حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اثبات امتناع دور» ثبت شده است

اتفاق اطلاقات گوناگونی دارد و بنا بر هر یک مفهوم امر اتفاقی تغییر می کند:

- نفی علت فاعلی: امر اتفاقی پدیدۀ ممکنی است که علت فاعلی ندارد

- نفی ایجاب فاعل: امر اتفاقی معلولی است که بی آنکه وجودش ضروری شده باشد از علت خود صدور - یافته است

- نفی علت غایی: امر اتفاقی غایتی است که بر فعل مترتب شده اما مقصود فاعل نبوده است

- امری حقیقی که جزو علل چهارگانه (فاعلی، مادی، صوری، غایی) نیست اما علت برخی حوادث می باشد

اثبات شده که اتفاق در همۀ معانی چهارگانه آن باطل و مردود است. در اینجا اتفاق به معنای سوم آن مورد بحث است:

 

تعریف اتفاق: منتفی بودن رابطه بین علل فاعلی و غایت افعال. یعنی فاعل، کاری را با قصد رسیدن به هدف خاصی انجام می دهد، اما آن کار به نتیجه دیگری که مقصود او نبوده می رسد.

مثال) شخصی برای رسیدن به آب چاهی حفر می کند، ولی به گنج دست می یابد(خوش شانسی)، یا کسی به خانه ای پناه می برد تا از سایه آن بهره مند شود، اما خانه بر سرش خراب شده و می میرد (بدشانسی).

طبق اصل علت غایی، باید هر کاری منتهی به نتیجه خاصی شود، و بین کار و نتیجه رابطه ای تخلف ناپذیر هست و محال است نتیجه ای بدون آن که مقدمۀ مخصوص آن به وجود آمده باشد تحقق یابد. در حالی که چنین مواردی فراوان است. (مانند مثال های فوق)

برخی از دانشمندان علوم طبیعی، تحقق جهان را بر اساس اتفاق توجیه کرده اند، به این صورت که:

جهان اجسام مرکب از ذرات ریزی (اتم) است که دائما در حرکت اند. این ذرات قبل از پیدایش زمین و آسمان و عناصر چهارگانه در فضای بی پایانی پراکنده و بدون هدفی در حرکت بودند. آنگاه برخی به طور اتفاقی با هم برخورد کردند و با هیئت خاصی کنار هم قرار گرفتند و این عالم (ستاره ها و زمین و ..) از آنها پدید آمد. از این میان آنچه صلاحیت ماندن داشت باقی ماند و بقیه به تندی یا به کندی از بین رفت.

 

رد نظریه اتفاق

قائلان به نظریه اتفاق معتقدند که آثار مترتب بر فعل، رابطه ای ضروری (قطعی و همیشگی) با فعل ندارد، لذا قانون علیت غایی قابل پذیرش نیست. اما این گمان مردود است، زیرا:

پدیده های جهان در ارتباط با چگونگی صدورشان از علتشان در نظر ابتدایی، چهار حالت دارند:

1) پدیده هایی که وقوعشان دائمی است (مانند صدور گرما از آتش)

2) آنها که وقوعشان اکثری است (همانند تولد بچه ای با پنج انگشت در هر دست)

3) آنها که وقوع و عدم وقوعشان مساوی است (مانند نشسته بودن یک فرد یا ایستاده بودنش )

4) آنها که وقوعشان نادر است (مانند تولد بچه ای با شش انگشت در هر دست)

اما اگر هر پدیده ای را با علت حقیقی آن بسنجیم، روشن می شود که همه پدیده ها از قسم اول می باشند، یعنی ترتبشان بر فعل دائمی است.

توضیح: امور اکثری همان دائمی هایی هستند که گاهی معارضی سر راهشان قرار گرفته و مانع تحقق آن می شود. مانند رطوبت (معارض) که گاهی از سوختن چوبی (نتیجه) که مجاور آتش (علت) است جلوگیری می کند. حال اگر «عدمِ وجودِ معارض» را در این گونه موارد شرط کنیم، وقوعشان حتمی و دائمی خواهد بود. مانند: «سوختن چوبِ غیر مرطوبی که در مجاورت آتش قرار گرفته است»

امور نادر نیز همین گونه اند. در اینجا اگر «وجودِ معارض» را برای رخ دادن آن امر نادر شرط کنیم، وقوع آن دائمی خواهد بود. مانند: «شش انگشتی شدن بچه در صورتی که نیروی صورتگر در رحم ماده زایدی بیابد که همه شرایط لازم برای انگشت شدن را داشته باشد»

در مورد امور مساوی نیز وضع به همین منوال است، مثلا اگر تمام شرایط لازم برای ایستادن حسن موجود باشد و هیچ مانعی نباشد، ایستادن او ضروری و دائمی خواهد بود.

پس امور اکثری، اقلی و مساوی در حقیقت همگی دائمی هستند و دلیل اشتباه ما این است که آنها را به علل تامه و حقیقی خود نسبت نداده ایم، بلکه به علل ناقصه شان منتسب کرده ایم.

بنابراین تاثیرگذاری علت تامه دائمی است، به طوری که صدور فعل از آن و ترتب غایت بر آن حتمی و تخلف ناپذیر است و قول به اتفاق، در واقع ناشی از جهل به اسباب حقیقی و نسبت دادن غایت به غیرِصاحبِ غایت است.

 

اثبات غایت

با توجه به مقدمه فوق، اگر کمالی فرض شود که به طور دائمی مترتب بر فعل یک فاعل باشد، در این صورت عقل بدیهی حکم می کند که یک رابطۀ حقیقی و وجودی بین کمال (غایت) مذکور و فعل فاعل وجود دارد و این همان مسئله غایت داشتن افعال است.

اگر با این وجود، باز هم جایی برای تردید در ارتباط بین غایت و فاعل باقی بماند، باید درباره ارتباط فعل با فاعل نیز بتوان شک کرد. از همین رو است که بسیاری از قائلان به اتفاق، علت فاعلی را نیز مانند علت غایی انکار کرده اند و علت را منحصر در علت مادی دانسته اند.

 

جمع بندی

غایاتی که به ندرت واقع می شوند و اتفاقی به شمار می روند، همیشگی اند و رابطه ای ذاتی با علت های حقیقی شان دارند و نسبت آنها به غیر علت های حقیقی شان مجازی است. پس کسی که زمینی را که در آن گنج نهفته می کاود، همیشه به گنج دست می یابد و اگر این مسئله (یافتن گنج) نسبت داده شود به کسی که زمینی را برای رسیدن به آب حفر می کند، این نسبت مجازی است.

همچنین خانه ای که عوامل خراب شدن در آن جمع است، همیشه روی سر کسی که داخل آن است خراب می شود و غایت دانستن این امر برای شخص طالب سایه، توأم با مجاز است.

پس منشأ اعتقاد به اتفاق، جهل به سبب حقیقی است. 


منبع

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 2

تعریف دور: عبارت است از آنکه وجود یک شیء متوقف و وابسته باشد بر چیزی که خودِ آن چیز وجودش متوقف بر آن شیء است. دور بر دو قسم است:

مُصرَّح: توقف شیء بر خودش بدون واسطه. (مثلا «الف» متوقف بر «ب» و معلول آن باشد و «ب» هم متوقف بر «الف» و معلول آن باشد)

مُضمَر: توقف شیء بر خودش با یک واسطه یا بیشتر. (مثلا «الف» متوقف بر «ب» و «ب» متوقف بر «ج» و «ج» متوقف بر «الف» باشد)

 

اثبات امتناع دور:

الف) دور مستلزم آن است که شیء، علتِ خودش باشد.

ب) علت بر معلول تقدم وجودی دارد.

ج) تقدم وجودی شیء بر خودش محال است. (یعنی اینکه شیء قبل از آنکه موجود شود، موجود باشد)

نتیجه: دور محال است.

  

تعریف تسلسل: آن است که مجموعه ای از علل (که همگی بالفعل موجودند)، هر یک بر دیگری مترتب باشند، بدون آنکه به یک نقطه ختم گردند. تسلسل می تواند سه شکل داشته باشد: بدون ابتدا، بدون انتها، بدون ابتدا و انتها.

تسلسل مصطلح که محال می باشد، باید این شروط را داشته باشد: اجزای آن بالفعل موجود باشند – اجزای آن با هم و همزمان موجود باشند – میان اجزا ترتب باشد (رابطه علت و معلولی)

 

استحالۀ تسلسل:

برهان اول:

(مقدمه: این برهان را ابن سینا در الهیات شفا آورده است و به برهان «وسط و طرف» معروف است:

در این برهان سه شیء را در نظر می گیریم: الف، ب، ج.

«الف» علتِ «ب» است و «ب» علتِ «ج» است. مفاهیم «طرف» و «وسط» به این صورت شکل می گیرد:

«الف» معلول چیز دیگری نیست و علت مطلق است، لذا در سلسلۀ علل، در رأس قرار دارد و «طرف» است.

«ب» هم علت است و هم معلول و یک عضو میانی یا «وسط» است.

«ج» معلول مطلق است و علت چیز دیگری نیست و در پایان سلسله قرار دارد و همانند الف، «طرف» است.)

  

برهان طرف و وسط:

1) هرگاه یک یا چند عضو از سلسلۀ علی و معلولی، هم علت باشند و هم معلول، آن اعضاء «وسط» خواهند بود.

2) تحقق وسط، بدون طرف محال است، زیرا وسط یعنی چیزی که بین دو طرف قرار دارد.

3) وقوع تسلسل مستلزم آن است که اعضای سلسله (به غیر از معلول آخر) وسطِ بدون طرف باشند. (چون همگی هم علت اند و هم معلول و علت مطلق در آن وجود ندارد)

نتیجه: وقوع تسلسل در سلسلۀ علل محال است.

این برهان درباره تمام سلسله علت هایی که وجودشان از وجود معلول جدا نمی شود جاری است، خواه آن علل تامه باشند، خواه ناقصه. ولی در مورد سلسلۀ علل معده جاری نمی شود، زیرا علل معده همراه با وجود معلول تحقق ندارند. (و همانطور که قبلا گفتیم مجازا علت نامیده می شوند)

 

برهان دوم:

1) وجود معلول نسبت به علتش یک وجود رابط و فی غیره است.

2) وجود رابط بدون یک وجود مستقل و فی نفسه امکان تحقق ندارد.

3) اگر سلسلۀ علل نامتناهی باشد، همۀ اعضای آن وجودشان رابط خواهد بود، بدون آنکه وجود مستقلی وجود داشته باشد که به آنها قوام دهد.

نتیجه: تسلسل محال است. 


منبع

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 2