حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

قبلا گفتیم که نفس جوهری است که ذاتاً از ماده مجرد است، اما در مقام فعل (کار) به آن وابسته می باشد. اکنون می خواهیم وجود نفس را اثبات کنیم. پس باید جوهر بودن، تجرد ذاتی از ماده و تعلق فعلی به ماده را برای آن اثبات کنیم.

برای اثبات تجرد نفس، ادله مختلفی ارائه شده: بعضی ادله بر اساس رویاهای صادقه و کرامات اولیای خدا و امثال آن تجرد را اثبات می کنند. برخی ادله برهان های فلسفی هستند که در آنها از مقدماتی که از علوم تجربی (مانند روانشناسی) گرفته شده استفاده می شود. برخی هم برهان های فلسفی خالص هستند که مستقیماً و یا غیرمستقیم (از طریق اثبات تجرد پدیده های نفسانی مانند علم و ادراک) تجرد نفس را اثبات می کنند.

برهانی که در اینجا برای اثبات مطالب فوق بیان می شود، از نوع آخر است.

  

الف) اثبات مجرد از ماده بودنِ نفس:

 - ما انسانها دارای علم و ادراک هستیم. (که بدیهی است)

- علم یک پدیده مجرد از ماده است که نزد عالم حاضر می شود (در آینده درباره آن بحث خواهیم کرد)

- حضور یک پدیده مجرد، تنها برای موجودی که خودش هم مجرد باشد امکان پذیر است. (زیرا ماده همراه با گسستگی و پراکندگی است: اجزای آن هم در سه بُعد مکانی و هم در بُعد زمان گسترده و از یک دیگر غایب اند و یک وجود جمعی ندارند. لذا وجود مادی برای خودش حضور ندارد، چه رسد به آن که چیز دیگری نزد آن حاضر شود)

بنابراین در ما انسان ها، موجودی مجرد از ماده تحقق دارد که حقیقت ما را تشکیل می دهد.

  

ب) اثبات جوهر بودنِ نفس:

اکنون می خواهیم ثابت کنیم که آن موجود مجرد از ماده که در انسان تحقق دارد، جوهر است نه عرض.

مقصود از جوهر بودن آن موجود این نیست که جوهر جنس آن است، زیرا این موجودِ مجرد، صورت نوعیه است و صور نوعیه حقایقی بسیط هستند که مرکب از جنس و فصل نیستند. بلکه مقصود از جوهر بودن آن است که این موجود مجرد از ماده، مقوم یک حقیقت جوهری است. از طرفی می دانیم که حقیقت مجردی که وجودش اثبات شد، مقوم انسان است و انسانیت انسان، وابسته به آن می باشد، پس جوهر بودن آن موجود اثبات می شود.

  

ج) اثبات وابستگی نفس به ماده در مقام فعل:

این مسئله بدیهی است که حقیقتی که در ما هست و ما علم و ادراک را به آن نسبت می دهیم، به واسطه اندام و اعضای بدن کار می کند. هم بدون واسطه در بدن موثر است و هم از بدن متاثر می گردد. به طور کلی مستقیماً تدبیر و اداره بدن را به عهده دارد و این همان تعلق به ماده در مقام فعل است.

  

اثبات وجود عقل

گفتیم عقل جوهری است که ذاتاً و فعلاً مجرد از ماده است. در اینجا دو دلیل برای وجود چنین جوهری در عالم ارائه می شود:

 

دلیل اول:

- نفس در آغاز وجود خود فاقد هر گونه ادراک کلی است

(توضیح: افلاطون و پیروانش معتقدند که نفس انسان قبل از تعلق گرفتن به بدن، در عالم مجردات و مُثُل بوده و همه علوم و حقایق بالفعل نزد او حاصل بوده (به همۀ حقایق کلی علم داشته)، اما با تعلق به بدن دچار فراموشی شده است، ولی با مشاهده جزئیات و محسوسات، آن حقایق را تدریجاً به یاد می آورد. ادله متعددی بر بطلان این نظریه که مبتنی بر قِدَم نفس است اقامه شده است.

ارسطو و پیروان او (مشائین) معتقدند که نفس حادث است و انسان در بدو تولد فاقد هرگونه ادراکی است، ولی استعداد دریافت علوم را دارد. این نظریه به اثبات رسیده و موردقبول حکمای مسلمان است.)

- ادراکات کلی انسان نیازمند علت هستند.

- علت این صورت ها تنها یک موجود مجرد تام (عقل) می تواند باشد. 

(توضیح: علت این صورت ها از سه حال خارج نیست: یا نفس است، یا امور مادی یا موجود مجرد تام.

نفس: با توجه به فرض که گفتیم نفس خودش در ابتدا فاقد این صورت های کلی است، پس نمی تواند علت آنها باشد. (فاقد شیء هرگز معطی شیء نیست).

امور مادی و جسمانی: علت همیشه از درجه وجودی شدیدتری نسبت به معلول برخوردار است، پس امور مادی که از جهت مراتب وجودی ضعیف تر از وجود مجردند، نمی توانند علت برای صورت های معقوله باشند.

پس تنها یک موجود مجرد تام که خودش واجد آن صورت های علمی است می تواند علت این صورت ها باشد و آنها را به نفس افاضه کند. این موجود، عقل نامیده می شود.)

بنابراین عقل که همان موجود مجرد تام است، تحقق دارد.

 

دلیل دوم:

- ماده موجودی ممکن است و نیازمند علت (زیرا ضعیف ترین مرتبه وجودی را دارد)

- علت ماده نمی تواند صورت های وارد بر آن باشد، زیرا صورت ها خودشان نیازمند ماده اند

بنابراین علت ماده، موجودی مجرد از ماده است که صورت های جسمانی را می آفریند و از طریق آن به ماده قوام می بخشد.

  

تضاد در جوهر راه ندارد

ضدان عبارتند از دو امر وجودی که بر موضوع واحد به طور پیاپی وارد آیند و هرگز در آن جمع نشوند و تعقل یکی متوقف بر تعقل دیگری نباشد. بنابراین یکی از شرایط تضاد این است که ضدان عرض باشند (چرا که باید در یک موضوع تحقق یابند) پس بین دو جوهر، هرگز رابطه تضاد برقرار نمی شود. 


منابع

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد دو

  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.