حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

الباب السابع فی تعریف القصر

القصر : لغة الحبس - قال الله تعالى (حور مقصورات فی الخیام) واصطلاحاً : هو تخصیص شیء بشیء بطریق مخصوص.

والشیء الأول : هو المقصور ، والشیء الثانی : هو المقصور علیه.

والطریق المخصوص لذلک التخصیص یکون بالطرق والأدوات الآتیة :

نحو: ما شوقی إلا شاعر; فمعناه تخصیص شوقی بالشعر و قصره علیه، ونفی صفة الکتابة عنه ردّاً على مَنْ ظنَّ أنَّه شاعر، و کاتب. والذی دلَّ على هذا التخصیص هو النفی بکلمة ما المتقدمة، والاستثناء بکلمة إلاَّ الّتی قبل الخبر. فما قبل إلاَّ، وهو شوقی یُسَمَّى مقصوراً، و ما بعدها و هو شاعر یُسمَّى مقصوراً علیه، وما وإلاَّ، طریق القصر وأدواته.

ولو قلت (شوقی شاعرٌ) بدون (نفی واستثناء) ما فُهم هذا التخصیص ولهذا : یکون لکل قصر طرفان «مقصور ، ومقصور علیه» ویُعرف (المقصور) بأنّه هو الذی یُؤلف مع (المقصور علیه) الجملة الأصلیة فی الکلام ومن هذا تعلم أن القصر : هو تخصیص الحکم بالمذکور فی الکلام ونفیه عن سواه بطریق من الطرق الآتیة :

وفی هذا الباب أربعة مباحث
 

المبحث الأول فی طرق القصر

للقصر طُرُق کثیرة - وأشهرها فی الاستعمال أربعة

وهی:

 أولاً : یکون القصر (بالنفی والاستثناء)  ، نحو : ما شوقی إلا شاعر أو : ما شاعر إلاَّ شوقی.

ثانیاً : یکون القصر (بإنَّما) – نحو : «إنّما یخشى الله من عباده العلماء»

وکقوله : إنما یشتری المحامدَ حُرٌّ طاب نفساً لهُنّ بالأثمانِ

ثالثاً : یکون القصر (بالعطف بلا – وبل – ولکن) – نحو : الأرض متحرکة لا ثابتة ، وکقول الشاعر :

عُمرُ الفتى ذکرُه لا طولُ مدته وموتُهُ خزیه لا یومُهُ الدَّانی

وکقوله : ما نال فی دُنیاهُ وان بُغیةً لکن أخو حزم یَجدّ ویَعمَل

رابعاً : یکون القصر (بتقدیم ما حقّه التأخیر) نحو : إیّاک نعبدُ وإیّاک نستعین – (أی : نخصک بالعبادة والاستعانة

فالمقصور علیه «فی النفی والاستثناء» هو المذکور بعد أداة الاستثناء – نحو : وما توفیقی إلا بالله.

 

- والمقصور علیه : مع (إنَّما) هو المذکور بعدها ، ویکون مؤخرا فی الجملة وجوباً ، نحو : إنما الدنیا غُرور.

- والمقصور علیه : مع (لا) العاطفة : هو المذکور قبلها والمُقابَل لما بعدها ، نحو : الفخر بالعلم لا بالمال.

- والمقصور علیه مع (بَلْ) أو (لکنْ) العاطفتین : هو المذکور ما بعدهما ، نحو : ما الفخر بالمال بل بالعلم – ونحو : ما الفخر بالنسَّب لکن بالتقوى.

- والمقصور علیه : فی (تقدیم ماحقُّه التأخیر) هو المذکور المتقدّم نحو : على الله توکلنا – وکقول المُتنبِّی :

ومن البلیَّة عذل من لا یرعوی عن غَیِّه وخطاب من لا یفهم

 

 باب هفتم تعریف قصر

قصر: در لغت به معنای حبس است – خداوند متعال می فرماید «حور مقصورات فی الخیام» (حوریه هایی که در خیمه ها محبوس هستند) و در اصطلاح به معنای تخصیص شیئی به شیء دیگر به طریقه ای خاص است.

شیء اول مقصور و شیء دوم مقصورعلیه نامیده می شود. طریقۀ چنین تخصیصی هم با استفاده از روش ها و ابزارهای زیر می باشد:

مانند: «ما شوقی إلا شاعر» (نیست شوقی (نام فردی است) جز شاعر)، پس معنای آن تخصیص دادن شوقی به شعر و محصور کردن او در آن (شعر) و نفی صفت نویسندگی از او است (در رد کسی که گمان می کند شوقی هم شاعر است و هم نویسنده) و آنچه بر این تخصیص دلالت می کند، نفی به وسیلۀ کلمۀ «ما» که مقدم شده و استثنا به وسیلۀ کلمۀ «الا» است که قبل از خبر آمده است.

پس آنچه قبل از إلا آمده که همان «شوقی» است، مقصور نامیده می شود و آنچه بعد آن آمده و همان کلمۀ «شاعر» است مقصورعلیه نامیده می شود و «ما» و «إلا» روش قصر و ادوات آن هستند.

و اگر بدون استفاده از نفی و استثنا بگویی: «شوقی شاعر است» این تخصیص از آن فهمیده نمی شود و برای همین است که هر قصری دو طرف دارد، مقصور و مقصور علیه. مقصور به این شناخته می شود که همراه مقصور علیه جمله اصلی در کلام را تشکیل می دهند و از اینجا دانسته می شود که قصر تخصیص حکم به آنچه در کلام ذکر شده و نفی حکم از غیر آن به یکی از روش های زیر می باشد:

و در این باب چهار مبحث هست:

 

مبحث اول در روش های قصر

برای قصر روش های زیادی وجود دارد و مشهور ترین آنها در کاربرد چهار روش هستند که عبارتند از:

اول: قصر به وسیلۀ نفی و استثناء، مانند: «ما شوقی إلا شاعر» (شوقی جز شاعر نیست) یا «ما شاعر إلا شوقی» (شاعری جز شوقی نیست)

دوم: قصر به وسیلۀ إنّما – مانند « إنّما یخشى الله من عباده العلماء » (فقط می ترسند از خدا بندگان عالمش) و مانند قول او: « إنما یشتری المحامدَ حُرٌّ طاب نفساً لهُنّ بالأثمانِ » (؟)

سوم: قصر به وسیلۀ عطف با «لا»، «بل» و «لکن» - مانند: « الأرض متحرکة لا ثابتة » (زمین فقط متحرک است و نه ثابت) و مانند قول شاعر: « عُمرُ الفتى ذکرُه لا طولُ مدته وموتُهُ خزیه لا یومُهُ الدَّانی

» (؟) و مانند قولش « ما نال فی دُنیاهُ وان بُغیةً لکن أخو حزم یَجدّ ویَعمَل » (؟)

چهارم: قصر به وسیلۀ مقدم آوردن چیزی که حق آن موخر آوردن است، مانند: « إیّاک نعبدُ وإیّاک نستعین » به معنای «تو را به عبادت و یاری خواستن مخصوص می کنیم»

پس در قصر به وسیلۀ نفی و استثنا، مقصورعلیه چیزی است که بعد از اداة استثنا ذکر می شود، مانند: «و ما توفیقی الا بالله» (و توفیق من جز به وسیلۀ الله نیست) – (که بالله مقصورعلیه است)

 

و در قصر به وسیلۀ إنّما، مقصورعلیه همان چیزی است که بعد از إنّما ذکر می شود و واجب است که در جمله آخر بیاید، مانند: «إنّما الدنیا غرور» (دنیا فقط فریب است) (غرور مقصورعلیه)

و در قصر به وسیلۀ «لا» عطف، مقصورعلیه چیزی است که قبل از «لا» ذکر شده و در مقابل آنچه بعد از «لا» آمده می باشد، مانند: «الفخر بالعلم لا بالمال» (فخر فقط به علم است و نه به دارایی) (علم مقصورعلیه است)

و در قصر به وسیلۀ «بل» و «لکن» عطف، مقصورعلیه چیزی است که بعد از آن دو ذکر می شود، مانند: «ما الفخر بالمال بل بالعلم» (فخر به دارایی نیست ، بلکه فقط به علم است)  (علم مقصورعلیه است) و مانند: « ما الفخر بالنسَّب لکن بالتقوى » (فخر به اصل و نسب نیست بلکه فقط به تقوی است) (تقوی مقصورعلیه است)

و در قصر به وسیلۀ مقدم آوردن آنچه حق آن تاخیر است، مقصورعلیه همان چیزی است که مقدم آمده، مانند: «علی الله توکلنا» (فقط بر خدا توکل کرده ایم) (که الله مقصورعلیه است که مقدم آمده) و مانند قول متنبی: « ومن البلیَّة عذل من لا یرعوی عن غَیِّه وخطاب من لا یفهم» (و تنها سختی ...؟ و سخن گفتن با کسی که نمی فهمد است. )