حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

کلمه‌ی «عرفان» به معنای «شناخت» و «معرفت» است. این اصطلاح از قرون ابتدایی اسلامی در میان متصوفه رواج داشته است. برای مثال در کلمات عرفایی نظیر «بایزید بسطامی» (متوفای ۲۶۱ قمری) و «معروف کرخی» (متوفای 201 قمری) کلمه‌ی «عارف» و «عرفان» دیده می‌شود. استاد مطهری می‌فرماید: در کتاب اللُّمع «ابونصر سَرّاج طوسی» که از متون معتبر عرفان و تصوف است، جمله‌ای از «سفیان ثوری» نقل شده که نشان می‌دهد، در حدود نیمه‌ی اول قرن دوم این اصطلاح پیدا شده بود. البته در گذر زمان و همچنین در مناطق مختلف، اصطلاح عرفان و عارف کاربردهای مختلف و تغییراتی داشته است که دانستن آنها برای نزدیک شدن به حقیقت این دستگاه فکری کمکی به ما نمی‌کند. برای مثال گاهی عرفان را بر بخش نظری اطلاق کرده و تصوف را ناظر به بخش عملی عرفان می‌دانستند (چنانچه ابن فنّاری در مصباح الانس نقل کرده است).

به طور کلی در عصر ما، عرفان بر همه‌ی میراثی که از تصوف و عرفان حوزه اسلامی، از سده‌های نخستین پیدایش اسلام تاکنون به ما رسیده است اطلاق می‌شود. در واقع عرفان، معرفت و آگاهی شهودی ذات و صفات و افعال الهی توسط بشر است.

واژه‌ی دیگری که در عالم اسلام بسیار رواج داشته و به کار بردن آن برای اهل باطن از مسلمین، خیلی بیشتر از واژه‌ی عارف است، اصطلاح «صوفی» می باشد. در مورد اینکه واژه‌ی صوفی به چه معناست، ریشه آن چیست، و چرا عارفان را صوفی خوانده‌اند، بحث‌های بسیار زیادی در زمان‌های مختلف مطرح بوده است. در دوران معاصر نیز، توسط مستشرقین و جوامع دانشگاهی داخلی و خارجی به این مباحث دامن زده شده به نحوی که اکنون، نظرات متنوع و متعددی در این زمینه پیش روی ما است. این بحث‌ها هم ما را به حقیقت تصوف و عرفان و دستگاه فکری که عرفان ارائه می کند رهنمون نمی‌شوند. پس بهتر است که تنها نگاهی کلی به معنای لغوی و اصطلاحی تصوف داشته باشیم و از تفاصیل بلافایده صرف‌نظر کنیم.

«صوف» در عربی به معنای پشم است و «صوفی» (پشمینه پوش) کسی است که لباس پشمی می‌پوشد. از آن جایی که این لباس، نرم و لطیف و راحت نبوده، نشانه‌ی بی‌رغبتی به دنیا تلقی می‌شده است. افرادی که اهل باطن بوده و به زخارف دنیوی بی‌توجه بودند، این لباس را می‌پوشیدند و صوفی خوانده می‌شدند.

یکی از معروف‌ترین اطلاقات صوفی به این معنا در دیوان حافظ آمده است؛ حافظ در شأن خود می‌گوید:

سرمست در قبای زرافشان چو بگذری

یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

 مشخص است که منظور حافظ از پشمینه پوشی همان تصوف است و اینکه معادل فارسی آن را به کار برده است نشان می‌دهد که در آن دوران، صوفی به همین معنای پشمینه‌پوشی بوده یا لااقل معنای غالب آن بوده است.

احتمالات دیگری که در مورد ریشه‌ی واژه‌‌ی صوفی بیان شده عبارتند از:

از ریشه صفا، منسوب به «اهل صُفه»، قبیله‌ای به نام «بنی صوفه» که در جاهلیت خادم کعبه بودند، نوعی گیاه به نام «سوفانه»، «سوفی» که کلمه‌ای یونانی و به معنی حکمت است و امثال اینها. این اختلافات هم قدیمی است و «هُجویری» (از عرفای قرن پنجم) در کشف المحجوب به آنها اشاره کرده است.

گاهی بین عرفان و تصوف فرق گذاشته می‌شود، به این معنا که عرفان را اشاره به بخش مثبت و تصوف را اشاره به بخش منفی این حرکت باطنی به سوی خداوند متعال در عالم اسلام تلقی می‌کنند. خود این کاربرد هم قدیمی است و در اشعار حافظ و سایر عرفای ما مسبوق به‌سابقه است:

نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

 این بیت از حافظ اشاره‌ای به نوعی جهت منفی در اصطلاح تصوف دارد.

در مجموع می توان گفت که تصوف در عالم اسلام به طور کلی بر همان حرکت باطنی اطلاق می‌شده و لباس پشمینه هم در این اطلاق نقش داشته است. این اطلاق از همان قرون آغازین اسلام رایج بوده و اگر تبصره‌هایی بر آن مترتب شده (مانند همین معنای منفی یا اطلاق بر بخش عملی)، در ادوار یا محیط‌های جغرافیایی خاصی در عالم اسلام به وجود آمده و بعدا از بین رفته است. به طور کلی تفاوتی از این جهت میان «عرفان و تصوف» یا «عارف و صوفی» نیست و هر دو ناظر به همه‌ی حقایقی هستند که عرفا و متصوفه دوران اسلامی در سیر باطنی خودشان به آنها دست یافتند.

در دوران ما و به خصوص در داخل جمهوری اسلامی ایران یعنی در اطلاقات بعد از انقلاب، به واسطه‌ی برخی گرایش‌ها و اعمالی که خود اهل تصوف هم در آن بی‌تقصیر نبودند و نیستند، عملاً عارف و عرفان واژه‌هایی با بار ارزشی مثبت تلقی شده و تقریباً در همه فرآورده‌های عرفانی اعم از علمی، عملی، معرفتی، هنری، ادبی و ... به کار رفته و غالباً از آن عرفای شیعی قصد می شود. متقابلاً واژه‌ی صوفی و تصوف، با بار ارزشی منفی و عمدتاً در فرآورده های عملی سلوکی به کار رفته و بیشتر برای عرفای مذاهب مختلف اهل تسنن استفاده می شود.

اگر بخواهیم نگاهی علمی و آکادمیک به این دو اصطلاح در دوران معاصر داشته باشیم باید گفت که عرفان یک واژه‌ی عام میان اسلام و سایر ادیان بوده و برگردان رایجی از واژه انگلیسی «Mysticism» است. این واژه در قرون اخیر بیشتر بر جنبه‌های عاطفی و احوالی ادیان دلالت می‌کند و معنای آن راز ورزی یا سِرّ ورزی است، یعنی توجه به رموزی که در ادیان نهفته‌اند و فراتر رفتن از ظواهر دینی و رسیدن به باطن ادیان. البته به دلیل برخی بحث‌های مربوط به «تجربه‌ی دینی» (که نمی‌خواهیم وارد آن ها شویم)، کاربرد این واژه در غرب معاصر لزوماً به معنای معرفت‌زایی روش عرفانی نیست، ولی در حوزه‌ی اسلام و تصوف و عرفان اسلامی به خصوص تکیه روی این هست که سلوک عرفانی نسبت به اتیان دستورات عام دینی، معرفت‌زایی بیشتر و عمیق‌تری دارد آن هم از نوع معرفت توحیدی و شناخت خداوند و افعال و اسمائش که البته همانطور که قبلاً عرض شد، شناخت، اولین مرحله‌ی آن است و در پس آن، شهود عینی هم برای عارف رخ می‌دهد.

اگر بخواهیم از این بخش هم نتیجه‌گیری‌ای داشته باشیم باید بگوییم که به طور خلاصه، عرفان واژه‌ی مشترکی بین همه‌ی ادیان به معنای راز ورزی است و وقتی که آن را در مورد اسلام - و باطن‌گرایی اسلامی به طور دقیق‌تر - به کار می‌بریم، بایستی از پسوند اسلامی استفاده کنیم یعنی بگوییم: عرفان اسلامی*، با تکیه بر این که عرفان در اسلام به خلاف برخی از ادیان دیگر ناظر به معرفت شهودی حق متعال هم هست.

 اما در اصطلاحات آکادمیک، یک واژه خاص هم در مورد عرفان اسلامی داریم که همان تصوف** است. این اصطلاح در متون دانشگاهی خارجی هم رواج دارد و به عنوان معادل عرفان اسلامی از آن استفاده می شود. پس اگر از اطلاقاتی که در زمان حال در عرف کشور ما رایج است صرف‌نظر کنیم و یک نگاه آکادمیک جهانی به این دو اصطلاح داشته باشیم، عملاً دو اصطلاح عرفان اسلامی و تصوف معادل هم هستند.

  


* Islamic mysticism 

** Sufism 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.