در این درس به بیان برخى از قواعد اعلالِ اسم فاعل و اسم مفعولهاى معتل میپردازیم.
الف) مثال
قاعدهی (2) اعلال که میگوید: یاء ساکن ماقبل مضموم قلب به واو میشود، در اسم فاعل و اسم مفعولهاى مثال یایى در باب إفعال جارى میشود; مانند:
یَقَنَ ← مُیْقِنٌ ← مُوقِنٌ
یَسَرَ ← مُیْسِرٌ ← مُوسِرٌ
ب) اجوف
در ساختن و صرف اسمهای فاعل و مفعول اجوف، توجه به قواعد ذیل ضرورى است:
1. حرف علهی واو و یاء بعد از الفِ زاید به همزه تبدیل میشود; مانند:
قَوَلَ ← قَاوِلٌ ← قَائِلٌ
سَیَرَ ← سَایِرٌ ← سَائِرٌ
2. اسم مفعولِ اجوف واوى از مادّهی قول در ثلاثى مجرد، مَقُولٌ است.
توضیح: مَقُولٌ در اصل مَقْوُولٌ بر وزن مَفْعُولٌ بوده است و طبق قاعدهی (4) چون ضمه بر واو ثقیل است، ضمه، به ماقبل منتقل میشود: مَقُوْوْلٌ، آنگاه طبق قاعدهی (6) واو در التقاء ساکنین حذف میشود: مَقُولٌ (گفته شده) مانند:
زَوَرَ ← مَزْوُورٌ ← مَزُوْوْرٌ ← مَزُورٌ (زیارت شده)
صَوَنَ ← مَصْوُونٌ ← مَصُوْوْنٌ ← مَصُونٌ (حفاظت شده)
3. اسم مفعول اجوف یایى از مادّهی بیع در ثلاثى مجرد مَبِیعٌ است.
توضیح: مَبِیعٌ در اصل مَبْیُوعٌ بر وزن مَفْعولٌ بوده است. و طبق قاعدهی (4) چون ضمه بر یاء ثقیل است، ضمه به ماقبل منتقل میشود: مَبُیْوْعٌ، آنگاه طبق قاعدهی (6) واو در التقاء ساکنین حذف میشود: مَبُیْعٌ و بعد (ضمه باء چون قبل از یاء قرار گرفته به کسره تبدیل میشود) مَبِیعٌ; مانند:
زَیَدَ ← مَزْیُودٌ ← مَزُیْودٌ ← مَزُیدٌ ← مَزِیدٌ
عَیَبَ ← مَعْیُوبٌ ← مَعُیْوْبٌ ← مَعُیبٌ ← مَعِیبٌ
ج) ناقص و لفیف
1. اسم فاعل ناقص از مادّهی دعو در ثلاثى مجرد داعٍ است.
توضیح: داع در اصل دَاعِوٌ بوده که طبق قاعدهی (7)، واو آن تبدیل به یاء شده است: داعِیٌ و از آنجا که ضمه بر یاء ثقیل بود، طبق قاعده ی(8) ضمهی یاء ساقط شده: دَاعِیْنْ، و یاء طبق قاعدهی (6) در التقاء ساکنین حذف شده است: دَاعِنْ
در عربى دَاعِنْ را به شکل داعٍ مینویسند; همچنین است:
رَضِوَ ← رَاضِوٌ ← رَاضِیٌ ← رَاضِیْنْ ← رَاضِنْ ← رَاضٍ
رَمَیَ ← رَامِیٌ ← رَامِیْنْ ← رَامِنْ ← رَامٍ
نمونههای دیگر: وَقَیَ ← وَاقٍ، قَضَیَ ← قَاضٍ، غَزَیَ ← غَازٍ، فَنَیَ ← فَانٍ، کَفَیَ ← کافٍ، هَدَیَ ← هادٍ
توجه: اگر اسم فاعلهاى بالا، همراه اَلْ باشند، تنوین آنها حذف و به جاى تنوین، ى ظاهر میگردد; مانند:
داع ← اَلدَّاعِی، رام ← اَلرَّامِی
هاد ← اَلهادِی ، قاض ← اَلْقَاضِی
2. اسم مفعول ناقص واوى از مادّهی دعو در ثلاثى مجرد مَدْعُوٌّ است.
توضیح: اسم مفعول دَعَوَ میشود مَدْعُووٌ بر وزن مَفْعُولٌ، دو واو در کنار هم در یکدیگر ادغام میگردند ← مَدْعُوٌّ، همچنین است:
غَزَوَ ← مَغْزُوُّ، رَجَوَ ← مَرْجُوٌّ
3. اسم مفعول ناقص یایى از مادّهی هدى در ثلاثى مجرد، مَهْدِیٌّ است.
توضیح: اسم مفعول هَدَیَ میشود مَهْدُویٌ بر وزن مَفْعُولٌ. قاعده این است که اگر واو و یاء در آخر کلمه کنار هم بیایند و اوّلى نیز ساکن باشد، واو قلب به یاء و در یاء ادغام میگردد; پس مَهْدُویٌ میشود ← مَهْدُیْ یٌ ← مَهْدُیٌّ و ضمه نیز به مناسبت یاء تبدیل به کسره میشود ← مَهْدِیٌّ، و همچنین است:
خَفَیَ ← مَخْفُوْیٌ ← مَخْفُیْ یٌ ← مَخْفُیٌّ ← مَخْفِیٌّ
عَنَیَ ← مَعْنِیٌّ، جَزَیَ ← مَجْزِیٌ، طَوَىَ ← مَطْوِیٌّ
نمونهی صرف اسم فاعل و مفعول مثال و اجوف
مثال واوی (وَعَدَ)
اسم فاعل: وَاعِدٌ (وعده دهنده) وَاعِدَانِ وَاعِدُونَ وَاعِدَةٌ وَاعِدَتَانِ وَاعِداتٌ
اسم مفعول: مَوْعُودٌ (وعده داده شده) مَوعُودَانِ مَوعُودُونَ مَوعُودَةٌ مَوعُودَتَانِ مَوعُودَاتٌ
اجوف واوی (قَوَلَ)
اسم فاعل: قَائِلٌ (گوینده) قَائِلاَنِ قَائِلُونَ قَائِلَةٌ قَائِلَتَانِ قَائِلاَتٌ
اسم مفعول: مَقولٌ (گفته شده) مَقُولاَنِ مَقُولُونَ مَقُولَةٌ مَقُولَتَانِ مَقُولاَتٌ
اجوف یایی (بَیَعَ)
اسم فاعل: بَائِعٌ (فروشنده) بَائِعَانِ بَائِعُونَ بَائِعَةٌ بَائِعَتَانِ بَائِعَاتٌ
اسم مفعول: مَبِیعٌ (فروخته شده) مَبِیعَانِ مَبِیعُونَ مَبِیعَةٌ مَبِیعَتَانِ مَبِیعَاتٌ
نمونهی صرف اسم فاعل و مفعول ناقص و لفیف
ناقص واوى (دَعَوَ)
اسم فاعل: دَاع (دعوت کننده) دَاعِیَانِ دَاعُونَ دَاعِیَةٌ دَاعِیَتانِ دَاعِیَاتٌ
اسم مفعول: مَدْعُوٌّ (دعوت شده) مَدعُوَّانِ مَدعُوُّونَ مَدْعُوَّةٌ مَدْعُوَّتَانِ مَدْعُوَّاتٌ
ناقص یایی (هَدَیَ)
اسم فاعل:هاد (هدایت کننده) هادِیَانِ هادُونَ هادِیَةٌ هادِیَتَانِ هادِیَاتٌ
اسم مفعول: مَهْدِیٌّ (هدایت شده) مَهْدِیَّانِ مَهْدِیُّونَ مَهْدِیَّةٌ مَهْدِیَّتَانِ مَهْدِیَّاتٌ
لفیف مفروق (وَقَیَ)
اسم فاعل: وَاق (نگه دارنده) وَاقِیَانِ مَوْقِیَّانِ وَاقُونَ وَاقِیَةٌ وَاقِیَتَانِ وَاقِیَاتٌ
اسم مفعول: مَوْقِیٌّ (نگه داشته شده)مَوْقِیُّونَ مَوْقِیَّةٌ مَوْقِیَّتَانِ مَوْقِیَّاتٌ