حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

فلاسفۀ پیشین، اعم از مشایی و اشراقی، حرکت را ویژۀ اعراض می دانستند و حرکت در جوهر را امری محال می پنداشتند. صدرالمتألهین قدس سره نخستین کسی بود که با صراحت این مسئله (حرکت جوهری) را مطرح کرد و بر اثبات آن براهین متعددی اقامه کرد.

 

برهان اول 

1) در برخی از اعراض، حرکت و تحول روی می دهد.

(مانند وقوع حرکت در مقولۀ کیف، کم، أین و وضع که نزد همۀ فلاسفه مورد قبول است) 

2) علت این اعراضِ متغیر، همان صورت های نوعیه است که در موضوع این اعراض منطبع هستند.

(توضیح: در درس سی و چهارم بحث شد که علت قریب اعراض جسمانی،صورت های نوعیه ای است که در مادۀ آنها حلول دارد.)

3) علت یک پدیدۀ متغیر باید خودش متغیر باشد. (درس شصتم)

نتیجه: تمام اجسام، مادامی که در اعراض آنها حرکت و تحول روی می دهد، جوهر و ذاتشان نیز مشمول تغییر و تحول است.

 

اشکال اول: اینکه «علت یک پدیدۀ متغیر باید خود متغیر باشد»، شامل خود «صورت نوعیه» نیز می شود. یعنی اگر صورت نوعی وجودی سیال و تدریجی داشته باشد، باید از علتی که متغیر است صادر شده باشد، حال آن که شما علت فاعلی صورت های نوعی را جوهری مفارق می دانید که مجرد از ماده است (عقل مجرد) و لذا از هر گونه تغییر مصون است. پس لازم نیست علت یک شیء متغیر خودش متغیر باشد. 

پاسخ: در درس شصت و یکم به تفصیل شرح داده شد که وقتی حرکت جزء ذات شیء باشد، نیاز به علتی جدا از علت ذات ندارد. چنین معلولی از جهت ثابت هویتش منتسب به علت است و می تواند از یک علت ثابت صدور یابد.

 

اشکال دوم: بر اساس پاسخ فوق، می توان وابستگی اعراضی که پویا و متحرک هستند به طبیعتی که ثابت است را توجیه کرد و نیازی به متحول بودن طبیعت (حرکت جوهری) نیست. یعنی می گوییم که حرکت امری ذاتی برای عرض پویا است و طبیعت (صورت نوعیه) خودِ عرض را می آفریند نه اینکه به آن تحول بدهد (که لازمه اش متحول بودن خود طبیعت باشد)

پاسخ: وجود اعراض لغیره است، یعنی وجود فی نفسه اعراض، عین وجود آنها برای موضوعشان است. لذا حرکتی که در آنها هست، حرکت جوهری است که وجود این اعراض متعلق به آن است، پس نمی توان گفت که اعراض بالذات متجدد هستند. در واقع اعراض حرکت اند، اما متحرک نیستند. تجدداند، اما متجدد نیستند. وجود آنها برای موضوعشان (جوهر) وصف می سازد نه برای خودشان. در حرکت جوهری، تجدد و متجدد در خارج عین یکدیگرند و در تحلیل عقلی از هم جدا می شوند، اما در حرکت عرضی، حرکت غیر از متحرک است، حرکت عرض است ولی متحرک جوهر است. لذا تجدد از آن حرکت عرض نیست، بلکه از آن همان چیزی است که جود عرض متعلق به آن است، یعنی جوهر.

 

اشکال سوم: درست است که اعراض جسمانی چون متغیر هستند، علتشان هم باید متغیر باشد، اما از این نمی توان نتیجه گرفت که صورت نوعیۀ اجسام امری متحول است، زیرا طبیعت و صورت نوعیه، علت تامۀ حرکت اعراض نیست و تنها جزئی از آن است. عوامل خارجی دیگری هستند که به طبیعت ضمیمه می شوند و هر یک جزئی از علت تامۀ حرکت را تشکیل می دهند و منشأ تغییر اعراض همین عوامل بیرونی هستند.

این سخن هم درباره حرکت های طبیعی صادق است و هم دربارۀ حرکت های قسری و ارادی. (انواع حرکت با توجه به فاعل که در درس های آینده بیان خواهد شد) در حرکت های طبیعی، امور خارجی مانند حصول درجات گوناگون دوری و نزدیکی به غایت موجب تحول عرض می شود. در حرکات قسری، برخورد با موانع و معدات قوی و ضعیف موجب تحول اعراض می شود و در حرکات نفسانی، اراده های جزئی و خاصی که پی در پی در هریک از حدود مسافت حادث می شود، موجب حرکت در اعراض می شود. پس به طور کلی در همۀ موارد، آن علتی که متغیر است، علت تامه است، که عبارت است از: «طبیعت یا نفس + عوامل بیرونی». و خود طبیعت که علت درونی و ناقصۀ تحولات است، ثابت است.

پاسخ: علت قریب و فاعل مباشر در همۀ حرکات فوق، همان طبیعت است. عوامل دیگر تأثیرشان در طول تأثیر طبیعت است. خود این عواملِ متغیر بیرونی نهایتاً مستند به یک طبیعت می باشند. اگر آن طبیعت ذاتاً متجدد باشد که مطلوب ما ثابت است. اگر هم ذاتاً متجدد نباشد، این سوال در مورد آن تکرار می شود که: چگونه آن طبیعت ثابت توانست منشأ این تحولات باشد؟ پس برای اینکه با تسلسل یا دور مواجه نشویم، باید به طبیعتی برسیم که تجدد، ذاتیِ آن باشد.

 

برهان دوم 

1) اعراض از مراتب وجود جوهر به شمار می روند.

عرض وجود مستقلی از موضوع خود ندارد و وجودش عین تعلق به وجود جوهری است که موضوع آن است. رابطۀ میان جوهر و عرض عمیق تر از رابطۀ دو شیء است که به هم ضمیمه شده اند. جوهر و عرض وجود جداگانه ای ندارند و دو مرتبه از یک وجودند. (از یک وجود انتزاع می شوند)

2) هر تحولی که در یکی از مراتب یک موجود روی می دهد، نشانه ای از تغییر درونی و ذاتی آن موجود به شمار می رود.

نتیجه: حرکت واقع در اعراض، جلوه ای از حرکت واقع در جوهر شیء است. به بیان دیگر، تغیر و تجدد اعراض، همان تغیر و تجدد جوهر شیء است.

 

نتایج و فروع بحث 

1) وحدت صورت های جوهری وارد بر ماده

گفتیم معنای حرکت در یک مقوله آن است که در هر یک از آنات حرکت، یک نوع از انواع آن مقوله بر متحرک وارد می شود. در حرکت جوهری، صورت های جوهری پیاپی که بر ماده وارد می شوند، عین حرکت هستند و حرکت بیانگر نحوۀ وجود آنها است. باتوجه به اینکه حرکت یک واحد متصل است که تدریجاً تحقق می یابد و انقسام آن بالقوه و ذهنی است، صورت های نوعیۀ جوهری که به طور پیاپی بر ماده وارد می شوند، در حقیقت صورت جوهری واحد و گذرایی است که وجودی ممتد دارد و به گونه ای است که از هر یک از حدود آن، مفهوم ویژه ای (یک ماهیت نوعی) انتزاع می شود.

(اجسامی که ما آنها را ماهیت نوعی واحدی به شمار می آوریم، در واقع طیف وسیعی از ماهیات نوعی است. مثلا سیبی که بر درخت در حال رسیدن است، در هر لحظه ماهیت نوعی تازه ای به خود می گیرد. البته این ماهیات بالقوه اند، نه بالفعل)

 

حرکت های جوهری بر دو قسم اند:

عرضی: ماده با آمدن صورت نوعی جدید، صورت نوعی قبلی را از دست می دهد، مانند کسی که جامه ای را در می آورد و جامۀ تازه ای می پوشد (مثال: تبدیل آب به بخار)

طولی: با آمدن صورت جدید، صورت قبلی زائل نمی شود و در درون ماده می ماند، مانند کسی که جامه ای را بر روی جامۀ دیگر می پوشد. (مثال: وقتی مادۀ اولی صورت ترابی به خود می گیرد و بعد صورت نباتی می گیرد و بعد حیوان و بعد انسان می شود، صورت ها بر هم انباشته می شوند)

 

2) حرکت عمومی اعراض به تبع حرکت جوهر

با توجه به اینکه عرض از مراتب جوهر و جوهر هم متغیر است، همۀ اعراض به طور کلی چه ثابت باشند و چه متغیر، همواره به تبع جوهر در حال تغییر هستند. این حرکت را «حرکت نخستین» می نامند. برای مثال جسمی که در مکان خود ثابت است، أین آن واقعا ثابت نیست، بلکه دائم فردی از أین را از دست می دهد و فرد دیگری جایگزین آن می شود، منتها این دو فرد از یک نوع هستند. حال اگر اعراض جسم تغییر کند، مثلا مکان آن عوض شود، این حرکات از قبیل حرکت در حرکت خواهد بود و لذا «حرکت دوم» نامیده می شود که جسم در هر آن، نوع خاصی از مقولۀ مربوطه را واجد می شود.

 

3) سراسر عالم ماده، حقیقت واحد و گذرا است

کل جهان ماده یک حقیقت واحد است که سرتاپا حرکت است. مبدأ این حرکت قوۀ صرف است که هیچ فعلیتی جز قوه بودن ندارد (مادۀ اولی) و منتهایش فعلیت محض است که از هر قوه ای منزه می باشد. (تجرد تام) 


منبع:

ترجمه و شرح بدایة الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 3 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.