی که ذات ممکن آن را اقتضا می کند)

دلیل باطل بودن: ماهیت قبل از آنکه موجود شود، چیزی نیست که بتواند مقتضی رجحان و اولویت وجود بر عدم باشد.

2) اولویت غیرذاتی (اولویتی که عاملی خارج از ذات آن را اقتضا می کند)

دلیل باطل بودن:اگر علت به معلول ضرورت ندهد، یعنی معلول با وجود علت تامه اش هنوز می تواند معدوم باشد، پس هنوز در حد امکان است و نسبتش به وجود و عدم یکسان است و برای موجود یا معدوم شدن به عامل دیگری نیاز دارد. این نشان می دهد که آنچه را علت تامه فرض کرده ایم، علت تامه نیست.

 

ضرورت به شرط محمول 

وجوبی که در بالا بحث شد (وجوب وجود برای ماهیت در صورت وجود علت تامه)، وجوبی است که از ناحیه علت به ماهیت داده می شود و عقل آن را پیش از وجود ماهیت اعتبار می کند و به آن «وجوب غیری» گفته می شود.

ماهیت بعد از آنکه موجود شد، مادامی که موجود است، ضرورتا موجود است و محال است که در همان حالت وجود، معدوم هم باشد. (اجتماع نقیضین) این ضرورت و وجوب را «ضرورت به شرط محمول» می گویند که ماهیت پس از تحقق یافتن به آن متصف می شود.

بنابراین ممکنی که موجود شده، با دو ضرورت احاطه شده: ضرورت پیش از وجود و ضرورت پس از وجود. 


منابع:

- بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه

- کلیات فلسفه، دکتر علی شیروانی                                                                                                 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.