حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

در درس گذشته با اصطلاح علمِ «کلی و جزئی» آشنا شدیم که به معنای «قابلیت یا عدم قابلیت صدق علم بر کثیرین» بود و در باب تصورات به کار می رفت. این اصطلاح کاربرد دیگری هم دارد که به معنای «ثابت یا متغیر بودن علم» است و بیشتر در باب قضایا به کار می رود. (به این صورت که: علم به یک قضیه، گاهی کلی و گاهی جزئی است.)

علم کلی: گاهی علم ما به یک شیء به گونه ای است که تغییرات آن شیء (معلوم بالعرض) موجب تغییر علم ما نمی شود. در این حالت، علم ما قبل از وقوع شیء، در حین وقوع و پس از آن، صورت ثابتی دارد. مانند علم یک ستاره شناس به وقوع ماه گرفتگی در یک تاریخ معین که بر اساس محاسبات برای وی حاصل شده است. به این علم، «علم پیش از کثرت» می گویند. چون این علم از طریق انفعال از خارج به دست نیامده است، تابع معلوم خارجی هم نیست و تحول آن تأثیری در علم ندارد. آن دسته از علم های ما که از طریق علم به علل آن شیء برای ما ایجاد شده اند، کلی هستند.

علم جزئی: گاهی علم ما به یک شیء به گونه ای است که تابع تغییرات آن شیء است، مانند ادراکات حسی که با تغییرات معلوم، تغییر می کند. مثلا وقتی از راه دیدن، علم به حرکت شخصی پیدا می کنیم، علم ما نیز با حرکت آن شخص تغییر می کند، علمی می رود و علمی می آید، به این صورت که در لحظۀ نخست می دانیم: «شخص در نقطۀ الف است» و در لحظۀ بعد علم ما به این صورت درمی آید که: «شخص در نقطۀ ب است». این علم را «علم پس از کثرت» می نامند که از طریق انفعال از خارج در ما ایجاد می شود، لذا ثبات و تغییر آن، تابع ثبات و تغییر معلوم خارجی است. علوم حسی، علومی جزئی اند، زیرا متوقف بر ارتباط با خارج هستند.

اشکال: وقوع تغییر در علم، دلیل بر مادی بودن آن است، در حال که قبلا گفتیم: «همۀ اقسام علم مجرد هستند.»

پاسخ: تغییر در خود علم رخ نمی دهد، بلکه در ارتباطی که از طریق ادوات احساس با معلوم خارجی برقرار است و در فعل و انفعالات دستگاه عصب رخ می دهد و همۀ این ها اموری است که زمینۀ ادراک را فراهم می کند، اما خود صورت علمی که تشکیل شد، ثابت است. دلیلش هم این است که ما می توانیم صورت مذکور را بعداً به یاد آوریم، در حالیکه اگر مادی بود، با زوال حرکت زایل می شود و یادآوری آن محال بود.

اشکال: صورت علمی باید با معلوم خارجی مطابق باشد، پس چگونه علم احساسی یا خیالی (که مجرد و ثابت است) به تغیرات و حرکات تعلق می گیرد؟

پاسخ: علم به تغیر ملازم با تغیر علم نیست. لازم است که صورت علمی با خارج بر حسب ماهیت مطابق باشد، نه بر حسب نحوۀ وجود (حرکت یا تغییر). صورت علمیِ تغیر، به حمل اولی تغیر است، اما به حمل شایع ثابت می باشد. (همان گونه که علم به جوهر، ملازم با جوهر بودن علم نیست)

 

انواع تعقل

تعقل به معنای «ادراک کلی» است که در برابر احساس و تخیل قرار دارد و مجموعاً اقسام سه گانۀ علم حصولی را تشکیل می دهند. فلاسفه به اعتبار انواع مختلف حصول و وجود معقولات برای عقل، اقسامی را برای تعقل ذکر کرده اند:

 

1) عقل بالقوه: نسبت به همۀ معقولات حالت بالقوه دارد، یعنی واجد هیچ صورت کلیی نیست و از ادراک بالفعل کلیات محروم است. عقل انسان در بدو تولد در این مرحله است.

2) عقل تفصیلی: عقل کم کم به فعلیت رسیده و معقولات (کلیات) چندی را واجد شده و این علوم به طور متمایز و جدا از هم در صفحۀ نفس حضور دارند.

3) عقل اجمالی: انسان به مرحله ای رسیده است که می تواند معقولات فراوانی را یکجا و به نحو بسیط واجد باشد.

 

به طول خلاصه: صورت های معقول و کلی، یا بالقوه برای عقل موجودند یا بالفعل. در صورت دوم یا با وجود تفصیلی برای عقل موجودند و هر معقولی متمیز و جدا از معقول دیگر است، یا با وجود اجمالی برای عقل موجودند، یعنی همه دارای یک وجود یگانه و بسیط هستند.

مثال) کسی که در حال تحصیل ریاضیات است، با یادگرفتن هر مسئله ای، علمش افزوده می شود و این ادراکات به صورت تفصیلی و متمایز در کنار هم قرار دارند، تا اینکه شخص کم کم رشد کرده و به ملکۀ این علم دست می یابد و ریاضیدان صاحب نظری می شود، در این حالت وی پاسخ هزاران مسئله را در خود دارد، ولی نه اینکه این مسائل به طور مشخص در ذهنش باشد و به آن توجه داشته باشد، بلکه به نحو اجمالی و بسیط است و هر گاه به صورت مسئله توجه کند، پاسخش را بیان می کند.

 

مراتب عقل

تقسیمی که ذکر شد، به اعتبار «نحوۀ وجود معقولات» برای عقل بود، اما این تقسیم به اعتبار «ترتیب حصول معقولات» برای عقل شکل گرفته است:

 

1) عقل هیولانی: عقل انسان در آغاز حالتی شبیه «هیولا» دارد، یعنی در مقایسه با صورت های معقول، کاملا بالقوه بوده و خالی از هر ادراک کلی است.

2) عقل بالملکه: عقل از مرتبۀ استعداد محض بیرون آمده و امور بدیهی را ادراک می کند و آمادۀ تحصیل معقولات نظری می شود.

3) عقل بالفعل: عقل از تصورات و تصدیقات بدیهی، معرّف و قیاس تشکیل داده و مجهولات نظری را برای خود معلوم می کند. (بالفعل موجود می شوند) و این قدرت را دارد که هر گاه بخواهد، آنها را احضار کند.

4) عقل مستفاد: عقل به مرحله ای می رسد که همۀ علوم کسب شده (تمام معقولات بدیهی و نظری را که به دست آورده است) بالفعل در آن حاضرند و عقل به همۀ آنها التفات و توجه دارد. 


منبع

ترجمه و شرح بدایة الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 3 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.