حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استعاره» ثبت شده است

المبحث العاشر فی تقسیم الاستعارة باعتبار ما یتصل بها من الملائمات ، وعدم اتصالها

تنقسم الاستعارة : باعتبار ذکر «ملائم المستعار منه» أو باعتبار ذکر ملائم المستعار له» أو باعتبار عدم اقترانها بملا یلائم أحدهما إلى ثلاثة أقسام : مطلقة ، ومرشحة ، ومجردة.

(1) فالمطلقة : هی التی لم تقترن بما یلائم المشبه والمشبه به : نحو (ینقضون عهد الله) أو ذکر فیها ملائمها معاً - کقول زهیر

لدى أسدٍ شاکی السلاح مقذّف له لبدٌ أظفاره لم تُقلَّم

استعار الأسد : للرجل الشجاع ، وقد ذکر ما یناسب المستعار له ، فی قوله «شاکى السلاح مقذف» وهو التجرید ، ثم ذکر ما یناسب المستعار منه ، فی قوله «له لبد أظفاره لم تقلم» وهو الترشیح ، واجتماع التجرید والترشیح یؤدى إلى تعارضهما وسقوطهما ، فکأن الاستعارة لم تقترن بشیء - وتکون فی رتبة (المطلقة).

«ب» والمرشحة - هی التی قرنت بملائم المستعار منه «أی المشبه به» نحو : (أولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدى فما ربحت تجارتهم) استعیر الشراء للاستبدال والاختیار ، ثم فرع علیها ما یلائم المستعار منه (من الربح والتجارة) ، ونحو : من باع دینه بدنیاه لم تربح تجارته «وسمیت مرشحة : لترشیحها وتقویتها بذکر الملائم» وترشیح الاستعارة التصریحیة متفق علیه

«جـ» والمجردة - هی التی قرنت بملائم المستعار له «أی المشبه» نحو : اشتر بالمعروف عرضک من الأذى.

«وسمیت بذلک : لتجریدها عن بعض المبالغة ، لبعد المشبه حینئذ عن المشبه به بعض بعد» وذلک یبعد دعوى الاتحاد الذی هو مبنی الاستعارة ، ثم اعتبار الترشیح والتجرید : إنما یکون بعد تمام الاستعارة بقرینتها سواء أکانت القرینة مقالیة أم حالیة - فلا تعد قرینة المصرحة تجریداً ولا قرینةُ المکنیّة ترشیحا - بل الزائد على ما ذکر

واعلم : أن الترشیح أبلغ من غیره ، لاشتماله على تحقیق المبالغة بتناسى التشبیه ، وادّعاء أن المستعار له هو نفس المستعار منه «لا شیء شبیهٌ به» وکأن الاستعارة غیر موجودة أصلا ، والإطلاق أبلغ من التجرید فالتجرید أضعف الجمیع ، لأنّ به تضعف دعوى الاتحاد.

وإذا اجتمع ترشیح وتجرید : فتکون الاستعارة فی رتبة المطلقة إذ بتعارضها یتساقطان ، کما سبق تفصیله ، وکما یجری هذا التقسیم فی (التّصریحیة) یجرى أیضاً فی (المکنیة).

 

مبحث دهم: استعاره از لحاظ ملائمات 

استعاره از لحاظ ذکر ملائمات، مستعار منه یا مستعار له یا عدم ذکر آنها به سه قسمت تقسیم می شود:

اول : استعاره مطلقه است که هیج کدام از ملائمات مشبه و مشبه به را به همراه نداشته باشد مثل : (نقض می کنند عهد خدا را..) که هیچ یک از صفات عهد بیان نشده است یا ممکن است ملائمات با هم ذکر شوند . مثل : (در نزد شیری که تا بن دندان مسلح و تنومند است که دارای یالها و ناخنهایی است که کوتاه نشده اند.)

 

استعار اسد : برای مرد شجاع، هم ملائمات مستعار له و هم ملائمات مستعار منه بیان شده در کلام (شاکی السلاح مقذف) ملائمات مستعار له در جمله (شاکی ..مقذف) هست که صفت مرد شجاع را بیان می کند سپس ملائمات مستعار منه را در جمله (له لبد..لم تقلم) بیان می شود و این ترشیح است و اجتماع تجرید و ترشیح با هم تعارض می کنند و ساقط می شوند و گویا این استعاره هیچ گونه از ملائمات را ندارد لذا این نوع استعاره هم مطلق به حساب می آید.

 

استعاره مرشحه : استعاره ای که ملائمات مستعار منه (مشبه به ) در آن ذکر شده باشد مانند : (آنها کسانی هستند که گمراهی را به هدایت خریدند لذا تجارتشان سودی نکرد) در اینجا لفظ شراء برای معنای تعویض و تبدیل عاریت گرفته شده بعد ملائمات مستعار منه که (سود و تجارت است ) ذکر شده یا مثل (کسی که دینش به دنیایش بفروشه سودی نمی کند ) تجارتش (که ملائم مشبه به ذکر شده است )این نوع استعاره را مرشحه می گویند به معنای تقویت شده ; چرا که با ذکر ملائمات ، مستعار منه تقویت شده.

 

استعاره مجرده : ملائمات مستعار له در آن ذکر شده مثل : (اشتر باالمعروف عرضک من الاذی) که اشتر در اینجا مفهوم حفظ کردن را می رساند. وعلت این نامگذاری به آن دلیل است که بعلت دور بودن مشبه از مشبه به این استعاره خالی از مبالغه می شود و در اینجا دعوی متحد بودن طرفین استعاره را که اساس استعاره است بعید می کند چون ما میخواهیم بگوییم مستعار له و مستعار منه به هم نزدیکند بحدی که متحد می شوند. لذا پایه از اساس استعاره دور می شویم.

نکته اینکه مرشحه یا مجرده بودن استعاره بعد از تکمیل آن با قرینه لفظیه یا حالیه باید بیان شود لذا هیچوقت قرینه استعاره مصرحه نمی تواند بعنوان استعاره مجرده محسوب شود آنچنانکه قرینه استعاره مکنیه هم نمی تواند بعنوان استعاره مرشحه به حساب آید.و اگر بیایند زائد هستند بر آنچه گفته شد.

 

و بدان استعاره مرشحه بلیغ تر از سایر استعاره هاست. زیرا با فراموشی تشبیه و اتحاد بین مستعار له و مستعار منه این استعاره را بیان می کند و لذا ماهیت این استعاره یک مبالغه در ضمن خود دارد.

چون هیچ چیزی شبیه خودش نیست بلکه عین خودش است بنابراین این استعاره بلیغ تر است. و نکته دیگر اینکه استعاره مطلقه بلیغ تر از مجرده است بر این مبنا استعاره مجرده ضعیفترین استعاره هاست چون ادعای اتحاد بین مشبه و مشبه به ضعیف می شود.

 

هر موقع استعاره مجرده و مرشحه با هم جمع شوند استعاره مطلقه بوجود می آید چون آندو با هم تعارض دارند لذا ملائماتشان حذف می شود و تقسیمات بیان شده همانطور که در تصریحیه است در مکنیه هم هست.

 

المبحث السادس فی الاستعارة باعتبار الطرفین

إن کان المستعار له محققاً حساً «بأن یکون اللفظ قد نقل إلى أمر معلوم ، یمکن أن یشار إلیه إشارة حسیة» کقولک : رأیت بحرا یعطى أو کان المستعار له محققاً عقلا «بأن یمکن أن ینص علیه ، ویشار إلیه إشارة عقلیة» کقوله تعالى (إهدنا الصراط المستقیم) أی (الدین الحق) (فالاستعارة تحقیقة) وان لم یکن المستعار له محققاً ، لا حساً ولا عقلاً «فالاستعارة تخییلیة» وذلک : کالأظفار ، فی نحو : أنشبت المنیة أظفارها بفلان.

المبحث السابع فی الاستعارة باعتبار اللفظ المستعار

(1) إذا کان اللفظ المستعار «اسما جامداً لذاتٍ» کالبدر : إذا استعیر للجمیل «أو اسماً جامداً لمعنى» کالقتل : إذا استعیر للضرب الشدید ، سمیت الاستعارة «أصلیة فی کل من التصریحیةوالمکنیة» کقوله عالى (کتاب انزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلى النور)

وکقوله تعالى (واخفض لهما جناح الذل من الرحمة)

وسمیت أصلیة : لعدم بنائها على تشبیه تابع لتشبیه آخر معتبر أولاً کقول البحتری :

یودون التحیة من بعید إلى قمر من الإیوان باد

 (2) وإذا کان اللفظ المُستعار «فعلاً»

أو اسم فعلٍ ، أو اسما سنقا أو اسما مبهماً أو حرفا فالاستعارة «تصریحیة تبعیة» نحو : نامت همومی عنّی ، ونحو : صهٍ : الموضوع للسکوت عن الکلام ، والمستعمل مجازاً فی ترک الفعل ، ونحو : الجندی قاتل اللص ، بمعنى ضاربه ضرباً شدیداً ، ونحو : هذا : الموضوعة للاشارة الحسیة ، والمستعملة مجازاً فی الاشارة العقلیة نحو : هذا رأى حسن ، ونحو : قوله تعالى (ولأصلبنکم فی جذوع النخل) ونحو : قوله تعالى (فالتقطه آل فرعون لیکون لهم عدواً وحزنا

(3) وإذا کان اللفظُ المستعار اسماً مشتقاً ، أو اسماً مبهماً ، «دون باقی أنواع التبعیة المتقدمة» فالاستعارة «تبعیة مکنیة»

وسمیت (تبعیة) لأن جریانها فی المشتقات ، والحروف ، تابعٌ لجریانها أولاً : فی الجوامد ، وفی کلیات معانی الحروف ، یعنی : أنها سمیت تبعیة لتبعیتها لاستعارة أخرى ، لأنها فی المشتقات تابعة للمصادر ، ولأنها فی معانی الحروف تابعة لمتعلّق معانیها ، إذ معانی الحروف جزئیة ، لا تتصور الاستعارة فیها إلا بواسطة کلی مستقل بالمفهومیة لیتأتى کونها مشبهاً ، ومشبها بها ، أو محکوماً علیها ، أو بها.

نحو : رکب فلان کتفی غریمه  أی : لازمه ملازمة شدیدة

وکقوله تعالى (اولئک على هدى من ربهم) أی تمکنوا من الحصول على الهدایة التّامة

ونحو : (أذقته لباس الموت) أی ألبسته إیاه.

 

  

مبحث ششم در بحث استعاره از لحاظ دو طرف استعاره

اگر مستعار له یا  مشبه یک امر محسوسی باشد مه بتوان بصورت محسوس به آن اشاره کرد مانند (دریایی را دیدم که بخشش میکرد) یا مستعار له یک امر معقول باشد یعنی بتوان بصورت معقول و با صراحت عثلی با آن اشاره کرد مانند (ما را به راه راست هدایت کن) که ( راه راست) به معنی (دین حق) یک مستعار له معقولی است؛ در اینصورت استعاره را استعاره تحقیقیه میگویند. و اگر مستعار له محسوس یا معقول نبود بلکه خیالی بود استعاره تخییلیه میگوییم. مانند (چنگال مرگ) در (مرگ چنگال های خود را در فلانی فرو برد)

 

مبحث هفتم: در بحث استعاره به اعتبار لفظ مستعار

حالت1) اگر لفظ مستعار اسم جامد ذات باشد مانند (ماه) که برای یک زیبا رو استعاره به کار رفته باشد؛ یا اسم جامد معنا باشد مانند (قتل) که برای شدت زدن استعاره شود؛ خواه استعاره تصریحیه باشد یا مکنیه، به آن استعاره اصلیه میگوییم.

مانند سخن خداوند متعال (کتابی که نازل کردیم آن را برای خارج کردن مردم از ظلمات به نور)(ظلمات و نور استعاره اصلیه) و یا (برای هر دو از روی محبت، بال فروتنی فرود آور)(ذل کلمه جامد است و استعاره اصلیه). این استعاره به این دلیل اصلیه نامیده میشود که بر پایه تشبیهی که تابع یک تشبیه دیگر است بنا شده است. مانند این شعر بختری (از دور مانند ماهی که سر ایوان ظاهر شده سلام میکنند.)

 

حالت2) اگر مستعار فعل، اسم فعل،اسم مشتق، اسم مبهم یا حرف باشد به آن استعاره (تصریحیه تبعیه) میگوییم.

مانند (نامت همومی عنّی) و مانند (صه) که برای دعوت به سکوت وضع شده است یا بصورت مجازی برای ترک عمل. و مانند (سرباز دزد را کشت) به این کعنی که ضربه شدیدی به او زد. و مانند (هذا) که برای اشاره حسی وضع شده است برای اشاره عقلی بکار ببریم. مانند (این نظر خوب است) و مثل(شما را بر شاخه های نخل به دار میزنم)(فی استعاره از علی) و مانند این آیه (پس خاندان فرعون او را از آب گرفتند تا  سرانجام دشمنشان و مایه اندوهشان شود)(حرف ل که برای بیان علت است به عنوان بیان عاقبت استعاره شده است.)

 

حالت3) مستعار بصورت اسم مشتق یا اسم مبهم باشد. که به آن استعاره (تبعیه مکنیه) میگوییم. به این دلیل (تبعیه) میگوییم که وقتی در مشتقات و حروف جریان می یابد، جریانش تابع جریان استعاره در اسم های جامد و معانی کلی حروف است. یعنی به جهت اینکه از استعاره دیگری تبعیت میکند به این نام مامیده میشود. چون استعاره در مشتقات تابع استعاره در مصدرشان است. و در معانی حرفی، استعاره تابع متعلق آنهاست. چون معانی حروف یک معانی جزیی هستند و استعاره در آنها تصور نمیشود مگر بواسطه معانی کلی که مفهومشان مستقل باشد تا بتواند مشبه و مشبه به واقع شود. مانند (فلانی سوار شانه های بدهکارش شد) یعنی به شدت همراه بدهکارش شد.

مانند سخن خداوند متعال(آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند) یعنی به هدایت تامه دست یافته اند. و مانند (لباس مرگ را به او چشاندم) یعنی به او پوشاندم.

 

تعریف الاستعارة وبیان انواعها

الاستعارة لغة : من قولهم ، استعار المال : إذا طلبه عاریة

واصطلاحاً : هی استعمال اللفظ فی غیر ما وضع له لعلاقة (المشابهة) بین المعنى المنقول عنه والمعنى المستعمل فیه ، مع (قرینة) صارفة عن إرادة المعنى الأصلی (والاستعارة) لیست إلى (تشبیهاً) مختصراً ، لکنها أبلغ منه

کقولک : رایت اسداً فی المدرسة ، فأصل هذه الاستعارة «رأیت رجلا شجاعاً کالأسد فی المدرسة «فحذفت المشبه «لفظ رجل» وحذفت الأداة الکاف - وحذفت وجه التشبیه «الشجاعة» وألحقته بقرینة «المدرسة» لتدل على أنک ترید بالأسد شجاعاً.

وأرکان (1) مستعار منه - وهو المشبه به

الاستعارة (2) ومستعار له - وهو المشبه

ثلاثة (3) ومستعار - وهو اللفظ المنقول

فکل مجاز یبنى على التشبیه (یسمى استعارة)

ولا بُد فیها من عدم ذکر وجه الشبه ، ولا أداة التشبیه ، بل ولا بدّ أیضاً من (تناسى التشبیه) الذی من أجله وقعت الاستعارة فقط ، مع ادّعاء أن المشبه عین المشبه به ، أو أدعاء أن المشبه فرد من أفراد المشبه به الکلى «بأن یکون «اسم جنس ««أو علم جنس» ولا تتأتى الاستعارة فی «العلم الشخصی»  لعدم إمکان دخول شیء فی الحقیقة الشخصیة - لأن نفس تصور الجزئی یمنع من تصور الشرکة فیه ، إلا إذا أفاد العلم الشخصی وصفاً ، به یصح اعتباره کلیا ، فتجوز استعارته : کتضمن «حاتم» للجود ، و «قس» ودخول المشبه فی جنس الجواد - والفصیح ، وللاستعارة أجمل وقع فی الکتابة ، لأنهما تجدى الکلام قوة ، وتکسوه حسنا ورونقاً ، وفیها تثار الأهواء والإحساسات.

المبحث الخامس فی تقسیم الاستعارة باعتبار ما یُذکر من الطرفین

إذا ذکر فی الکلام لفظ المشبه به فقط ، فاستعارة تصریحیة أو مصرّحة  نحو

فأمطرت لؤلؤاً من نرجس وسقت ورداً وعضت على العناب بالبرد

فقد استعار : اللؤلؤ ، والنرجس ، الورد ، والعناب ، والبرد للدموع ، والعیون ، والخدود ، والأنامل ، والأسنان.

وإذا ذکر فی الکلام لفظ المشبه فقط ، وحذف فیه المشبه به ، وأشیر إلیه بذکر لازمه : المسمى «تخییلاً» فاستعارة مکنیة

أو بالکنایة ، کقوله

إذا المنیة أنشبت أظفارها ألفیت کل تمیمة لا تنفع

فقد شبه المنیة ، بالسبع ، بجامع الاغتیال فی کلٍ ، واستعار السبع للمنیة وحذفه ، ورمز إلیه بشیء من لوازمه ، وهو (الأظفار) علىطریق الاستعارة المکنیة الأصلیة ، وقر ینتها لفظة «أظفار»

ثم أخذ الوهم : فی تصویر المنیة بصورة السبع ، فاخترع لها مثل صورة الأظفار ، ثم أطلق على الصورة التی هی مثل صورة الأظفار ، لفظ (الإظفار) فتکون لفظة (أظفار) استعارة (تخییلیة) لأن المستعار له لفظ أظفار صورة وهمیة ، تشبه صورة الأظفار الحقیقیة ، وقرینتها اضافتها إلى المنیة ونظراً إلى أن (الاستعارة التخییلیة) قرینة المکنیة ، فهی لازمة لا تفارقها ، لأنّه لا استعارة بدون قرینة.

وإذاً : تکون أنواع الاستعارة ثلاثة : تصریحّیة ، ومکنّیة ، وتخییلیةّ

  

تعریف استعاره و بیان انواع آن

استعاره در لغت از قول آنها (عرب ها) است که امانت گرفت مال را : زمانیکه طلب می کند آن را به عنوان عاریه (امانت)

و اصطلاحاً: استعاره بکاربردن لفظ در غیر از آنچه برایش وضع شده است بخاطر ارتباط (شباهت ) بین معنای نقل شده از آن و معنای به کار رفته در آن ، با قرینه ای که آن را از معنای اصلیش بر می گرداند، استعاره نیست مگر تشبیهی مختصر، ولی بلیغ تر از آن است.

مثل سخن تو: (رایت اسداً فی المدرسة) شیری در مدرسه دیدم ، و اصل این استعاره «رأیت رجلا شجاعاً کالأسد فی المدرسة »( مرد شجاعی را مثل شیر در مدرسه دیدم) بوده که المشبه «لفظ رجل» و کاف (اداة تشبیه) و وجه شبه (شجاعت) حذف شده  و این استعاره با قرینه ( مدرسة) به کلام الحاق شده تا بر اینکه تو از شیر شجاعت را اراده کرده ای دلالت نماید.

 

ارکان استعاره سه تاست:

1-مستعار منه و آن مشبه به است.

2-مستعار له و آن مشبه است.

3-مستعار – و آن لفظ منقول است.

پس هر مجازی که بر تشبیه بنا می شود ( استعاره نامیده می شود).

 

و در آن از عدم ذکر وجه شبه ناگزیریم ، و همین طور ادات تشبیه ، بلکه بناچار همچنین از (به فراموشی سپردن تشبیه ) نیز چاره ای نیست که فقط بخاطر آن (تشبیه) استعاره واقع شده، با ادعای اینکه مشبه عین ، مشبه به است ، یا ادعای اینکه مشبه فردی از افراد مشبه به است، به این شکل که (مشبه به)  اسم جنس یا علم برای جنس باشد.

و در عَلَم شخصی (اسم یک شخص) استعاره نمی آید، بخاطر عدم امکان داخل شدن چیزی در حقیقت شخصی – زیرا نفس تصور یک جزئی و از تصور شرکت در آن ممانعت می کند، مگر زمانیکه علم شخصی افاده وصف کند (منظور از آن یک صفت باشد نه  یک شخص)، که به واسطه این امر کلی شمردن آن صحیح باشد و (در این حالت ) استعاره بودن آن جایز می شود : مثل متضمن بودن « حاتم» برای جود و بخشش و داخل شدن مشبه در جنس جواد (بخشنده)، استعاره تاثیر زیبایی در کلام دارد و به کلام قدرت می بخشد و آن را نیکویی و رونق می پوشاند و در استعاره احساسات و خواست ها بر انگیخته می شود.

 

مبحث پنجم در تقسیم استعاره به اعتبار آنچه از طرفین ذکر شده

و زمانیکه در کلام فقط لفظ مشبه به ذکر شود، پس استعاره تصریحیة یا استعاره مصرّحة است مثل: فأمطرت لؤلؤاً من نرجس وسقت ورداً و عضت على العناب بالبرد

پس بارید مرواریدی از نرگس و سیراب کرد شکوفه را و گزید عناب را با سرما

اللؤلؤ ، والنرجس ، الورد ، والعناب ، والبرد برای اشک ها و چشم ها و گونه ها و سرانگشت ها و دندانها، استعاره آمده اند.

 

و زمانیکه در کلام فقط لفظ مشبه ذکر شده ، و مشبه به در آن حذف شده ، با لازمه اش به آن اشاره شده باشد که تخییل نامیده می شود ، در این حالت استعاره مکنیة یا به کنایه نامیده می شود. مثل سخن او که : إذا المنیة أنشبت أظفارها ألفیت کل تمیمة لا تنفع

 

زمانی که مرگ چنگال هایش (ناخن هایش) را (در جسمت) بیاویزد، می یابی که همه مهره های چشم زخم نفعی ندارد

پس  مرگ را به حیوان وحشی تشبیه کرده است که وجه جمع  (وجه شبه) آن ترور و قتل غافلگیرانه در هر دو است، و حیوان وحشی را برای مرگ استعاره آورده و آن را حذف نموده و به وسیله یکی از لوازم مشبه به به آن اشاره کرده است که این لازمه ناخن ها (چنگال ها) است و این استعاره مکنیه است و قرینه آن لفظ ناخن هاست.

سپس وهم را در تصویر مرگ (رویا) بصورت حیوان وحشی بکار گرفته ، و برایش صورتی چون چنگال اختراع کرد، و سپس لفظ اظفار را برای آن صورت اختراعی بکار برد ، پس لفظ اظفار استعاره تخییلیة است چون آنچه این لفظ برای آن بکار رفته است (به استعاره گرفه شده است) ناخن های صورت خیالی است که به صورت الاظفار حقیقة تشبیه شده است و قرینه آن اضافه به مرگ است .

 

و نظر به اینکه (الاستعارة التخییلیة) قرینه استعاره بالکنایه است و از آن جداشدنی نیست برای اینکه هیچ استعاره ای بدون قرینه نیست.

بنابراین انواع استعاره سه تاست: استعاره تصریحّیة ، و استعاره مکنّیة ، و استعاره تخییلیةّ

 

الباب الثانی فی المجاز

المجاز : مشتق من جاز الشیء یجوزه ، إذا تعداه - سموا به اللفظ الذی نقل من معناه الاصلی ، واستعمل لیدل على معنى غیره ، مناسب له والمجاز : من أحسن الوسائل البیانیة التی تهدى الیها الطبیعة : لإیضاح المعنى ، إذ به یخرج المعنى متصفاً بصفة حسیة ، تکاد تعرضه على عیان السامع - لهذا شغفت العرب باستعمال (المجاز) لمیلها إلى الاتساع فی الکلام ، والى الدلالة على کثرة معانی الألفاظ ، ولما فیها من الدقة فی التعبیر ، فیحصل للنفس به سرور وأریحیة ، ولأمر ما کثر فی کلامهم ، حتى أتوا فیه بکل معنى رائق ، وزینوا به خطبهم وأشعارهم.

وفی هذا الباب مباحث

المبحث الأول فی تعریف المجاز وأنواعه

المجاز : هو اللفظ السمتعمل فی غیر ما وضع له فی اصطلاح التخاطب لعلاقةٍ : مع قرینة مانعة من إرادة المعنى الوضعی ، والعلاقة : هی المناسبة  بین المعنى الحقیقی والمعنى المجازی ، قد تکون (المشبابهة) بین المعنیین ، وقد تکون غیرها.

فاذا کانت العلاقة (المشابهة) فالمجاز (استعارة) ، والافهو (مجاز مرسل) والقرینة : هی المانعة من إرادة المعنى الحقیقی ، قد تکون لفظیة ، وقد تکون حالیة - کما سیأتی :

وینقسم المجاز : إلى أربعة أقسام - مجاز مفرد مرسل ، ومجاز مفرد بالاستعارة «ویجریان فی الکلمة» ومجاز مرکب مرسل ، ومجاز مرکب بالاستعارة «ویجریان فی الکلام».

ومتى أطلق المجاز ، ، انصرف إلى (المجاز اللّغوی

وأنواع المجاز کثیرة : أهمها (المجاز المرسل) ، وهو المقصود بالذات وسیأتی مجاز ، یسمى «المجاز العقلی» ویجرى فی الإسناد

المبحث الثانی فی المجاز اللّغوی المفرد المرسل ، وعلاقاته

المجاز المفرد المرسل : هو الکلمة المستعملة قصداً فی غیر معناها الأصلی لملاحظة علاقة  غیر (المشابهة) مع قرینة  دالّة على عدم إرادة المعنى الوضعی.

  

باب دوم در مجاز

مجاز: مشتق از جاز، یجوز است هنگامی که لفظی که از معنای اصلی خود تجاوز کند و برای دلالت بر معنای دیگری بکار رود، مجاز نامیده می شود. و مجاز یکی از بهترین ابزارهای بیان است که طبیعت انسان به سمت آن هدایت می شود بدون اینکه خود معنا را توضیح دهد.

[به وسیله مجاز] معنا متصف به صفتی حسی می شود، بطوریکه نزدیک است بر چشمهای شنونده عرضه شود [شنونده آن حس را درک می کند]. به همین خاطر عرب به استعمال مجاز علاقمند است چون مجاز باعث گسترش کلام می شود و بر کثرت معانی الفاظ دلالت می کند. و چون مجاز در تعبیر کردن دارای دقت است، باعت سرور و شادمانی نفس انسان می شود و تا جایی پیش رفته اند که به وسیله آن هر معنای شگفتی آوری را با مجاز آورده اند و سخرانی ها و اشعار خود را به وسیله آن زینت بخشیده اند. 

 

و در این مباحث:

مبحث اول در تعریف مجاز و انواع آن

مجاز: لفظی است که در اصطلاع خطاب، در غیر معنایی که برای آن وضع شده است، بکار می رود به دلیل ارتباط و قرینه ای که بین آن و لفظ مورد نظر وجود دارد و این عُلقه و ارتباط: مناسبتی است که بین معنای حقیقی و مجازی وجود دارد . گاهی مشابهتی بین دو معنا هست و گاهی نیز این تشابه وجود ندارد.

 

پس هنگامی که این علاقه (تشابه) وجودداشته باشد، مجاز (استعاره) است و در غیر این صورت، مجاز مُرسَل است و این قرینه مانع از رسیدن به آن معنای حقیقی است که گاهی لفظی و گاهی حالیه است. همچنان که خواهد آمد:

 

و مجاز به چهار قِسم تقسیم می شود :

مجاز مفرد مرسل، مجاز مفرد به استعاره، ( که این دو در نوشتار جاری می شوند) و مجاز مرکب مرسل و مجاز مرکب به استعاره ( که این دو در کلام جاری می شود).

و زمانی که مجاز بطور مطلق (بدون قید و شرطی)  استعمال شود، منظور مجاز لغوی است.

و انواع مجاز بسیار هستند:

مهمترین آنها مجاز مُرسَل است و آن مقصود بالذات است به عنوان مجاز استعمال می شود و مجاز عقلی نامیده می شود و در مجاز لغوی مفرد مرسل و وابسته های آن جاری می شود.

 

مجاز مفرد مرسل: کلمه ای است که در غیر معنای اصلی خود بکار رود با لحاظ کردن ارتباط (مناسبتی) که غیر از مشابهت است و همراه با قرینه ای می آید که بر عدم اراده معنای وضع شده دلالت دارد.