حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

همانطور که در درس قبل بیان شد، حکمای اشراقی معتقد به وجود کثرت عرضی در عالم عقول هستند و وجود عقول عرضیی که هیچ رابطۀ علیت و معلولیتی بین آنها نیست را به اثبات رسانده اند. عقول عرضی، «ارباب انواع» و «مُثُل افلاطونی» نیز نامیده می شوند که از قدیم در میان حکمای یونان رواج داشت و بیش از همه افلاطون بر آن اصرار می ورزید.

افلاطون معتقد بود که آن چه ما در این عالم محسوس مشاهده می کنیم، مظهر و سایه هایی از یک سلسله حقایقی است که آن حقایق نه در عالم ماده، بلکه در عالمی مجرد از زمان و مکان وجود دارند و فناناپذیر و بدون تغییر و تحول هستند. رابطۀ بین آنچه در دنیای مادی است، با حقایق آنها صرفاً یک رابطۀ علت و معلولی نیست، بلکه آن موجودات مجرد، حقیقت موجودات مادی را تشکیل می دهند و نوعی اتحاد و یگانگی بین آن حقایق و این موجودات برقرار است. (مانند آنکه یک شیء دو وجه داشته باشد و از دو جنبه به آن نظر شود.)

دربارۀ حقیقت این عقول و ویژگی های آنها اختلاف نظر زیادی وجود دارد، اما صحیح ترین تفسیر از نظریۀ مثل به این شرح است:

 

هر نوع مادی دارای یک ربّ النوع است. این رب النوع:

  • فرد مجردِ آن نوع مادی است، یعنی در ماهیت با افراد مادی مشترک است. (هر نوع مادی، مثلاً سیب، علاوه بر مصادیق و افراد محسوس و مادی که دارد، یک فرد غیرمادی هم دارد).
  • قدیم و ازلی است، (در حالی که افراد مادی وجودی حادث دارند.)
  • چون مجرد است، وجودی ثابت دارد و تغییر و تحولی نمی پذیرد.
  • بالفعل همۀ کمالات ممکن برای آن نوع را دارد. (برخلاف افراد مادی آن نوع که برخی کمالات را بالفعل و برخی را بالقوه دارند)
  • علت فاعلی افراد مادی نوع خود است. (یعنی مثلاً گوسفندهای مادی را رب النوع گوسفند آفریده است)
  • افراد مادی نوع خود را از طریق صورت نوعی آن نوع تدبیر می کند و کمالات بالقوۀ آنها را تدریجاً به فعلیت می رساند.

 

براهین دال بر وجود عقول عرضی و بررسی آنها 

دلیل اول بر اثبات ارباب انواع:

1) ترکیبات و افعال گوناگون و شکل های زیبایی که در گیاهان هست، مبدئی لازم دارد که علت پیدایش آنها باشد.

2) این مبدأ را نمی توان نیروهای نباتی مانند قوۀ تغذیه و رشد و تولید مثل دانست، زیرا اینها اعراضی فاقد علم و آگاهی اند که در جسم خود حلول کرده و در اثر تغییر و زوال موضوع خود، دست خوش تغییر و زوال می شوند.

3) بنابراین تنها مبدئی که می توان برای این امور قائل شد، جوهر عقلی مجردی است که به آن نوع اهتمام دارد و امور آن را تدبیر می کند.

4) چون این عقل مجرد، فاعل مباشر و مستقیم این افعال و آثار است و هر نوعی افعال و آثار ویژه ای دارد، پس هر نوع، یک عقل مجرد خاص خواهد داشت و نمی توان همه را به یک عقل مجرد نسبت داد.

 

اشکال:

1) این برهان وجود یک مدبر باشعور را اثبات می کند که می تواند مجرد عقلی یا مجرد مثالی باشد.

2) بر فرض که مدبر انواع مادی، جوهری عقلی باشد، با این برهان اثبات نمی شود که آن جوهر عقلی، فاعل مستقیم و مباشر است و این احتمال باقی می ماند که افعال و نظام حاکم بر افراد یک نوع، مستقیماً مستند به صورت جوهریی باشد که نوعیت نوع به آن وابسته است و تمامی این صورت های نوعی را یکی از عقول طولی (عقل فعال) به وجود آورده باشد. (بنابراین نیازی نیست که در ازای هر نوع مادی، عقل مجرد جداگانه ای وجود داشته باشد.)

 

دلیل دوم:

انواع موجود در این عالم با نظام خاصی که بدون تبدیل و تغییر در هر یک از آنها جاری است، به طور اتفاق به وجود نیامده اند. علل آنها همان جوهرهای مجردی هستند که آنها را به وجود آورده اند، نه مزاج وامثال آن.

اشکال: افعال و آثار مترتب بر هر نوع، ناشی از صورت نوعی آن است و علت فاعلی آن صورت نوعی نیز، جوهر مجردی است که آن صورت را بر مادۀ مستعد افاضه می کند و در اثر تنوع استعدادها، صورت های پدید آمده مختلف و گوناگون می شوند. اما اینکه آیا این جوهر مجرد، یک عقل فرضی است که به یک نوع اختصاص دارد یا آن که جوهر مجردی از سلسلۀ عقول طولی است که امور همۀ انواع به او ختم می گردد، سوالی است که این استدلال برای پاسخ به آن کافی نیست.

 

دلیل سوم:

1) فردی که همۀ کمالات نوع در آن فعلیت دارد، وجودش شریف تر از فردی است که تنها قسمتی از کمالات نوع در آن فعلیت یافته است.

2) بنابر قاعدۀ «امکان اشرف»، هر گاه شیء ممکنی تحقق یابد که کمالات وجودیش کمتر از شیء ممکن دیگر است، آن ممکن شریف تر باید پیش از او موجود باشد.

نتیجه: وجود افراد مادی یک نوع، دلیل بر وجود فرد مجرد آن نوع می باشد.

بررسی:

اگر قاعدۀ امکان اشرف را مشروط به این بگیریم که ممکن پست تر و ممکن اشرف، هر دو تحت یک ماهیت مندرج باشند:

در این حالت نهایت چیزی که می توان گفت آن است که «نوع» بر شیء مجرد موردنظر صدق می کند، اما صرف صدق نوع بر آن، اقتضا نمی کند که آن مجرد فردی برای آن نوع باشد و ماهیتش با ماهیت افراد و مصادیق دیگر آن مفهوم یکی باشد. مثلاً صدق مفهوم انسان (یعنی کمالی که انسان بودن انسان به آن است) بر یک موجود عقلانی، دلیل بر آن نیست که آن موجود مجرد و عقلانی فردی از ماهیت نوعی انسان است، بلکه این احتمال وجود دارد که یکی از عقول طولیی باشد که در سلسلۀ علت های بعید یا قریب انسان قرار دارد. در این حالت چون آن عقل کمال انسان و انواع دیگر مادی را واجد است، مفهوم انسان بر آن صدق می کند، اما این دلیل نمی شود که آن شیء فردی برای ماهیت انسان به شمار رود.

اگر قاعدۀ امکان اشرف مشروط به این نباشد که ممکن پست تر و ممکن اشرف، هر دو تحت یک ماهیت مندرج باشند، نهایت چیزی که اثبات می کند یک موجود مجرد است که واجد کمالات نوع می باشد، ولی این که موجود مجرد یاد شده، فردی از ماهیت آن نوع است، با این قاعده اثبات پذیر نیست.  


منبع:

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 4

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.