مقدمه
انسان برای شناخت و معرفت نسبت به چیزی، سؤال هایی در مورد آن مطرح می کندکه این سوالها با توجه به نوع شناختی که به دنبال آن است، متفاوت هستند.
وظیفه پاسخ به این سئوالات گوناگونِ موجود در ذهن، بر عهده ی علم منطق نیست بلکه بعضی از اینها را کتب لغت و بعضی دیگر را عُرف عام و برخی را فلسفه و علوم دیگر بر عهده دارند، ولی منطق مُبَیِّن این معنی است که این سئوالات چگونه باید طرح شود، ترتیب و چینش مخصوص این سئوالات چگونه است و در مرحله بعد چگونه باید به این سئوالات پاسخ داد.
بنابراین مجموعه سؤالاتی که در لغت عربی با آنها پرسیده می شود بنابرگفته مرحوم مظفر در کتاب منطق، دوازده کلمه است که عبارتند از :
1 -ما شارحه 2- ما حقیقیه 3-هَل بسیطه 4-هَل مُرکبه 5- لِمَ ثبوتى 6- لِمَ إثباتى 7- أىُّ 8-أینَ 9-کَیفَ 10-کَم 11- مَتى 12 - مَن
با توجه به این مقدمه، ضرورت شناخت انواع تعریف، شروط تعریف و اصول و قواعد آن برای انسان به خوبى آشکار می شود، تا بتواند اوّلا در ذهن خود، تصویر روشن اشیاء را نگاه دارد؛ و ثانیا آن را به اندیشۀ دیگران بنحو درست منتقل کند و از این جاست که نیاز و احتیاج ما به بحث «تعریف» روشن می شود.1
انواع تعریف
تعریف از یک ماهیّت، به گونهاى که آن را از جمیع ماهیّات دیگر ممتاز بسازد ؛ یا به ذاتیات آن شىء است و یا به عرضیات آن.
در بخش ذاتیات، یا تعریف به تمام ذاتیات شىء است که نامش حدّ تام است و یا به بعضى ذاتیات است که نامش حدّ ناقص است و در بخش عرضیات هم یا تعریف به عرضى خاصه و جنس قریب است که رسم تام نام دارد و یا به عرضى خاصه تنها است و رسم ناقص نامیده مىشود.
پس تعریف یا معرِّف داراى تقسیمهاى گوناگونى است که از جمله مهمّترین آنها این تقسیم است که معرِّف چهار قسم مىشود:
1 - حدّ تام 2- حد ناقص 3- رسم تام 4- رسم ناقص.
1 - حدّ تام
حدّ تام تعریفى است که تمام ذاتیات«معرَّف» (شىء تعریف شده) را در بردارد و از جنس قریب و فصل قریب تشکیل مىشود چراکه جنس و فصل قریب همۀ ذاتیات معرّف را دربردارد.
پس وقتى پرسیده مىشود: «انسان چیست؟» پاسخهاى زیر را مىتوان ارائه نمود:
1 - «حیوان ناطق است»، این پاسخ حدّ تام است و آنچه را اسم انسان بنحو اجمال بر آن دلالت دارد به تفصیل بیان مىکند و همۀ ذاتیات انسان را شامل است چرا که مفاهیم جوهر، جسم نامى، حساس و متحرک بالاراده، همگى در مفهوم حیوان وجود دارد؛ و همۀ این مفاهیم، اجزاء و ذاتیات انسان را تشکیل مىدهد.
2- «جسم نامى، حساس، متحرک بالاراده و ناطق است»، این پاسخ نیز حدّ تام انسان است و معنا و مفهوم آن عین تعریف نخست است با این تفاوت که از تفصیل و شرح بیشترى برخوردار مىباشد؛ چراکه به جاى کلمۀ «حیوان» حدّ تام آن آمده است و این یک اضافهگویى است که نیازى به آن نیست، مگر آنکه ماهیت حیوان نزد مخاطب ناشناخته باشد که در این صورت آوردنش ضرورى است.
3- «جوهرى است که ابعاد سهگانه (طول و عرض و عمق) در آن قابل فرض است، نامى، حساس، متحرک بااراده و ناطق است».
در این تعریف به جاى«جسم» حدّ تام آن آمده است؛ و مجموع آن حدّ تام، انسان را با تفصیل بیشترى نسبت به پاسخ دوم، بیان مىکند و این تفصیل تنها در صورتى ضرورت دارد که ماهیت جسم نزد مخاطب ناشناخته باشد وگرنه اضافهگویى خواهد بود.
همچنین اگر مفهوم جوهر نیز ناشناخته باشد به جاى آن حدّ تامش قرار مىگیرد - البته اگر جوهر حدّ تام داشته باشد - تا آنجا که به مفاهیم بدیهى و بىنیاز از تعریف، مانند مفهوم وجود و شىء برسیم.
از مطالب فوق چند امر روشن مىشود:
نکته1: جنس قریب و فصل قریب مجموعا تمام ذاتیات معرّف را دربردارد، و هیچ جزیى را فرو نمىگذارد و ازاینرو تعریف به آندو را «حدّ تام»مىنامند.
نکته2: حدهاى تام طولانى و کوتاه فرقى با هم ندارند فقط تفصیل آنکه طولانى است، بیش از دیگرى است و تعریف به آن گاهى ضرورى و گاهى اضافهگویى است.
نکته 3: حدّ تام در مفهوم، با معرَّف مساوى است و مانند دو لفظ مترادفاند و لذا مىتواند جایگزین اسم (معرَّف) شود و فایدۀ همان را برساند و بر آنچه اسم بطور اجمال بر آن دلالت دارد، دلالت کند.
نکته 4: حدّ تام دلالت مطابقى بر معرَّف دارد.
2- حدّ ناقص
اگر در تعریف، تنها پارهاى از ذاتیات معرَّف آورده شود -که البته وجود فصل قریب در آن ضرورى است- به آن «حدّ ناقص» گفته مىشود چراکه همۀ ذاتیات معرّف را بیان نمىکند. حدّ ناقص گاهى مرکب از جنس بعید و فصل قریب است و گاهى تنها از فصل قریب تشکیل مىشود.
3- رسم تام
رسم تام تعریفى است که از جنس و خاصه تشکیل مىشود مانند تعریف انسان به اینکه «حیوان خندان» است. و از آنجا که این تعریف هم ذاتى و هم عرضى را در بر دارد آن را «تام» نامیدهاند.
4- رسم ناقص
رسم ناقص تعریفى است که از خاصه به تنهایى تشکیل شده است؛ مانند تعریف انسان به «خندان» و چون این تعریف فقط دربردارندۀ عَرَضى است، «ناقص» خوانده مىشود.
پر واضح است که رسم، خواه تام باشد و خواه ناقص، تنها فایدهاش جداسازى معرَّف از امور دیگر است، و این جداسازى نیز عرضى است، نه ذاتى.
همچنین روشن است که «رسم» تنها در مصداق، با معرَّف مساوى است نه در مفهوم آن . همچنین دلالتش بر آن تنها به التزام است نه بالتضمّن یا بالمطابقه.
پانویس:
1. توضیح مبسوط این مقدمه، در کتاب شرح منطق مظفر جلد 1، ص 240-231 آمده است.
منابع:
شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج1
منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج1
تلخیص: فائزه موسوی