حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

إِذَا کَانَ زَمَانٌ اَلْعَدْلُ فِیهِ أَغْلَبُ مِنَ اَلْجَوْرِ فَحَرَامٌ أَنْ تَظُنَّ بِأَحَدٍ سُوءاً حَتَّى یُعْلَمَ ذَلِکَ مِنْهُ وَ إِذَا کَانَ زَمَانٌ اَلْجَوْرُ أَغْلَبُ فِیهِ مِنَ اَلْعَدْلِ فَلَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یَظُنَّ بِأَحَدٍ خَیْراً مَا لَمْ یَعْلَمْ ذَلِکَ مِنْهُ.

 

بحارالأنوار، ج75، ص 370

 

إذا: اسم ثلاثی- دائم الاضافه - ظرف زمان مستقبل – متضمن معنای شرط – مبنی – غیرعامل/ ظرف زمان شرطیه - مفعول فیه متعلق به کان – مبنی بر سکون و محلا منصوب

 

جمله "کانَ زَمانٌ اَلعَدلُ فیهِ اَغلَبُ مِنَ الجَور" مضاف الیه برای إذا و جمله شرط است و جزاء آن "َحَرامٌ أن تَظُنَّ بِاَحَدٍ سُوءًا حَتّی یُعلَمَ ذلِکَ مِنهُ " است.

کانَ: فعل (در اینجا تامه است) – ماضی – مفرد مذکر غایب – معتل (اجوف واوی) - لازم – مبنی / فعل

زَمانٌ: اسم – جامد – غیرمصدر – مفرد – مذکر- نکره – معرب / فاعل

 

اَلعَدلُ فیهِ اَغلَبُ مِنَ الجَورِ: جملیه وصفیه برای زمان – محلا مرفوع

 

اَلعَدلُ: اسم – مصدر – جامد – مفرد – مذکر – معرفه به ال – معرب / مبتدا و مرفوع

فیهِ: جار و مجرور متعلق به محذوف

اَغلَبُ: اسم – غیرمصدر – مشتق (اسم تفضیل) – مفرد – مذکر- نکره – معرب / خبر

مِنَ: حرف جر – جار و مجرور متعلق به اغلب

الجَور: اسم – جامد – مصدر – مفرد – مذکر – معرفه به ال – معرب / مجرور به حرف جر

 

فَ: فاء جزاء

حَرامٌ: اسم – جامد – اسم مصدر – مفرد – مذکر – نکره – معرب / خبر مقدم؟

أن: حرف ناصبه

تَظُنَّ: فعل – مضارع منصوب – مفرد مذکر مخاطب – ثلاثی مجرد – مضاعف - متعدی – معلوم / فعل و فاعل مستتر أنت

أن تظنّ تاویل به مصدر می رود: ظنُّکَ (مبتدای موخر؟)

بِ: حرف جر – جارو مجرور متعلق به تظنّ

أحدٍ: اسم – غیر مصدر – جامد – مفرد – مذکر – نکره – معرب / مجرور به حرف جر

سُوءًا: اسم – جامد – اسم مصدر - مفرد – مذکر – نکره – معرب / مفعول به

حَتّی: حرف ناصبه – مبنی بر سکون - عامل

یُعلَمَ: فعل – مضارع منصوب – مفرد مذکر غایب – ثلاثی مجرد – سالم - متعدی – مجهول / فعل

ذلِکَ: اسم اشاره بعید – مفرد مذکر- معرفه - مبنی / نائب فاعل

مِن: حرف جر – جار و مجرور متعلق به یعلم یا محذوف؟

هُ: ضمیر متصل جری – مفرد مذکر غایب / مبنی بر ضم و محلا مجرور به حرف جر

 

وَ: حرف عطف

إذا کانَ زَمانٌ اَلجَورُاَغلَبُ فیهِ مِن العَدلِ: مانند قبل

فَ: حرف عطف

لَیسَ: فعل ناقصه – مفرد مذکر غایب

لِ: حرف جر – عامل – مبنی بر کسره

اَحَدٍ: اسم – جامد – غیرمصدر- مفرد – مذکر – نکره – معرب / مجرور به حرف جر

لاحدٍ: خبرمقدم؟ (شبه جمله متعلق به محذوف) برای لیس – محلا منصوب

 

اَن: حرف ناصبه

یَظُنَّ: فعل – مضارع منصوب – مفرد مذکر غایب – ثلاثی مجرد – مضاعف - متعدی – معلوم / فعل و فاعل ضمیر مستتر هو

أن یظنّ : تاویل به مصدر می رود: ظنّ (مبتدای موخر که همان اسم لیس است)؟

بِأحَدٍ:مانند قبل

خَیرًا: اسم – جامد – اسم مصدر – مفرد – مذکر – نکره – معرب/ مفعول به

ما لم یعلم ذلک منه : جمله وصفیه برای خیراً

ما: اسم موصول مشترک

لَم یَعلَم ذلِکَ مِنهُ: جمله صله – محلی از اعراب ندارد – عائد صله : ذلک؟

لَم: حرف جحد – مبنی بر سکون - عامل

یَعلَم: فعل – مضارع مجزوم – مفرد مذکر غایب – ثلاثی مجرد - سالم – متعدی – معلوم / فعل و فاعل ضمیر مستتر هو

ذلِکَ: مانند قبل / مفعول به و محلا منصوب

مِنهُ: جار و مجرور متعلق به محذوف

 

هنگامی که زمانه به گونه ای باشد که عدل در آن بیشتر از ستم است، پس در آن هنگام، گمان بد بردن به هر شخصی حرام است مگر اینکه آن بدی از او دانسته شود (یقین شود) و هنگامی که زمانه به گونه ای باشد که ستم در آن بیشتر از عدل است، پس در آن هنگام احدی نباید به احدی گمان نیکو ببرد، مگر اینکه آن (خیر و نیکویی) از او دانسته شود.

 

نظرات  (۳)

تظن از افعال قلوب و دو مفعولی است پس بأحدٍ /سوءاً و برای دومی بأحدٍ/خیراً می شوند مفعول به .

منه جار و مجرور متعلق به یعلم است فکر می کنم.

خبر مقدم و مبتدای مؤخر بنظرم درست است.
تظن را نمیشه "حال" در نظر گرفت؟
در "لَم یَعلَم ذلِکَ مِنهُ" عائد صله ضمیر مستتر نیست؟
  • فرید افتخاری
  • اذا ظرف زمان متضمن معنای شرط است که به جمله شرط اضافه و آن را مجرور می کند و جمله جواب شرط را هم منصوب می نماید و معنا را هم به استقبال می برد.

    افعال قلوب بر سر جمله اسمیه در می آیند و مبتدا و خبر را به عنوان دو مفعول خود نصب می دهند مثل ظننت زیدا قاتلا که اصلش زیدٌ قانلٌ بوده است.
    و اینجا اینطور نیست پس اینجا ظن از افعال قلوب نیست.

    هر دو تا فعل یعلم مجهولند و هر دو ذلک بعداز آنها نایب فاعل

    تظن حال نیست چون اولا حال بعد از معرفه می آید و ثانیا در معنا هم جور در نمی آید چون برای شناخت حال در معنا "درحالی که" قبل از آن اضافه می کنیم و اینجا معنای درستی حاصل نمی شود.

    ما موصوله نیست، مصدریه زمانیه است، مثل آنچه در حدیث 53 گفته شد.

    منه متعلق به یعلم است.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.