حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

مقدمه: قانون علیت به تعابیر گوناگونی بیان شده است، مانند: هر حادث زمانی دارای علت است (که در درس ... اشکال وارده بر این تعریف را بررسی کردیم) - هر معلولی نیازمند علت است - هر موجودی نیازمند علت است – هر موجود وابسته ای نیازمند علت است - و ...

در اینجا مولف قدس سره، قانون علیت را به صورت «ماهیت در وجود و عدم خود نیازمند غیر است» مطرح کرده است و آن را به این صورت اثبات می کند:

 

الف) ماهیت در مرتبۀ ذات خود، نسبتش به هستی و نیستی یکسان است. («ممکن الوجود» است) (درس پانزدهم) یعنی نمی تواند یکی از وجود یا عدم را برای خود رجحان دهد و تعیین کند.

ب) ترجح بدون مرجح محال است. (این یک امر بدیهی است)

نتیجه: پس ماهیت برای اینکه موجود یا معدوم باشد، نیازمند یک عامل (مرجح) بیرون از ذات خویش است.

موجودی که هستی ماهیت به نحوی بر آن توقف دارد (مرجح)، علت نامیده می شود و ماهیتی که در هستی خود وابسته به آن علت است، معلول خوانده می شود.

نکته 1: قانون علیت در اصل به این صورت است که «ممکن در هستی خود نیازمند غیر است» که در درس شانزدهم ذکر شد.

نکته 2: رابطه علیت یک رابطه وجودی است و همواره بین دو وجود برقرار می شود. اینکه «ماهیت در عدم خود نیازمند غیر است» نوعی مجازگویی است، زیرا معدوم چیزی نیست که محتاج چیز دیگری باشد. در واقع هرگاه می گوییم: «عدمِ الف، علت است برای عدمِ ب»، منظور این است که «علیت بین آنها تحقق پیدا نکرده و وجودِ الف علت وجودِ ب نشده است.»

  

سوال: مجعول علت چیست؟

منظور از این سوال این است که بدانیم علت چه چیزی را جعل و ایجاد می کند و اثر آن در معلول چیست؟ هر معلول در خارج یک چیز است، اما ما از آن سه مفهوم را انتزاع می کنیم: 1) وجود، 2) ماهیت، 3) اتصاف ماهیت به وجود. مانند حرارت که وقتی در خارج ایجاد می شود، یک شیء واحد است که اولاً موجود است، ثانیاً حرارت است، ثالثاً آن حرارت متصف به وجود است. می خواهیم بدانیم کدامیک از این سه مورد را علت ایجاد می کند (و حقیقی است) و کدام ها از آن مجعول انتزاع می شوند؟

طبق نظر مولف قدس سره و سایر پیروان حکمت متعالیه، مجعول همان «وجودِ معلول» است و اثباتش به این صورت است:

 

ماهیت مجعول نیست:

دلیل اول) ماهیت اصالت ندارد و اعتباری است، معلول یک امر اصیل و واقعیت دار است که در خارج وجود دارد، این امر اصیل، حقیقت خود را از علت دریافت کرده، پس آنچه علت افاضه می کند هم باید اصیل باشد.

 دلیل دوم) اینطور نیست که در خارج دو چیز باشند (علت و معلول) که ذاتا مستقل از هم باشند و بعد اضافه بر آنها عارض شود، بلکه ذات معلول عین وابستگی و اضافه به علت است. از طرفی ماهیت امری است که ذاتش فقط همان خودش است و چیز دیگری (از جمله ارتباط با علت) در ذات آن نیست. (اگر باشد هم زاید بر ذات است) پس ماهیت نمی تواند بالذات معلولِ علتی باشد.

 

اتصاف ماهیت به وجود مجعول نیست:

گفتیم که از این سه امر فقط یکی اصیل است و در خارج وجود دارد. اگر این مورد را اصیل و مجعول بالذات بگیریم، دو مورد قبل، یعنی وجود و ماهیت اعتباری خواهند بود. از طرفی اتصاف ماهیت به وجود، (که به آن صیرورت گویند) یک معنای نسبی و قائم به طرفین است که بین وجود و ماهیت برقرار می شود. محال است که یک امر اصیل (حقیقی)، قائم به دو امر اعتباری (بی واقعیت) باشد. پس نمی توان صیرورت را مجعول بالذات دانست.

 

تقسیمات علت

1) علت تامه و ناقصه

علت تامه: دربردارنده همۀ چیزهایی است که وجود معلول بر آنها متوقف است.

با بودن علت تامه، معلول راهی جز موجود شدن ندارد. وجودش، مستلزم وجود معلول و عدمش مستلزم عدم معلول است.

علت ناقصه: دربردارنده برخی از چیزهایی است که وجود معلول به آنها وابسته است.

بودن علت ناقصه الزاما باعث وجود معلول نمی شود. البته عدمش مستلزم عدم معلول است.

 

2) علت واحد و کثیر

علت واحد (منحصر): وقتی که معلولی تنها از یک علت پدید می آید.

علت کثیر(جانشین پذیر): وقتی معلولی از چند علت مستقل می تواند پدید آید. (مانند حرارت که می تواند از جریان الکتریکی، فعل و انفعالات شیمیایی و ... ایجاد شود)

 

3) علت بسیط و مرکب

(این تقسیم به تقسیم «موجود» به بسیط و مرکب برمی گردد)

علت بسیط: آن است که از چند جزء تشکیل نشده است و سه نوع دارد:

بسیط به لحاظ اجزای خارجی: آنچه در خارج بسیط است، یعنی مرکب از ماده و صورت نیست: مانند همه موجودات به جز اجسام، مانند عقل مجرد و اعراض.

بسیط به لحاظ اجزای عقلی: آنچه علاوه بر خارج، در ذهن هم بسیط است و مرکب از جنس و فصل نیست، مانند انواع بسیطی که جزء مقولات دهگانه نیستند.

بسیط به لحاظ وجود و ماهیت: آنچه علاوه بر موارد فوق، مرکب از وجود و ماهیت هم نباشد. (همۀ ممکنات مرکب از وجود و ماهیت اند) تنها موجودی که بدین معنا بسیط است، واجب الوجود تبارک و تعالی است که ذات او همان وجود اوست و بسیط ترین بسائط است.

علت مرکب: آن است که مرکب از چند جزء است.

 

4) علت قریب و بعید

علت قریب: واسطه ای بین آن و معلول نیست. (مانند انسان که علت قریب افعال خود است)

علت بعید: بین آن و معلول (یک یا چند) واسطه هست. (مانند انسان که با یک واسطه علت حرکت قلم در دستش است و با دو واسطه علت نوشتۀ ایجاد شده و با سه واسطه علت معنایی است که در ذهن خواننده آن نوشته پدید می آید)

 

5) علت داخلی و خارجی

علل داخلی (علل قوام): علتی است که جزء ذات معلول و مقوم ماهیت آن است، مانند هر یک از ماده و صورت نسبت به نوعی که مرکب از آن ماده و صورت است.

علل خارجی (علل وجود): علتی است که وجود آن بیرون از معلول است و بردو نوع است: «فاعل» یا «مابه الوجود» (علتی که وجود معلول را افاضه می کند) و «غایت» یا «ما لاجله الوجود» (علتی که معلول به خاطر آن پدید می آید)

 

6) علت حقیقی و علت مُعِدّ

علت حقیقی: آنچه وجود معلول وابستگی حقیقی به آن دارد. (مانند علیت نفس برای اراده)

علت معد: آنچه فقط در فراهم آوردن زمینه پیدایش معلول موثر است و آمادگی پذیرش فیض از علت فاعلی را در ماده پدید می آورد. (مانند گذشت لحظات زمان که موضوع و مادۀ پدیده را به تحقق بالفعل آن پدیده نزدیک می کند و یا مانند فعل و انفعالات مادی که نفس را برای ادراک صورت های حسی آماده می کند.)

نکته: علت نامیدن علل معده، مجازی و بالعرض است، چون این علل قابل انفکاک از آن حادثه می باشند و حقیقتا علت نیستند.  


منابع:

بدایه الحکمه

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 2 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.