حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲۳ مطلب با موضوع «بلاغت (خلاصه جواهر البلاغه) :: بلاغت- درس 62-40» ثبت شده است

الباب السادس فی أحوال متعلقات الفعل

متعلقات الفعل کثیرة منها :

المفعول ، والحال ، والظرف ، والجار والمجرور ، وهذه (المتعلقات) أقل فی الأهمیة من (رکنی الجملة) ومع ذلک فقد تتقدم علیها – أو على أحدهما: فیقدم المفعول لأغراض – أهمها :

(1)   تخصیصه بالفعل

(2)   مُوافقة المخاطب : أو تخطئته

(3)   الاهتمام بالفعل

(4)    التبَّرّک به التَّلذذّ به

ویتقدّم کل من الحال ، والظرف ، والجار والمجرور ، لأغراض کثیرة

 (1) منها : تخصیصها بالفعل :

(2) ومنها : کونها موضع الانکار:

(3) ومنها : مراعاة الفاصلة : أو الوزن:

والأصل فی المفعول : أن یُؤخر عن الفعل ، ولا یُقدّمُ علیه إلاَّ لاغراضٍ کثیرة.

(1)  منها – لتخصیص – نحو : (إیَّاک نعبد) رداً على من قال : أعتقد غیر ذلک

(2)  ومنها – رعایة الفاصلة – نحو : (ثم الجحیم صلُّوّهُ

(3)  ومنها - التّبرک – نحو : قُرآنا کریماً تلوتُ

(4)  ومنها – التلذذ – نحو : الحبیب قابلتُ

والأصل فی العامل : أن یقدَّم على المعمول ، کما أن الأصل فی المعمول أن تُقدَّم عمدته على فضلته – فیحفظ هذا الأصل بین الفعل والفاعل.

أمّا بین الفعل والمفعول ونحوه : کالظرف ، والجار والمجرور ، فیختلف الترتیب – للأسباب الآتیة :

(1)  إمَّا لأمر معنوی – نحو : (وجَاءَ مِنْ أقصى المدینةِ رجلٌ یسعى) فلو أخِّر المجرور لتوُهمِّ أنه من صلة الفاعل ، وهو خلاف الواقع لأنه صلةٌ لفعله

(2)  وإمّا لأمر لفظی – نحو : (ولقد جاءهُمُ من ربهم الهُدى) ، فلو قُدم الفاعل لاختلفت الفواصلُ ، لأنها مبنیة على الألف

(3)  وإما للأهمیة – نحو : قُتل الخارجیُّ فلانٌ

وأما تقدیم الفضلات على بعض : فقد یکون

(1)  للأصالة فی التقدم لفظاً – نحو : حسبت الهلال طالعاً ، فانّ الهلال وإن کان مفعولاً فی الحال ، لکنه مبتدأ فی الأصل أو للأصالة فی التقدُّم معنى – وذلک کالمفعول الأول فی نحو : أعطى الأمیر الوزیر جائزة ، فإن الوزیر : وإن کان مفعولا بالنسبة إلى الأمیر ، لکنه فاعل فی المعنى بالنسبة إلى الجائزة

(2)  أو لإخلال فی تأخیره – نحو : مررت راکباً بفلان – فلو أخرت الحال لتُوهّم أنها حال من المجرور ، وهو خلاف الواقع ، فانها حال من الفاعل والأصل فی المفعول ذکره ، ولا یحذف إلا لأغراض تقدم ذکرها.

  

باب ششم در احوال متعلقات فعل

متعلقات فعل زیاد می باشند و از جمله آنها :

مفعول، حال، ظرف، جار و مجرور و این متعلقات از نظر اهمیت از دو رکن جمله (مسند و مسند الیه)  کمتر می باشند با این حال گاهی بر آنها یا بر یکی از آنها متقدم می شوند : پس مفعول را برای اهدافی جلو می آوریم که مهمترین آنها عبارتند از :

(1)   تخصیص مفعول به فعل

(2)   موافقت و هماهنگی با مخاطب یا نسبت خطا دادن به او

(3)    اهمیت دادن به فعل

(4)   تبرک جستن به مفعول ، لذت بردن از مفعول

 

و هر یک از حال و ظرف و جار و مجرور را برای اهداف فراوانی جلو می آوریم

(1)   از آن غرض ها، تخصیص آنها به فعل است

(2)   از آن غرض ها ، بودن آنها در موقعیت انکار است

(3)   از آن غرض ها ، مراعات فاصله (ابتدا و انتهای آیات) یا وزن (در اشعار) است

 

و اصل و قانون در مفعول این است که بعد از فعل بیاید و بر فعل مقدم نمی گردد مگر برای هدفهای فراوانی.

(1)  از آن غرض ها، برای تخصیص  است مثل إیاک نعبد (که اینجا إیاک که مفعول نعبد است بر فعل مقدم شده). و این سخن ردّ کسی است که می گوید به غیر از این باور دارم.

(2)  از آن غرض ها، رعایت فاصله است مانند ثم الجحیم صلوه ، سپس او را در آتش بیاندازید (در اینجا الجحیم که مفعول است مقدم شده تا فاصله و آخر آیات یکنواخت شود)

(3)  و از آن غرض ها، تبرک جستن است مانند قرآن کریم را تلاوت کردم

(4)  و از آن غرض ها احساس لذت کردن است مانند با دوستم روبرو شدم

 

و اصل در عامل این است که بر معمول مقدم شود آنچنان که اصل در معمول این است که معمول عمده ازمعمول غیر عمده جلوتر بیاید و این اصل در فعل و فاعل حفظ می شود.

اما بین فعل و مفعول و مانند آن مثل ظرف، جار و مجرور به ترتیب مختلف می آید برای علتهایی که ذکر می کنیم:

(1)  این اختلاف در ترتیب یا برای یک امر معنوی است مانند : (وجَاءَ مِنْ أقصى المدینةِ رجلٌ یسعى) - از حومه شهر مردی آمد که کوشش می کرد - (پس اگر به عقب بیاندازیم مجرور را (من اقصی) این توهم پیش می آمد که آن صله و دنباله فاعل (رجل) است و این خلاف واقع است برای اینکه آن صله برای فعل است )

(2)  یا این اختلاف در ترتیب برای یک امر لفظی است مانند: (ولقد جاءهُمُ من ربهم الهُدى)  - و به تحقیق آمد آنان را از سوی پروردگارشان هدایت - پس اگر فاعل (الهدی) مقدم می شد فاصله آیات اختلاف  که مبتنی بر الف بود اختلاف پیدا می کرد.

(3)  یا این اختلاف در ترتیب برای اهمیت برخی واژه ها است مانند کشته شد خارجی فلان (اسم فرد را می آوریم)

 

و اما تقدم بعضی از چیزهای زائد بر بعضی دیگر به این جهت است:

(1)  برای اینکه در تقدم لفظی اصالت دارد مانند (حسبت الهلال طالعا) با اینکه هلال مفعول است ولیکن در اصل مبتدا بوده و از جهت معنی در تقدم اصالت دارد – مانند مفعول اول در این مثال (أعطی الامیر الوزیر جائزه ) که اگر چه وزیر برای امیر مفعول می باشد و لکن در معنی نسبت به جائزه فاعل می باشد

(2)  و برای اینکه در تاخیر آن اخلال پدید می آید مانند (مررت راکبا بفلان) اگر راکبا که حال است با تاخیر بیاید این توهم پیش می آید که حال برای مجرور (بفلان) است و این خلاف واقع است . و چون راکبا حال برای فاعل است و اصل در مفعول ذکر آن می باشد و حذف نمی شود ، مگر برای اغراضی که ذکر شد.

 

المبحث التاسع فی التقیید بالنفی

التقیید بالنفی : یکون لسلب النسبة على وجه مخصوص ، ممّا تفیده أحرف النفی السبعة - وهی - لا ، وما ، ولات ، وإن ، ولن ، ولم ، ولمّا.

 (فلا) للنفی مطلقاً - و (مَا ، وإن ، ولاَتَ) لنفی الحال ، إن دخلت على المضارع و(لن) لنفی الاستقبال و(لم - ولما) لنفی المُضیّ - الا أنه (بلمّا) ینسحبُ إلى ما بعد زمن التکلم : ویختصّ بالمتوقّع - وعلى هذا : فلا یقال ما یقم خلیلٌ ثم قام ، ولا : لمّا یجتمع النقیضان - کما یقال لم یقم علیٌّ ثم قام ولم یجتمع الضدان ، فلمّا فی النفی تقابل (قد) فی الاثبات ، وحینئذ یکون منفیُّها قریباً من الحال - فلا یصح لمّا یجیءُ خلیل فی العام الماضی.

المبحث العاشر فی التقیید بالمفاعیل الخمسة ونحوها

التقییدُ بها : یکون لبیان نوع الفعل ، أو ما وقع علیه أو فیه ، أو لأجله أو بمقارنته ، ویقید بالحال لبیان هیئة صاحبها وتقیید عاملها ، ویقیَّد بالتمییز لبیان ما خفى من ذات - أو نسبة ، فتکون القیودُ هی محظ الفائدة والکلام بدونها کاذبٌ - أو غیر مقصود بالذات - کقوله تعالى (وما خلقنا السموات والأرض وما بینهما لاعبین) وقد سبق القولُ فی أول الباب مفصلاً ، فارجع إلیه إن شئتَ

تنبیهات

الأول - عُلم ممّا تقدَّم أن التقیید بالمفاعیل الخمسة ونحوها للأغراض التی سبقت - وتقییدها إذا کانت (مذکورة)

أمّا إذا کانت محذوفة فتُفید أغراضاً أخرى

(1) منها - التعمیم باختصار کقوله تعالى (والله یدعو إلى دار السلام)

(أی جمیع عباده) لأن حذف المعمول یؤذن بالعموم  (ولو ذکر لفات غرض الاختصار المناسب لمقتضى الحال)

(2) ومنها - الاعتماد على تقدم ذکره - کقوله تعالى (یَمحُو اللهُ ما یشاءُ ویُثبتُ) - أی ویثبتُ ما یشاءُ

(3) ومنها - طلب الاختصار - نحو (یغفرُ لمن یشاءُ) أی یغفر الذنوب.

 (4) ومنها – استهجان التصریح به نحو : (ما رأیتُ منه ولا رأى منِّی) أی العورة

(5) ومنها – البیانُ بعد الابهام – کما فی حذف مفعول فعل المشیئة

ونحوها  إذا وقع ذلک الفعل شرطاً فإنّ الجواب یدل علیه ، ویبینُه بعد إبهامه ، فیکون أوقع فی النفس ، ویقدر المفعول مصدرا من فعل الجواب ، نحو : (فمن شاء فلیؤمن) – أی فمن شاء الإیمان

(6) ومنها – المحافظة على سجع – أو : وزن

فالأول – کقوله تعالى (سیذکَّرُ من یخشى)

إذ لو قیل : یخشى الله – لم یکن على سننن رؤوس الآی السابقة

والثانی – کقول المتنبی :

بناها فأعلى والقنا یقرع القَنا ومَوجُ المنایاَ حولها مُتلاطمُ

أی : فأعلاها

(7) ومنها – تعیُّن المفعول – نحو رعت الماشیة (أی نباتاً)

ومنها – تنزیل المتعدِّی منزلة اللازم لعدم تعلق الغرض بالمعمول ، بل یجعل المفعول منسیاً ، بحیث لا یکون ملحوظاً مقدّرا

کما لا یلاحظ تعلق الفعل به أصلا – کقوله تعالى (هَلْ یستوی الذینَ یعلمون والذینَ لا یعلمون)

الثانی – الأصل فی العامل أن یًُقدَّم على المعمول

وقد یُعکس : فیقدّم المعمول على العامل لأغراض شتَّى

(1) ومنها – التخصیص – نحو (إیاک نعبدُ ، واُیّاک نستعین)

 (2) ومنها – ردُّ المخاطب إلى الصّواب عند خطئه فی تعیین المفعول نحو : نصراً رأیت – رداً لمن اعتقد أنک رأیت غیره

(3) ومنها – کون المتقدم محطّ الأنکار مع التَّعجب نحو : أبعدَ طول التجربة تنخدع بهذه الزَّخارف.

(4) ومنها – رعایة مُوازاة رؤوس الآی نحو : (خُذُوهُ فغُلوهُ ، ثمّ الجحیم صلُوهُ) – وهلمّ جرا من بقیة الأغراض التی سبقت.

 

مبحث نهم: مقید ساختن با نفی

مقید ساختن با نفی برای سلب نسبت به صورت مخصوصی می باشد. حروف هفتگانه نفی از جمله چیزهایی اند که از سلب نسبت حکایت می کنند. این حروف عبارتند از: لا، ما، لات، إن، لن، لم، لمّا.

لا برای نفی مطلق است (در هر زمانی) – ما، إن، لاتَ برای نفی در زمان حال هستند ، اگر بر مضارع وارد شوند. – لن برای نفی در آینده است. لم و لمّا برای نفی در گذشته به کار می روند. البته در لمّا، نفی (از گذشته) تا بعد از زمان تکلم ادامه پیدا می کند و این مختص چیزهایی است که موردانتظار هستند. بر این اساس، گفته نمی شود: «ما یقم خلیل ثم قام» (برنمی خیزد خلیل، سپس برخواست) و همچنین گفته نمی شود: « لمّا یجتمع النقیضان » (هنوز دو امر متناقض با هم جمع نشده اند). بلکه گفته می شود: «لم یقم علی ثم قام» (علی برنخواسته بود، سپس برخواست) و «لم یجتمع الضدان» (دو امر متضاد با هم جمع نشدند). پس «لمّا» در نفی، مقابل «قد» در اثبات است (هر دو معنای ماضی نقلی می دهند) و در اینجا زمان منفی آن نزدیک به زمان حال است – پس « لمّا یجیءُ خلیل فی العام الماضی » (خلیل در سال گذشته هنوز نیامده است) صحیح نیست.

 

مبحث دهم: در مقید ساختن با مفاعیل پنجگانه و روش آن

مقید ساختن با آن برای بیان نوع فعل یا آنچه فعل بر آن یا در آن یا به خاطر آن یا همراه با آن؟ واقع شده می باشد. و مقید ساختن با حال برای بیان وضع صاحب آن و مقید ساختن عامل آن می باشد. و مقید ساختن با تمیز برای بیان آنچه از ذات یا نسبت مخفی است می باشد.  پس این قیود باعث فایده می شوند و کلام بدون آنها دروغ است، یا مقصود بالذات نیست. مانند فرموده خداوند متعال « وما خلقنا السموات والأرض وما بینهما لاعبین » (و آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است را نیافریدیم در حالی که بازی کننده باشیم.) و مطلب در ابتدای باب مفصل ذکر شد، پس اگر می خواهی به آن رجوع کن.

 

نکته ها

اول – از آنچه گذشت دانسته شده که مقید ساختن با مفاعیل پنجگانه و روش آن برای اهدافی است که ذکر شد و این تقیید هنگامی است که مفاعیل پنجگانه ذکر شده باشند، اما اگر محذوف باشند، اهداف دیگری را می رسانند، از جمله:

1) عمومیت دادن به اختصار، مانند قول خداوند متعال «والله یدعو إلی دارالسلام» (و خداوند به سوی سرای سلامتی فرامی خواند­) که «جمیع عباده» (همه بندگانش) حذف شده، که از حذف معمول، عمومیت دانسته می شود (و اگر ذکر می شد، هدف اختصار که مناسب مقتضی حال است، از بین می رفت.)

2) تکیه کردن بر جلوتر آمدن ذکر آن – مانند فرموده خداوند متعال «یمحو الله ما یشاء و یثبت» (خداوند محو می کند آنچه را می خواهد و تثبیت می کند) – که در واقع بوده «و یثبت ما یشاء» (و تثبیت می کند آنچه را می خواهد)

3) طلب اختصار – مانند «یغفر لمن یشاء» (می آمرزد هر کس را می خواهد) که در واقع بوده «یغفر الذنوب» (می آمرزد گناهان هر ...)

4) زشت و ناپسند بودن ذکر صریح آن، مانند « ما رأیتُ منه ولا رأى منِّی » (ندیدم از او و ندید از من) که در واقع منظور عورة بوده.

5) بیان بعد از ابهام – مانند آنچه در حذف مفعول فعل مشیت و مانند آن است، وقتی که آن فعل (مشیت) شرط باشد، پس جواب بر آن دلالت می کند و آن را بعد از ابهامش بیان می کند. پس ... می باشد و مفعول که مصدری از جنس فعل جواب است، مقدر می باشد، مانند « فمن شاء فلیؤمن » (پس هر کس می خواهد، پس ایمان بیاورد) که در واقع بوده « فمن شاء الإیمان » (پس هر کس ایمان را می خواهد ... )

6) حفظ کردن سجع یا وزن
اول – مانند قول خداوند متعال «سیذکر من یخشی» (متذکر خواهد شد کسی که می ترسد) اگر گفته می شد «یخشی الله» بر وزن رئوس آیه های قبلی نبود.
دوم – مانند گفتار متنبی: « بناها فأعلى والقنا یقرع القَنا ومَوجُ المنایاَ حولها مُتلاطمُ» (آن را ساخت، پس مرتفع کرد ؟) که در واقع فأعلاها بوده.

7) تعین مفعول – مانند «رعت الماشیة» (چوپان چرانید) که نباتاً حذف شده (چوپان ستور را در میان گیاهان چرانید)

و از آن جمله است تنزل دادن فعل متعدی به لازم، به خاطر عدم تعلق غرض به معمول، ...؟

 

دوم – اصل در عامل این است که بر معمول مقدم شود

و معکوس می شود، پس مقدم می شود معمول بر عامل برای اهداف مختلفی از جمله:

1) تخصیص – مانند «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می خواهیم) – (توضیح: در واقع نعبدک و نستعینک بوده که مقدم کردن مفعول به فعل باعث افاده معنای تخصیص (فقط) شده)

2) هدایت کردن مخاطب به صحیح هنگام اشتباه کردنش در تعیین مفعول، مانند: « نصراً رأیتُ » (نصر را دیدم) در رد کسی که فکر می کند تو کسی غیر او را دیده ای. (به جای اینکه گفته شود رأیتُ نصرا)

3) اینکه متقدم محل انکار همراه تعجب باشد، مانند: « أبعدَ طول التجربة تنخدع بهذه الزَّخارف » (؟)

4) رعایت هم وزن بودن رئوس آیات، مانند: « خُذُوهُ فغُلوهُ ، ثمّ الجحیم صلُوهُ » (بگیریدش، پس او را به غل و زنجیر بکشید، سپس به جهنم بیندازید)

وهلمّ جرا من بقیة الأغراض التی سبقت (؟)

 

تنبیهات

الأول – عُلم مما تقدم : أن المقصود بالذّات من الجملة الشرطیة هو الجواب : فاذا قلت إن اجتهد فرید کافأته ، کنت مخبراً بأنک ستکافئه ، ولکن فی حال حصول الاجتهاد ، لا فی عموم الأحوال

ویتفرع على هذا : أنها تُعد خبریة أو إنشائیة باعتبار جوابها

الثانی – ما تقدَّم من الفرق بین «إن» و «إذا» هو مقتضى الظاهر وقد یخرجُ الکلام على خلافه ، فتستعملُ «إن» فی الشرط المقطوع بثبوته أو نفیه – لأغراض کثیرة

«أ» کالتجاهل – نحو قول المعُتذر – إن کُنتُ فعلتُ هذا فعن خطأ.

«ب» وکتنزیل المخاطب العالم منزلة الجاهل : لمخالفته مقتضى علمه

کقولک للمتکبر توبیخاً له - إن کنتَ من تراب فلا تفتخر

«جـ» وکتغلیب غیر المُتَّصف بالشرط على المتَّصف به : کما إذا کان السفر قطعی الحصول لسعید ، غیر قطعی لخلیل ، فتقول ان سافرتما کان کذا  وقد تستعمل (إذا) فی الشرط المشکوک فی ثبوته أو نفیه ، لأغراض.

(أ) منها – الإشعار بأن الشک فی ذلک الشرط لا ینبغی أن یکون مشکوکا فیه بل لا ینبغی ألاّ یکون مجزوماً به – نحو إذا کثر المطر فی هذا العام أخصب الناس

(ب) ومنها – تغلیب المتصف بالشرط على غیر المتصف به – نحو إذا لم تسافرا کان کذا – وهلم جرَّا من عکس الأغراض التی سبقت

الثالث – لما کانت (إن) و(إذا) لتعلیق الجزاء على حصول الشرط فی المستقبل وجب أن یکون شرطُ وجزاء کل منهما جملةً فعلیة استقبالیة لفظاً ومعنى ، کقوله تعالى (وإن یستغیثوا یُغاثوا بماءٍ کالمُهلِ)

ونحو : والنَّفس راغبة إذا رغبَّتها وإذا تُرد إلى قلیلٍ تَقَنعُ

ولا یُعدلُ عن استقبالیة الجملة لفظاً ، ومعنى إلى استقبالیتها معنى فقط – إلاَّ لدواع غالباً.

«أ» منها – التفاؤل – نحو – إن عشتُ فعلتُ الخیر

«ب» ومنها - تخّیل إظهار غیر الحاصل «وهو الاستقبال» فی صورة الحاصل «وهو الماضی» - نحو - إن متُّ کان میراثی للفقراء.

الرَّابع - عُلم مما تقدم من کون «لو» للشَّرط فی الماضی : لزومُ کون جملتی شرطها وجزائها فعلیتّین ماضویتین وعدم ثبوتهما.

وهذا هو مقتضى الظاهر - وقد یخرج الکلام على خلافه

فتُستعمل «لو» فی المضارع لدواعٍ اقتضاها المقامُ - وذلک

«أ» کالاشارة إلى أن المضارع الذی دخلت علیه یقصد استمرارهُ فیما مضى : وقتاً بعد وقت ، وحصوله مرة بعد أخرى -

کقوله تعالى (لو یُطیعکم فی کثیرٍ من الأمرِ لعنتُّم)

«ب» وکتنزیل المضارع منزلة الماضی (لصدوره عمّن المُستقبلُ عنده)

فی تحقق الوقوعِ ، ولا تخلّف فی أخباره : کقوله تعالى (ولو تَرَى إذِ المجرمُونَ ناکسُوا رُؤسهم عندَ ربِّهم)

  

هشدارها (نکات)

 اول: از آنچه گذشت دانسته شد که: مقصود اصلی از جمله شرطیه ، جواب شرط است: پس وقتی که گفتی:« إن اجتهد فرید کافأته» (اگر فرید تلاش کند مزدش را می دهم)، خبر از این می دهد که تو پاداش او را خواهی داد اما در صورت حصول تلاش و نه در هر صورتی.

و چنین فرعی نتیجه می شود: که جمله شرطیه به لحاظ جواب آن، خبریه یا انشائیه شمرده می شود.

دوم: آن چه از فرق بین «إن» و «إذا» گذشت مقتضی ظاهر است و گاهی بر خلاف آن، کلام صادر می شود، پس «إن» در شرایط قطعی برای ثبوت یا نفی آن به کار می رود. و این کاربرد برای اغراض زیادی است:

 

الف) مثل: « تجاهل» (یعنی تظاهر به ندانستن) مثل گفته فردی که عذر می آورد:« إن کُنتُ فعلتُ هذا فعن خطأ» (اگر من این کار را انجام دادم بخاطر اشتباه و خطا بود).

 

ب) ومثل: تنزیل جایگاه مخاطب آگاه به جایگاه جاهل برای مخالفت او با مقتضای علمش، مثل این که برای توبیخ متکبّر بگویی: « إن کنتَ من تراب فلا تفتخر» (اگر از خاک می باشی فخر فروشی نکن).

 

ج) و مثل برتری دادن «غیر متصف به شرط» بر «متصف به شرط»: مثل وقتی که سفر برای سعید قطعی الحصول (قطعا شدنی) و برای خلیل غیر قطعی است پس می گویی اگر (شما دو نفر) سفر کنید چنین و چنان خواهد شد.

 

و گاهی «اذا» در شرطی با ثبوت یا نفی مشکوک، استفاده می شود برای اهدافی:

الف) از آن اهداف است:نشان دادن این که در آن شرط، شک سزاوار نیست بلکه سزاوار نیست که مجزوم و حتمی نباشد مانند: « اذا کثر المطر فی هذا العام أخصب الناس» (هنگامی که امسال باران زیاد شود مردم خرم می شوند).

ب) و از آن اهداف است: برتری دادن متصف به شرط بر غیر متصف به شرط مانند: اگر شما (دو نفر) سفر نکنید چنین و چنان خواهد شد و همین طور ادامه بده برعکس اهدافی که گذشت.

 

سوم:از آن جا که «إن» و «اذا» برای معلق نگاه داشتن حصول شرط در آینده است واجب است شرط و جزا هر دو جمله فعلیه در آینده باشند چه لفظاً و چه معناً.مثل قول خداوند متعال:« وإن یستغیثوا یُغاثوا بماءٍ کالمُهلِ» (و اگر یاری طلبند به آبی مانند مس گداخته یاری شوند)

 

و از مستقبل بودن جمله چه لفظا و چه معنا به این حالت که فقط از نظر معنا مستقبل باشد غالبا عدول نمی شود مگر برا انگیزه هایی:

الف)از آن انگیزه هاست: فال خوب زدن، مانند:« إن عشتُ فعلتُ الخیر » (اگر زندگی کنم کار خیر می کنم).

ب) و از آن انگیزهاست: تخیّل چیزی که حاصل نشده و حصول آن در آینده است (ولی) آن جمله ماضی است مانند:« إن متُّ کان میراثی للفقراء» ( اگر مُردم میراث من برای فقراست).

 

چهارم:از آن چه درباره وجود «لو» برای شرط در ماضی گذشت، دانسته شد : لازم است دو جمله ی شرط و جواب شرط فعلیه ماضی باشند و محقق نشده باشد. واین مقتضی ظاهر است و گاهی کلام بر خلاف این ظاهر می شود.

پس «لو» در مضارع برای انگیزه هایی که مقتضای مقام است، استعمال می شود و آن اینست که:

 

الف) مثل اشاره به این که مضارعی که «لو» بر آن وارد شد  استمرار آن فعل در گذشته مورد نظر است زمانی بعد از زمان و حصول آن دفعه ای بعد از دفعه ای دیگر.

مثل قول خداوند متعال:« لو یُطیعکم فی کثیرٍ من الأمرِ لعنتُّم» ( اگر در بسیاری از امور از شما اطاعت می کرد در سختی و رنج می افتادید)

ب) و مثل آمدن مضارع در جایگاه ماضی برای آن چه از مستقبل نزد اوست در تحقق وقوع فعل و خلافی در خبرهای او نیست، مثل قول خداوند متعال:« ولو تَرَى إذِ المجرمُونَ ناکسُوا رُؤسهم عندَ ربِّهم» ( و اگر ببینی که مجرمین سرهای خویش را در پیشگاه پروردگارشان به زیر انداخته اند)

 

چکیده مطالب و شرح مختصر:

 

چهار نکته:

نکته 1- هدف اصلی در جمله شرطیه، جواب شرط است

نکته 2- تبصره هایی برای استعمال «ان» و «اذا»:

  • بعضی مواقع ، «إن» در جمله ای به کار می رود که تحقق یا عدم تحقق، حتمی است از جمله این مواقع:

الف) خود را به جهل و ندانستن زدن است مثل: «اگر من این کار را کردم اشتباه بود» در حالی که گوینده می داند این کار را انجام داده ولی می گوید «اگر» من انجام دادم و در جمله خود «أن» می آورد.

ب) بعضی مواقع وانمود می کنیم طرف مقابل چیزی را نمی داند ولی او می داند مثلا :« اگر تو از خاک هستی فخرفروشی نکن»  می دانیم که او عالم به این هست که از خاک خلق شده ولی این گونه می گوییم تا سرزنشش کنیم.

ج) غلبه دادن چیزی که نیاز به شرط ندارد به چیزی که نیاز به شرط ندارد مثلا می دانیم سعید قطعا به سفر می رود ولی سفر خلیل قطعی نیست پس وقتی هر دو را با هم مخاطب قرار می دهیم جمله را با اگر می آوریم مثلا: «اگر شما دوتا سفر کنید چنین خواهد شد» در این جا با این که سفر سعید حتمی است ولی باز با آوردن «إن» ، از «اگر» استفاده کردیم.

 

  • و گاهی «إذا» در مواقعی به کار می رود که تحقق یا عدم تحقق آن کار قطعی نیست مثل:

الف) جایی که اصلا درست نیست شرط قطعی نباشد :« اگر باران ببارد مردم خرسند می شوند»

ب) غلبه دادن چیزی که مشروط است به چیزی که مشروط نیست مثل:« اگر شما دو نفر سفر نکنید چنین خواهد شد» که  در این جا با آوردن «اذا» کسی را که سفرش قطعی است به کسی که سفرش غیرقطعی برتری دادیم.

و همین طور برعکس ممکن است جایی به جای «اذا»، «ان» بیاوریم.

 

نکته 3- در جملات شرطیه با «ان» و «اذا» چون تحقق یا عدم تحقق فعل، مشروط است و هنوز اتفاق نیفتاده بدیهی است که باید حمله شرط و جواب شرط،هم از نظر لفظ و ظاهر و هم از نظر معنا، مستقبل و در آینده باشد.اما  تبصره هایی وجود دارد:

الف)تفأل: «ان عشت فعلت خیر» عشت و فعلت فعل ماضی است ولی به آینده معنا می کنیم.

ب)تصور چیزی که هنوز محقق نشده و درآینده محقق می شود:« ان متّ کان میراثی للفقراء» فعل متّ ماضی است ولی گوینده هنور زنده است و راجع به آینده صحبت می کند.

 

نکته 4- چون «لو» برای شرط ماضی است باید جمله شرط و جزای شرط ، جملات فعلیه در گذشته باشند اما تبصره هایی وجود دارد:

الف) استمرار در گذشته منظور است :« لو یطیعکم فی کثیر من الامر لعنتم» که یطعیکم مضارع آمده است.

ب)آینده در نظر گوینده همچون ماضی است پس مضارع را ماضی فرض می کند:«و لو تری اذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم»