حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادات استفهام» ثبت شده است

وأیّ – موضوعة للاستفهام :

و یُطلب بها تمییزُ أحد المُتشارکین فی أمرٍ یَعُّمهما : کقوله تعالى (أی الفَریقین خیرٌ مَقَاما) ویُسأل بها عن الزمان والمکان ، والحال ، والعدد ، والعاقل ، وغیره – على حسب ما تُضاف إلیه «أی» ، ولذا تأخذ «أی» معناها ممّا تُضاف إلیه ، فان اضیفت إلى ما تفده (ما) أخذت حکمها ، وإن أضیفت إلى ما تفیده «متى – أو کیف» أو غیرها من الأدوات السابقة أخذت معناها ، وقد تخرج ألفاظ الاستفهام عن معناها الأصلی (وهو طلب العلم بمجهول) فیستفهم بها عن الشّىء مع (العلم به) – لأغراض أخرى : تُفهَم من سِیاق الکلام ودلالته – ومن أهمّ ذلک:

(1) الأمر – کقوله تعالى (فَهَل أنت مُنتَهُون) أی – انتهو.

(2) والنَّهی – کقوله تعالى(أتخشَونهُم  فاللهُ أحقُ أن تخشوهُ

(3) والتسویة – کقوله تعالى (سَوَاء علیهم أأنذَرتَهُم أم لم تنُذرهم لا یؤمنون

(4) والنفی – کقوله تعالى (هل جزاء الإحسان إلا الإحسان)

(5) والإنکار -  کقوله تعالى (أغیرَ اللهِ تَدعون

(6) والتشویق – کقوله تعالى (هل أدُلکم على تجارةٍ تنجیکم من عذاب ألیم

(7) والاستئناس – کقوله تعالى (وما تلک بیمینک یا مُوسى

 (8) والتَّقریر  – کقوله تعالى (ألم نشرح لک صدرک   

(9) والتَّهویل – کقوله تعالى (الحاقَّةُ ما الحاقَّةُ وما أدرا : َ ماالحاقَّة

(10) والاستبعاد – کقوله تعالى (أنَّى لهم الذِّکرى وقد جاءهم رسول مبین) – ونحو : قول الشاعر :

مَن لی بإِنسانٍ إذا أغضبتهُ وجَهِلتُ کان الحلمُ رَدَّ جوابه

(11) والتعظیم – کقوله تعالى «من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه»

(12) والتحقیر – نحو : أهذا الذی مدحته کثیراً ؟ ؟

(13) والتَّعجُّب – کقوله تعالى – (مالهذاَ الرسول یاکل الطَّعامَ ویَمشی فی الأسواق) – وکقول الشاعر :

خلیلیّ فیما عشتما هل رأیتما قتیلا بکى من حب قاتله قبلی

(14) والتهکم – نحو : أعقلک یُسوغُ لک أن تفعل کذا

(15) والوعید – نحو : (ألم تَر کیفَ فعل ربّک بعادٍ

(16) والاستنباط – کقوله تعالى (متى نصرُ الله) ونحو : کم دعوتک.

(17) والتَّنبیه على الخطأ – کقوله تعالى (أتستبدلون الذی هو أدنى بالذی هُوَ خیرٌ

(18) والتَّنبیه على الباطل – کقوله تعالى (أفأنت تُسمِع الصُّم أو تهدى العُمى)

(19) والتَّحسُّر – کقول شمس الدین الکوفی

ما للمنازل أصبحتُ لا أهلُها أهلی ، ولا جیرانُها جیرانی

(20) والتَّنبیه على ضلال الطّریق – کقوله تعالى (فأین تذهبون) والتَّکثیر – کقول أبی العَلاء المعرِّی :

صاح – هذه قبورُنا تملأ الرحبَ فأین القبور من عَهد عَاد ؟ ؟

واعلم أن کل ما وضع من الأخبار فی صورة الاستفهام فی الأمثلة السابقة والآتیة تجددت له مزیة بلاغیة ، زادت المعنى روعة وجمالا.

   

و «أیّ» که برای استفهام وضع شده است:

و به وسیله آن، مواردی که در امری عمومی مشارکت دارند، تشخیص داده می شوند.

مانند کلام خداوند: (کدام گروه از نظر مقام بهتر هستند؟)

و بر حسب آنچه «أی» به آن اضافه شود، از زمان، مکان، کیفیت، کمیت، ذی عقل و غیره سوال می شود. و لذا «أیّ» معنای خود را از آنچه که به آن اضافه شده است می گیرد [از مضاف الیه خود] .

اگر به آنچه که فایده ی "ما" را رساند اضافه شود، حکم آن را می گیرد و اگر به آنچه که فایده زمان یا کیفیت یا سایر ادات گذشته را برساند اضافه شود، معنای آنها را می گیرد.

 

و گاهی الفاظ استفهام از معنای اصلی خود خارج می شوند (و این برای علم پیدا کردن به مجهول است) پس به وسیله این الفاظ از چیزی که معلوم است پرسیده می شود. این (خارج شدن از معنای اصلی) برای اهدافی است که از سیاق کلام و دلالت آن فهمیده می شود.

 

و مهمترین این اهداف عبارتند از:

1)امر: مانند کلام خداوند (پس آیا شما دست بر می دارید؟) به معنای دست بردارید.

2)و نهی- مانند کلام خداوند (آیا از آنان می ترسید یا اینکه خدا سزاوارتر است که از او بترسید)

3)و تساوی- مانند قول خداوند (یکسان است که آنان را پند دهی یا ندهی، ایمان نمی آورند)

4)و نفی- مانندکلام خداوند (آیا پاداش نیکی بجز نیکی است؟) [بجز نیکی نیست]

5) و انکار- مانند قول خداوند (آیا شما بجز خدا را می خوانید؟)

6) و تشویق- مانند کلام خدا (آیا شما را راهنمایی کنم به تجارتی که از عذاب نجاتتان دهد؟)

 7) و انس گرفتن- مانند قول خداوند( و ای موسی! چه چیز در دستت است؟) [این کلام خدا برای ایجاد انس و کمتر شدن ترس موسی علیه السلام آورده شده است].

8) و به اقرار در آوردن- مانند کلام خداوند (آیا سینه ات را برایت گشاده نکردیم؟) [نوعی اقرار گرفتن از رسول خدا صلی الله علیه و آله].

9) و ترساندن- مانند قول خداوند(آن حقیقت ثابت چیست؟ چه چیز تو را آگاه ساخت که آن حقیقت چیست؟)

10) و دوری –مانند قول خداوند (آنان را کجا پند و اندرز باشد در حالیکه برایشان رسولی روشنگر آمده است) [از آنان دور است]

یا مانند این شعر:

چه کسی را دارم (از انسانها؟) که به او خشم بگیرم درحالیکه نمی دانم بردباری جوابش باشد؟ 

11) و بزرگ شمردن- مانند قول خداوند ( چه کسی است که نزد او شفاعت کند جز به أذن او)

12) و تحقیر- مانند (آیا این همان کسی است که تو را ستایش می کرد؟)

13) و تعجب-مانند قول خداوند (بر این رسول چیست که غذا می خورد و در بازار راه می رود؟؟) و مانند سخن شاعر:

ای دو دوست من! آیا در مدتی که زندگی کردید قاتلی را دیده اید که بخاطر علاقه به آنکه کشته است گریه کند؟

14)و التهکم(؟) مانند: عقلت به تو اجازه داد که این کار را انجام دهی؟

15) و وعده دادن مانند (آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟)

16) و استنباط – مانند قول خداوند(ظفر و پیروزی خدا کی فرا می رسد؟) و مانند: چه موقع تو را صدا کنم؟

17) و آگاه سازی نسبت به خطا- مانند کلام خداوند(آیا بجای چیزهای بهتر، خواهان چیز های پست تر هستید؟)

18) و آگاه سازی نسبت به باطل- مانند کلام خدا (آیا تو می توانی کر را شنوا کنی یا نابینا را راهنمایی کنی؟)

19) و حسرت خوردن- مانند کلام شمس الدین کوفی:

چه شده است.. در منازلی شب را به صبح رساندم که اهل آن خانه ها از من نبودند و همسایگان آن هسایگان من نبودند..

20) آگاه سازی نسبت به گمراهی –مانند کلام خدا (به کجا می روید؟) و زیاد شمردن- مانند سخن أبی العَلاء المعرِّی:

اینها قبرهای ماست که دشت را پر کرده است. پس کجا هستند قبرهایی از زمان عاد؟؟

 

و بدان تمام آنچه از جملات اخباری که بصورت استفهام وضع شده است-در مثالهای گذشته و مثالهایی که بعدا خواهیم گفت- از نظر بلاغت برتری دارند و زیبایی و شکوه معنا را بیشتر می کنند.

 

ما – و من

ما – موضوعةٌ للاستفهام عن أفراد غیر العُقلاء – و یُطلب بها :

(أ) إیضاح الاسم : نحو ما العسجد؟ فیقال فی الجواب إنه ذهبٌ.

(3) أی لا نفع هل قبل الحرف العاطف بل تقع بعده دائما.

(ب) أو یُطلبُ بها بیان حقیقة المسمَّى : نحو : ما الشمس ؟

فیجاب بأنه کوکبٌ نهاریّ

(ج) أو یُطلبُ بها بیان الصفة نحو : ما خلیلٌ ؟ - وجوابه طویل أو قصیر : مثلا

وتقع هل البسیطةُ فی الترتیب العقلی  بین «ما» التی لشرح الاسم ، و «ما» التی للحقیقة

فَمن یجهلُ معنى البشر مثلا یسأل أولاً «بما» عن شرحه : فیجاب بانسان ، ثم «بهل» البسیطة عن وجوده ، فیجاب بنعم

ثم «بما» عن حقیقته ، فیجاب بحیوان ناطق.

ومَن – موضوعة للاستفهام – ویطلبُ بها تعیین أفراد العقلاء – نحو : من فتحَ مصر ؟ ونحو : من شید الهرم الأکبر ؟ ونحو : من شید القناطر الخیریة ؟

متى – وأیَّان

متى – موضوعة للاستفهام ، ویطلبُ بها تَعیینُ الزَّمان ، سواء أکان ماضیا أو مستقبلا – نحو متى تولَّى الخلافة عمرُ ؟ ومتَى نحظَى بالحریة.

وأیَّان – موضوعة للاستفهام ، ویطلبُ بها تعیینُ الزَّمان المُستقبل خاصة وتکون فی موضع (التهویل والتفخیم) دون غیره کقوله تعالى (یسالُ أیّان یوم القیامة.

کیف – وأین – وأنى – وکم – وأی

کیف : موضوعة للاستفهام – ویطلبُ بها تعیینُ الحالُ : کقوله تعالى «فکیف إذا جئنا من کل أمةٍ بشهید» وکقوله :

وکیف أخاف الفقر أو أحرمُ الغنى ورأى أمیر المؤمنین جمیل

وأین موضوعة للاستفهام ویطلبُ بها تعیینُ المکان نحو : أین شرکاؤکم وأنى : موضوعة للاستفهام – وتأتى لمعان کثیرة

(1) فتکون بمعنى کیفَ – کقوله تعالى «أنَّى یُحیِی هذهِ اللهُ بعد موتها».

(2) وتکون بمعنى مِن أین – کقوله تعالى (یا مریمُ أنى لکِ هذا

(3) وتکون بمعنى متى – کقولک – زُرنی أنى شِئتَ

و کم – موضوعة للاستفهام : ویُطلب بها تعیین عَددٍ مُبهمٍ کقوله تعالى (کم لبثتم

  

ما و من

"ما" برای پرسش از افراد غیر عاقل وضع شده است و با آن طلب می شود.

الف)توضیح اسم: مانند "عسجد" چیست؟ که در جواب گفته میشود آن طلاست.

أی لا نفع هل قبل الحرف العاطف بل تقع بعده دائما.(؟)

 

ب)یا با آن حقیقت چیزی دارای نام بیان می شود. مانند حقیقت خورشید چیست؟

پس جواب میدهد که آن ستاره روز است.

 

ج)یا با آن بیان صفت طلب می شود. مانند خلیل چطور است؟ و جواب آن قد بلند یا کوتاه است.

و «هل بسیطه» در ترتیب عقلی بین "ما" یی که برای شرح اسم و "ما" یی که برای حقیقت است قرار می گیرد.

پس اگر کسی معنی بشر را نداند، ابتدا با "ما" از شرح آن میپرسد. پس جواب میگیرد:انسان. سپس با "هل" بسیطه از وجودش سوال می کند. پس جواب می شنود: بله. سپس با "ما" از حقیقت آن می پرسد. پس جواب می شنود: حیوان ناطق است.

 

و "مَن" برای استفهام است و با آن تعیین افراد عاقل خواسته می شود. مانند: چه کسی مصر را فتح کرد؟ و مانند: چه کسی هرم بزرگتر را بنا کرد؟ و مانند: چه کسی پل های خیریه را بنا کرد؟

 "متی" برای استفهام وضع میشود و با آن زمان تعیین میشود.خواه زمان گذشته باشد یا آینده. مانند: عمر چه زمانی خلافت را به عهده گرفت؟ چه هنگام از آزادی لذت میبریم؟

 

"ایان" برای استفهام وضع میشود و با آن فقط تعیین زمان در آینده طلب می شود. و در مواضع هراس انگیز و بزرگ داشتن از آن استفاده می شود. مانند سخن خداوند: می پرسد چه زمان روز قیامت است؟

"کیف" برای استفهام وضع می شود و با آن تعیین حالت خواسته میشود. مانند قول خداوند: پس چگونه است حال، هنگامی که از هر امتی شاهد آوریم. و مانند این سخن:

و چگونه از فقر میترسم یا از ثروتمندی محروم می شوم در حالیکه امیرالمونین را زیبا می بینم.

 

و "أینَ" برای استفهام وضع می شود و با آن تعیین مکان طلب می شود. مانند: شریک هایتان کجا هستند؟

و "أنیّ" برای استفهام وضع می شود و برای معانی زیادی کاربرد دارد.

1-  به معنی "کیف" مانند قول خداوند متعال: چگونه خداوند این را بعد از مرگش زنده می کند؟

2-  به معنی "أینَ" مانند سخن خداوند متعال: ای مریم این از کجا برای تو است؟

3-  به معنی "متی". مانند: هر زمان خواستی به دیدنم بیا

 

"کم" برای استفهام وضع می شود و با آن تعیین عددی مبهم طلب می شود. مانند: چقدر درنگ کردید؟

 

تنبیهات

الأول – هل – کالسین وسوف تُخلّص المضارع للاستقبال ، فلا یقال : هل تصدیق ؟ جواباً لمن قال أحبک الآن ، بل تقول له ، أتصدق ؟ ولأجل اختصاصها بالتصدیق ، وتخلیصها المضارع للاستقبال قوى اتصالها بالفعل لفظاً أو تقدیراً نحو هل یجیء علیّ – أو هل علیّ یجیء ؟ فإن عدل عن الفعل إلى الاسم لابراز ما یحصل فی صورة الحاصل دلالة على کمال العنایة بحصوله کان هذا العدول أبلغ فی إفادة المقصود کقوله تعالى «فهل أنتم شاکرون» فهذا الترکیب أدل على طلب الشکر من قولک ، هل تشکرون – وذلک لأن الفعل لازم بعد هل والعدول عنه یدل على قوة الداعی لذلک ، لما ذکر

الثانی – هل نوعان : بسیطة – ومرکبة

 (أ) فالبسیطة هی التی یستفهم بها عن وجود شیء فی نفسه ، أو عدم وجوده ، نحو هل العنقاء  موجودة – ونحو : هل الخلّ الوفی موجود.(ب) والمرکبة – هی التی یستفهم بها عن وجود شیء لشیء وعدم وجوده له – نحو هل المریخ مسکون ؟ - هل النبات حساس ؟

الثالث (هل) لا تدخل على :

(1) المنفى  ... فلا یقال هل لم یفهم علی

(2) ولا على المضارع هو للحال ... = = = تحتقر علیاً وهو شجاع

(3) ولا على إن ... = = = ان الأمیر مسافر

(4) ولا على الشرط ... هل إذا زرتُک تکرمنی

(5) ولا على حرف العطف  ... هل فیتقدَّم أو هل ثم یتقدم

(6) ولا على بعده فعل ... هل بشراً مِنا واحداً نتبعه

بخلاف الهمزة فانها تدخل على جمیع ما ذکر

واعلم : أن الهمزة – وهل – یُسأل بهما عما بعدهما – لأنهما حرفان لیس لهما معنى مُستقلا.

الرابع – بقیة ادوات الاستفهام موضوعة (للتصور) فقط – فیُسأل بها عن معناها – وهی :

ما ، ومن ، ومتى ، وایان ، وکیف ، وأینَ ، وانّى ، وکَم ، وأی ، ولهذا یکون الجوابُ معها بتعیین المسئُول عنه.

   

هشدارها

اول : هل مانند سین و سوف فعل مضارع را ویژه زمان مستقبل می کند.

لذا اگر کسی بگوید (احبک الآن) یعنی : اکنون تو را دوست دارم. نمی توان در جوابش گفت: (هل تصدق) بلکه باید گفت (أتصدق). اولی یعنی اینکه آیا آینده راست می گویی؟ دومی یعنی آیا اکنون راست می گویی؟

و چون هل ویژه تصدیق است و فعل مضارع را مخصوص استقبال می سازد، پیوند آن با فعل لفظی یا تقدیری قوی است مانند: (هل یجی علی) در این مثال بر سر (یجی) درآمده که لفظا فعل است و مثل (هل علی یجی) که اینجا هل تقدیرا بر سر فعل درآمده است یعنی در تقدیر، ( هل یجی علی ) است.

پس اگر به دنبال (هل) بجای فعل، اسم آوردیم تا آنچه پدید می آید را به گونه پدید آمده جلوه دهیم، برای اینکه نهایت توجه را به حصول فعل ابراز کنیم، این عدول از فعل به اسم مقصود را بهتر می رساند.

مانند سخن خداوند متعال (فهل انتم شاکرون) این ترکیب بیشتر از (هل تشکرون) بر طلب شکر دلالت دارد به دلیل اینکه بعد از هل باید لزوما فعل بیاید و عدول از فعل، انگیزه قوی برای پدید آمدن آن را حکایت می کند.

(لما ذکر): به جهت اینکه عدول از فعل به اسم برای ابراز چیزی است که پدید می آید به گونه پدید آمده و این نهایت توجه به پدید آمدن فعل را می رساند.

 

دوم: « هل» دو گونه است: بسیطه – مرکبه

الف: با (هل بسیطه) از اصل وجود چیزی یا عدم وجود چیزی پرسش می شود مانند: (هل العنقاء موجوده ) آیا عنقا وجود دارد؟ و یا (هل الخل الوفی موجود ؟) آیا دوست با وفا موجود هست؟

ب: و با (هل) مرکبه از وجود چیزی برای چیز دیگر یا از عدم وجود چیزی برای چیز دیگر پرسش می شود مثل (هل المریخ مسکون ) آیا کره مریخ زیست کننده دارد ؟ و ( هل النبات حساس ؟) آیا گیاه احساس دارد ؟

 

سوم : « هل» بر امور زیر داخل نمی شود :

1 بر منفی پس گفته نمی شود  : هل لم یفهم علی ؟

2 بر مضارعی که زمان حال را می فهماند : (مانند بالا) { پس گفته نمی شود} : هل تحتقر علیا و هو شجاع ؟

3 و سر انَّ {پس گفته نمی شود} : هل ان الامیر مسافر ؟

4 بر سر شرط {پس گفته نمی شود} : هل اذا زرتک تکرمنی ؟

5 بر حرف عطف {پس گفته نمی شود } : هل یتقدم یا هل ثم یتقدم ؟

6 بر اسمی که پس از آن فعل باشد {پس گفته نمی شود }: هل بشر منا واحدا نتبعه؟ به خلاف همزه که بر همه اینها داخل می شود.

 و بدان که بوسیله همزه و هل از ما بعد این دو سوال می شود چون این دو حرف است و معنی مستقلی ندارند.

 

چهارم : باقیمانده ادات استفهام تنها برای طلب تصور وضع شده است و از معنای آنها سوال می شود این ادات عبارت است از : ما ، متی، ایان ، کیف ، این ، کم و أیّ. و چون از معنای اینها سوال می شود در جوابشان مسوول عنه مشخص می گردد.