حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اضافه» ثبت شده است

مقولات عَرَضی یا نسبی عبارتند از: أین، متی، وضع، جده، اضافه، فعل، انفعال. باید توجه داشت که «نسبت» مقوله نیست. نسبی بودن این مقولات به این معنا نیست که خود نسبتِ شیء به مکان، زمان و ... مقوله است، بلکه آن هیئت ویژه ای که از این نسبت ها برای موضوع پدید می آید مقوله (مفهومی ماهوی) است. پس مقولات نسبی در حقیقت هیئت هایی هستند قائم به موضوعاتشان که از نسبت های موجود در آن موضوعات پدید می آیند.

 

1) أین (کجایی)

تعریف: أین هیئتی است که به واسطۀ انتساب جسم به مکان و بودنش در آن برای آن جسم حاصل می شود.

تعریف مکان: مکان حقیقی هر شیء عبارت است از مقداری از حجم جهان که مساوی با حجم جسم منسوب به مکان باشد، از آن جهت که در آن گنجیده است. (البته تعریف های گوناگون دیگری هم برای مکان ارائه شده)

 

2) متی (چه گاهی)

تعریف: متی هیئتی است که در اثر انتساب شیء به زمان و بودنش در آن به وجود می آید.

برخی پدیده های زمانی، وجودشان در متن زمان است، مانند انتقال شیء از مکان الف به ب که تدریجا و در طول زمان است. برخی پدیده ها وجودشان لحظه ای است و به طرف زمان (آغاز یا نهایت زمان) منتسب هستند، مانند جدا شدن شیء از مکان الف یا رسیدنش به ب که آنی است.

اموری که در متن زمان هستند نیز بر دو قسمند: یا کاملا منطبق بر زمانند (حرکت توسطی)، یا نه (حرکت قطعی).

حرکت توسطی، یعنی میان مبدا و منتها بودن، امری بسیط است که از اول تا آخر زمان باقی است، و هر یک از «آن» های زمان را که در نظر بگیریم، این حرکت با تمام وجودش در آن هست. حرکت قطعی یعنی طی کردن فاصله میان مبدا و منتها امری تدریجی و کششدار است و اول آن، اول زمان و وسطش وسط زمان و تمامش تمام زمان را اشغال کرده است. (اجزا یا خودش در طول زمان بقا ندارند)

 

3) وضع (نهاد)

تعریف: وضع عبارت است از هیئتی که از نسبت اجزای شیء به یکدیگر با درنظر گرفتن جهت آنها حاصل می شود.

مثلا ایستاده بودن یک وضع است که از قرارگرفتن اجزای بدن رو هم به یک نحو خاص حاصل می شود.

در مقوله وضع، هم نسبت اجزای شیء به هم مطرح است، هم نسبت مجموع اجزا به خارج. مثلا در حرکت کره زمین به دور خودش، نسبت اول ثابت است، اما دومی تغییر می کند، پس حرکت زمین را حرکت وضعی (در مقوله وضع) می نامند.

 

4) جده (داشت)

تعریف: هیئتی است که از احاطه شدن کامل یا ناقص یک شیء با شیء دیگر، برای شیء محاط حاصل می شود. این احاطه باید به گونه ای باش که با جابه جا شدن شیء محاط، شیء محیط هم جابه جا شود.

مثلا حالت پوشیدگی بدن با لباس یا کفش. در این حالت، موضوع، شیء محاط یعنی بدن است.

 

5) اضافه

تعریف: اضافه هیئتی است که از تکرار نسبت بین دو چیز (یعنی نسبت یک شیء به شیء دیگری که منسوب به شیء نخست است) پدید می آید.

مثلا هیئتی که برای سقف، از آن جهت که بالای سطحی است که زیر سقف است، به وجود می آید.

در مقولۀ اضافه، نسبت تکرار می شود و برای هر یک از دو طرف، نسبتی هست غیر از آن نسبتی که در طرف دیگر تحقق دارد. البته این دو نسبت ملازم همند و از هم جدا نمی شوند.

اضافه ای که دو طرف آن شبیه یکدیگرند را «متشابه الاطراف» می گویند، مانند اضافه برادری (که هر دو طرف برادر هم هستند)، مجاورت، نزدیکی و ... . اضافه ای را که دو طرف شبیه هم نیستند را مختلف الاطراف می گویند (مانند پدر و فرزندی، بالا و پایینی، تقدم و تاخر)

از احکام اضافه این است که دو طرف از جهت وجود، عدم، قوه و فعل برابر باشند. یعنی اگر یکی موجود است، دیگری هم موجود خواهد بود و امکان ندارد که یک طرف موجود و طرف دیگر معدوم باشد و به همین ترتیب.

اگر مضاف بر خود اضافه اطلاق شود، به آن مضاف حقیقی می گویند، مانند پدری و فرزندی.

اگر مضاف بر معروض اطلاق شود، به آن مضاف مشهوری می گویند، مانند پدر و فرزند.

  

 6) فعل (أن یفعل، کنش)

تعریف: فعل هیئتی تدریجی و غیرقار است که در شیء مؤثِر تا زمانی که در حال اثرکردن است پدید می آید.

مثلا حالت خاصی که در زمان گرم شدن آب، از اثر تدریجی آتش در آب، برای آتش پدید می آید.

 

7) انفعال (أن ینفعل، پذیرش)

تعریف: انفعال هیئتی تدریجی و غیرقار است که در شیء متأثر تا وقتی که در حال اثرپذیری است پدید می آید.

مثلا حالت خاص آب در حین گرم شدن در همان مثال فوق.

قید تدریجی و غیر قار، فعل و انفعال ابداعی (یکباره) را از تعریف خارج می کند، مانند ایجاد کردن خداوند عقل را و موجود شدن عقل به ایجاد خداوند. این دو امر از مقولۀ فعل و انفعال نیستند، چون ماهیت نیستند، بلکه از صفات وجودند. یعنی فعل و انفعال ابداعی همان ایجاد  و وجود است که این دو هم در حقیقت یکی (همان وجود) هستند و تفاوتشان در اعتبار است. وجود هم ماهیت نیست و نمی توان آن را در مقوله ای مندرج کرد.  


منابع

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد دو 

 

تنبیهات

التنبیه الأول – علم مما تقدم أن أل التعریفیة قسمان

القسم الأول – لام العهد الخارجی ، وتحته أنواع ثلاثة : صریحی – وکنائی وحضوری.

والقسم الثانی – لام الجنس : وتحته أنواع أربعة : لام الحقیقة من حیث هی – ولام الحقیقة فی ضمن فرد مبهم – ولام الاستغراق الحقیقی – ولام الاستغراق العرفی.

التنبیه الثانی - (استغراق المفرد أشمل) من استغراق المثنى ، والجمع ، واسم الجمع لأن المفرد : یتناول کل واحد واحد من الأفراد ، والمثنى إنما یتناول کل اثنین اثنین ، والجمع إنما یتناول کل جماعة جماعة - بدلیل صحة (لا رجال فی الدار) إذا کان فیها رجل أو رجلان - بخلاف قولک (لا رجل) : فانه لا یصح إذا کان فیها رجل أو رجلان وهذه القضیة لیست بصحیحة على عمومها ، وانما تصح فی النکرة المنفیة ، دون الجمع المعروف باللام - لأن المعروف بلام الاستغراق یتناول کل واحد من الأفراد نحو «الرجال قوامون على النساء» بل هو فی المفرد أقوى ، کما دل علیه الاستقراء وصرح به (أئمة اللغة وعلماء التفسیر) فی کل ما وقع فی القرآن العزیز - نحو (أعلم غیب السموات والأرض) - (والله یحب المحسنین) - (وعلم آدم الأسماء کلها) - إلى غیر ذلک من آی الذکر الحکیم - کما فی المطولات.

 

  

المبحث التاسع فی تعریف المسند إلیه بالإضافة

یؤتى بالمسند إلیه معرَّفا بالاضافة إلى شیء من المعارف السَّابقة لأغراض کثیرة.

(1) منها أنها أخصر طریق إلى إحضاره فی ذهن السامع - نحو : جاء غلامی - فا ، ه أخصر من قولک : جاء الغلام الذی لی.

(2) ومنها تعذر التعدد : أو تعسره - نحو : أجمع أهل الحق على کذا - وأهل مصر کرامٌ.

(3) ومنها الخروج من تبعة تقدیم البعض على البعض - نحو : حضر امراء الجند.

(4) ومنها التعظیم للمضاف نحو : کتاب السلطان حضر او التعظیم للمضاف إلیه - نحو : الأمیر تلمیذی - أو غیرهما : نحو : أخو الوزیر عندی.

(5) ومنها التحقیر للمضاف - نحو : ولدُ اللص قادم

أو التحقیر للمضاف إلیه - نحو : رفیق زید لصٌ - أو غیرهما : نحو : أخو اللصّ عند عمرو

(6) ومنها الاختصار لضیق المقام : لفرط الضَّجر والسآمة - کقول جعفر بن علبة «وهو فی السجن بمکة»

التنبیه الثالث - قد یعرف الخبر بلام الجنس لتخصیص المسند إلیه بالمسند المعرف وعکسه «حقیقة» نحو : هو الغفور الودود ، ونحو - وتزودوا فان خیر الزاد التقوى أو «ادعاء» للتنبیه على کمال ذلک الجنس فی المسند إلیه نحو : محمد العالم - أی الکامل فی العلم - أو کماله فی المسند - نحو الکرم التقوى (أی لا کرم إلا هی

واعلم أن هیئة الترکیب الاضافی : موضوعة للاختصاص المصحّح لأن یقال «المضاف للمضاف إلیه ، فاذا استعملت فی غیر ذلک کانت مجازاً کما فی الاضافة لأدنى ملابسة - نحو : (مکرُ اللیل) -

 

 المبحث العاشر فی تعریف المسند إلیه بالنّداء

یُؤتى بالمسند إلیه معرفاً بالنداء : لأغراض کثیرة

(1) منها إذا لم یُعرف للمُخاطب عنوان خاص - نحو - یارجل

(2) ومنها الإشارة إلى علّة ما یُطلب منه - نحو : یا تلمیذ أکتب الدَّرس

  

بدان که شکل و سیمای ترکیب اضافی برای اختصاص وضع شده است بدین سان که بتوانیم پس از اضافه بگوییم : مضاف برای مضاف الیه است. پس اگر این ترکیب اضافی در غیر اختصاص به کار رفت ،مجاز است. مثل اضافه هایی که با کمترین مناسبت و پیوند شکل می گیرد، چون (مکر اللیل) : نیرنگ شب.

 

مبحث دهم درباره معرفه آوردن مسندالیه به وسیله ندا است.

مسند الیه برای هدفهای فراوانی معرف به ندا قرار می گیرد:

از جمله آنها جایی است که هیچ عنوان ویژه ای از مخاطب در دست نباشد مانند (یا رجل)

2- و دیگری اشاره کردن به انگیزه چیزی است که از مخاطب خواسته می شود مانند : ای دانش آموز درس را بنویس.

....

مبحث نهم معرفه آوردن مسند الیه به سبب اضافه بودن

مسند الیه با اضافه شدن به یکی از معرفه هایی که گذشت برای هدفهای فراوانی معرفه آورده میشود.

1)برای اینکه اصافه کردن مسند الیه به معرفه، کوتاه ترین راه برای حاضر ساختن آن در ذهن شنونده است. مانند (جاء غلامی)

2)و از آن جمله جایی است که شمردن یک به یک افراد یا ممکن نیست یا دشوار است. مانند (اهل حق بر این مطلب اتفاق دارد) یا (مردم مصر بزرگوارند)

3)مسند الیه را مضاف به معرفه می آوریم تا از بازتاب های ناخوشایند تقدیم بعضی بر بعضی دیگر رها شویم. مانند (فرماندهان ارتش حاضر شدند)

4) از آن جمله عظمت دادن به مضاف است. مانند (نویسنده شاه حاضر شد) یا اضافه برای عظمت دادن به مضاف الیه است مانند (شاه شاگرد من است) یا برای تعظیم غیر مضاف و مضاف الیه است. مانند (برادر وزیر پیش من است)

5)و از آن جمله تحقیر کردن مضاف است.مانند (فرزند دزد آمده است) یا تحقیر مضاف الیه مانند (دوست زید دزد است) یا غیر از آن ها مانند
(برادر دزد نزد عمرو است)

6)و از آن جمله اختصار به خاطر نامناسب بودن و تنگ بودن موقعیت به خاطر شدت دلتنگی باشد. مانند سخن جعفر پسر علبه (و او در زندان مکه است)