حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

اثبات ذات واجب تعالی 

مؤلف قدس سره در این فصل دو برهان برای اثبات وجود واجب الوجود بالذات (که همان ذات اقدس الله است) اقامه می کند. برهان اول بر اساس اصالت وجود و ویژگی های آن و برهان دوم سازگار با اصالت ماهیت است و به کمک ماهیات ممکن، وجوب واجب تعالی را اثبات می کند.

 

برهان نخست (برهان صدیقین صدرائی)

1) حقیقت وجود، امری اصیل است و واقعیت و تحقق تنها از آن همین حقیقت است. ماهیات اموری اعتباری هستند.

2) حقیقت وجود، صِرف است و هیچ خلیط و همراهی ندارد. زیرا بنابر اصالت وجود، هر چه غیر از وجود در نظر گرفته شود، اعتباری و موهوم است. تنها همین حقیقت است که واقعیت و هستی دارد و ظرف خارج را پر کرده و منشأ اثر می باشد.

3) حقیقت وجود تنها در صورتی می تواند متعدد شود که حدودی به آن ضمیمه شود و آن را مقید سازد و این با صرافت آن منافات دارد، زیرا کثرت هرگز در صرف الشیء راه نمی یابد. پس مادامی که حقیقت وجود را به عنوان وجودِ صرف و محض و ناب که از هر آمیزه و ضمیمه ای خالص است در نظر بگیریم، امری واحد است. وحدت آن هم از نوع وحدت حقۀ حقیقی است که اساساً ثانی برای آن قابل تصور نیست.

4) حقیقت صرف وجود، واجب الوجود است، زیرا ثبوت شیء برای خودش ضروری است. عدم، نقیض وجود است و هیچ گاه دو نقیض  با هم بر یک شیء حمل نمی شوند، بنابراین هرگز عدم بر وجود حمل نمی شود و امکان ندارد حقیقت وجود، معدوم باشد. امتناع عدم یک شیء، همان ضرورت وجود یا وجوب آن است.

5) وجوب حقیقت وجود، بالذات است، نه بالغیر، زیرا هیچ واقعیت و فرد دیگری جز حقیقت وجود نیست که به آن وجوب و ضرورت بدهد.

نتیجه: حقیقت وجود، واجب الوجود بالذات است.

 

برهان دوم (برهان صدیقین سینوی)

1) در خارج ماهیاتی تحقق دارد. (این امری بدیهی است)

2) هر ماهیتی ممکن است. (هیچ یک از وجود و عدم ذاتاً برای آن ضرورت ندارد و می تواند به هر یک متصف شود)

3) هر ممکنی در وجود خود نیازمند علت است. (وقتی نسبت شیئی به دو چیز یکسان باشد، عقلاً محال است که خودبه خود و بدون دخالت عامل خارجی، یکی از آن دو برای شیء ترجح یابد و حتماً نیاز به مرجح (علت) دارد)

4) شیء تا وجودش ضروری و واجب نشود، موجود نمی شود. (بنابراین ماهیات موجود در خارج، همگی واجب الوجودند)

5) وجوب ماهیات خارجی، وجوب بالغیر است، زیرا وجوب بالذات با نیاز به علت منافات دارد.

6) وجوب بالغیر ماهیات موجود در خارج، سرانجام باید به یک وجوب بالذات منتهی شود، زیرا دور (اینکه شیء با چند واسطه علت خودش شود) و تسلسل (اینکه سلسلۀ علت ها تا بی نهایت ادامه یابد) در زنجیرۀ علل باطل است.

نتیجه: وجوبِ بالغیر ماهیاتِ موجود در خارج، سرانجام باید به یک وجوب بالذات منتهی شود که همان واجب الوجود بالذات است و خود برای تحقق یافتن نیازمند علت دیگری نیست.

  

اثبات یگانگی واجب الوجود تعالی 

معنای لغوی توحید، «یکی دانستن» و «یگانه شمردن» است. اما در اصطلاح معانی گوناگونی دارد که در اینجا توحید در وجوبِ وجود منظور است، یعنی هیچ موجودی جز ذات اقدس الهی، واجب بالذات نیست. 

 

دلیل اول:

1) واجب تعالی وجودی صرف و محض است (هیچ امری با آن آمیخته نیست و هیچ حد و قیدی آن را محدود نساخته و عدم و نقصان و کاستی در وی راه ندارد)

2) وجود صرف، همواره یگانه است و اساساً نمی توان برای آن ثانی فرض کرد. (زیرا هر چه به عنوان دوم برای آن تصور شود، در همان اول داخل می شود و به همان باز میگردد: اگر وجودی مطلق و نامتناهی باشد، فرض وجود مطلق دیگر امکان ندارد، همچنین فرض وجودی دیگر که جدا از او و در عرض او باشد و بتوان آن را وجود دوم فرض کرده امکان ندارد و هر چه باشد، ظهور و تجلی خود اوست، نه ثانی برای او.)

 

دلیل دوم:

1) تنها در صورتی دو یا چند چیز (کثرت) می تواند تحقق داشته باشد که لااقل یک جهت امتیاز میان آن ها باشد. یعین هر یک چیزی داشته باشد که مخصوص خودش باشد و دیگری فاقد آن باشد.

2) دو واجب الوجود، در وجوبِ وجود با هم مشترکند.

3) مرکب بودن با وجوب ناسازگار است، زیرا هر مرکبی نیازمند اجزای خود است و نیاز با وجوب ناسازگار است.

نتیجه: اگر دو واجب الوجود تحقق داشته باشند، هر یک از آنها مرکب از دو حیثیت خواهد بود: حیثیتی که میان آنها مشترک است (همان وجوب) و حیثیت دیگری که اختصاص به هر یک دارد و مایۀ امتیاز آنها از یکدیگر است، در حالیکه واجب الوجود همواره بسیط است و هیچ نحوه ترکیبی در آن راه ندارد.

 

شبهۀ ابن کمونه: لزومی ندارد وجوبِ وجود را امری ذاتی برای واجب الوجود بدانیم، بلکه می توانیم آن را عرضی و خارج از ذات فرض کنیم. آن گاه می توان دو واجب الوجود را فرض کردکه هر کدام بسیط است و به تمام ذات از دیگری متمایز است، نه به جزء ذات (که مستلزم مرکب بودن باشد)

پاسخ: اولاً: در فرض، دو واجب الوجود با تمام ذات از هم متمایزند و هیچ جهت اشتراکی بین آنها نیست، با این حال یک مفهوم واحد، یعنی وجوبِ وجود از آنها انتزاع و بر هر دو منطبق شده. یعنی از مصادیق متباین بما هو متباین مفهوم واحدی انتزاع شده که این صحیح نیست.

ثانیاً: در فرض هر یک از دو واجب دارای ماهیتی خاص به خود (که بسیط است و اشتراکی با ماهیت دیگری ندارد) فرض شده، در حالی که واجب الوجود، وجودِ محض بوده و ماهیت ندارد. (ماهیتش همان وجود و هستی او است)

ثالثاً: ابن کمونه وجود واجب را امری مغایر با ذات و ماهیت آن دانسته و پنداشته که ماهیتِ واجب مقتضی وجود آن است، در حالیکه معنا ندارد امر اعتباری (و عدمی)، مقتضی امر اصیل باشد.

 

فروع وحدانیت واجب تعالی

از مطالبی که در بیان توحید ذاتی واجب تعالی آورده شد، نتایج زیر به دست می آید:

1) وجود واجب تعالی نامتناهی است، هیچ قید و حدی ندارد و همۀ هستی را پر کرده و جایی برای غیر باقی نگذاشته است. اینکه کمالات واجب الوجود نامتناهی است، منافاتی با تحقق یافتن موجودات دیگر (که هر یک بخشی از کمالات را واجد هستند) ندارد، زیرا در رابطۀ علیت، کمالات مخلوقات، شعاع و ظهور کمالات خداوند است و تزاحمی با کمالات نامتناهی واجب الوجود ندارد.

2) واجب تعالی بسیط است و جزء ندارد. زیرا هر کل مرکبی، نیازمند اجزای خود است و وجودش متأخر از وجود اجزای خود است و چون واجب الوجود بالذات، غنی مطلق است و هیچ نیازی به غیر خود ندارد، هیچ گاه مرکب نخواهد بود.  


منبع:

ترجمه و شرح بدایة الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 4 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.