حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امکان» ثبت شده است

قانون علیت بیان می کند که «ممکن در وجود و عدمش نیازمند به یک مرجح بیرونی است»

این قانون از بدیهیات اولیه به شمار می رود، یعنی اولا تصدیق آن نیازی به فکر و اندیشه و برهان ندارد، ثانیا صرف تصور موضوع و محمول به صورت صحیح برای  تصدیق به آن کافی است.

یعنی اگر کسی معنای امکان را خوب بفهمد و از خود بپرسد: آیا چیزی که نسبتش به وجود و عدم یکسان است (ممکن)، برای آن که یکی از وجود و عدم برای آن تعین یابد (یعنی از مرحله تساوی بیرون آید و به سوی یکی از دو طرف متمایل شود) نیاز به مرجح بیرونی (امر دیگری که این نقش را ایفا کند) دارد یا نه؟ بی درنگ به این پرسش پاسخ مثبت خواهد داد.

سوال: کدام ویژگی ماهیت باعث نیاز آن به علت می شود؟

 

نظر حکما: ملاک احتیاج شیء به علت، امکان شیء است (شیء به خاطر ممکن بودن نیاز به علت دارد و وجوب یا امتناع ذاتی باعث بی نیازی از علت است) در این دیدگاه قانون علیت به این صورت بیان می شود: «هر ممکنی نیاز به علت دارد»

 

نظر متکلمان: ملاک احتیاج شیء به علت، حدوث آن است (شیء به خاطر حادث بودن – یعنی سابقه نیستی داشتن – نیاز به علت دارد و قِدَم زمانی (یعنی موجودی که قدیم زمانی باشد و سابقه نیستی نداشته باشد) باعث بی نیازی از علت و واجب الوجود بودن می شود.) در این دیدگاه، قانون علیت به این صورت بیان می شود: «هر حادثی نیاز به علت دارد»

  

دلیل حکما

برهان اول:

ماهیت به لحاظ وجودش ضرورتا موجود و به لحاظ عدمش ضرورتا معدوم است (این دو ضرورت به شرط محمول می باشند). حدوث (پیدایش)، یعنی یک شیء بعد از معدوم بودنش موجود شود، یعنی قرار گرفتن این دو ضرورت یکی بعد از دیگری. ضرورت باعث بی نیازی از علت است، نه نیازمندی به علت. پس تا وقتی که ماهیت را با امکانش مورد توجه قرار ندهیم، وجوب و ضرورت برطرف نشده و نیاز به علت به وجود نمی آید.

برهان دوم:

الف) اگر حدوث ملاک احتیاج ماهیت به علت باشد، تقدم شیء بر خود لازم می آید

ب) تقدم شیء بر خود محال است

ج) بنابراین حدوث دلیل احتیاج ماهیت به علت نیست

توضیح:

اولا: حدوث عنوانی است که از وجود شیء به لحاظ مسبوق بودنش به عدم انتزاع می شود. (یعنی وقتی دیدیم ماهیتی در یک زمانی نبود و بعد به وجود آمد، می گوییم آن ماهیت حادث است، پس تا چیزی موجود نشود، متصف به حدوث نمی شود) بنابراین: «حادث بودن ماهیت متوقف است بر موجود بودن آن»

ثانیا: وجود ماهیت معلول غیر است و «موجود بودن ماهیت متوقف است بر این که علت آن را ایجاد کند»

ثالثا: طبق قاعده «الشیء ما لم یجب لم یوجد» تا وجود برای ماهیت ضروری نشود، علت نمی تواند آن را ایجاد کند، پس «ایجاد کردن ماهیت توسط علت متوقف است بر وجوب ماهیت»

رابعا: ماهیت خودش ذاتا وجوب ندارد و تا علت به آن وجوب ندهد، واجب نمی گردد، پس «وجوب ماهیت متوقف است بر ایجاب علت»

خامسا: علت در صورتی می تواند به ماهیت ضرورت دهد که ماهیت نیاز به آن داشته باشد، یعنی «ایجاب علت متوقف است بر نیاز ماهیت»

سادسا: ماهیت در صورتی نیاز به علت دارد که ممکن باشد (اگر واجب یا ممتنع ذاتی باشد که نیازی به علت ندارد) پس، «نیاز ماهیت متوقف بر امکان آن است»

حدوث ماهیت  ← (متوقف است بر) ← وجود ماهیت ← ایجاد علت ← وجوب ماهیت ← ایجاب علت ← حاجت ماهیت ← امکان ماهیت

بنابراین: امکان در نیازمند بودن ماهیت به علت نقش دارد.

حال اگر طبق گفته متکلمان، علاوه بر امکان، حدوث نیز در نیازمندی ماهیت نقش داشته باشد، ماهیت باید پیش از آن که حادث شود، حادث باشد، زیرا:

1) نیاز ماهیت به علت متوقف بر حدوث است، پس حدوث بر نیاز مقدم است

2) طبق تحلیل فوق، نیاز بر حدوث مقدم است

پس حدوث بر خودش مقدم می شود.

  

دلیل متکلمان

الف) اگر ملاک نیازمندی به علت، حدوث باشد و امکان دراین باره نقشی نداشته باشد، تحقق معلولی که قدیم زمانی است، ممکن خواهد بود.

ب) تحقق معلولی که قدیم زمانی باشد ممکن نیست

توضیح: اگر موجودی قدیم زمانی باشد، یعنی هرگز سابقه عدم نداشته و از ازل موجود بوده، چنین موجودی نیاز به علت ندارد، زیرا علت برای آن است که عدم را از شیء برطرف کند و به آن وجود بدهد. بنابراین قدم باعث بی نیازی از علت است و معلول بودن قدیم زمانی محال است.

ج) بنابراین چنین نیست که ملاک نیاز به علت تنها امکان شیء باشد و حدوث نقشی نداشته باشد.

پاسخ اول: منشأ نیاز به علت، امکان است. امکان وصفی است ملازم با ذات و ماهیت شیء (در درس پانزدهم شرح داده شد) اگر شیء قدیم زمانی باشد، همیشه ذات او همراهش است و امکان هم همواره ملازم آن است و بنابراین یک نیاز همیشگی به علت هستی بخش دارد. پس اگر شیء ممکنی از ازل موجود بوده، بی شک آن شیء وجودش را از ازل از غیر خود گرفته است و قدیم زمانی بودن منافاتی با معلولیت ندارد.

اگر ماهیت را از آن جهت که همیشه متصف به وجود بوده در نظر بگیریم، وجود برای آن ضروری است و از این جهت نیازی به علت ندارد، بدین معنا که چون نیاز ماهیت به علت برطرف شده، دیگر نیازی به علت دیگری ندارد که وجود دیگری علاوه بر وجود نخستین به آن اعطا کند.

پاسخ دوم: (در آینده خواهد آمد) وجود معلول، عین ربط به علت است و مستقل از آن نیست، در نتیجه نیاز به علت، ذاتی و ملازم آن است.

پس مانعی ندارد که موجودی با آنکه معلول است قدیم زمانی باشد، زیرا این قدمت زمانی نه تنها آن را از علت بی نیاز نمی کند، بلکه نیاز آن به علت را افزایش می دهد. 


منابع:

- کلیات فلسفه، دکتر علی شیروانی  

- بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه

- ترجمه و شرح بدایه الحکمه، جلد 1، دکتر علی شیروانی 

 

امکان یک اعتبار عقلی است

امکان ذاتی (یا همان امکان خاص) یک امر اعتباری است که با تحلیل عقلی از ماهیت انتزاع و برآن حمل می شود. یعنی وقتی می گوییم "انسان ممکن الوجود است"، اینطور نیست که در خارج یک انسان باشد و یک امری به نام امکان که عارض بر انسان شده باشد (مانند علم، شجاعت و لذت که عارض می شوند)

دلیل: ماهیت در عالم واقع از دو حال خارج نیست: یا موجود است (که دو ضرورت آن را فرا گرفته: وجوب غیری و وجوب به شرط محمول که در درس سیزدهم توضیح دادیم) یا معدوم است (که دو امتناع آن را احاطه کرده: امتناع غیری و امتناع به شرط محمول). پس ماهیت در واقع و نفس الامر یا وجود برایش ضرورت دارد و یا امتناع و متصف به امکان نمی شود.

اما هنگامی که عقل ماهیت را با قطع نظر از وجود و عدم، در ذهن "اعتبار" کند، می بیند که نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم و لذا آن را متصف به "امکان" می کند. ماهیت در این حالت یک امر اعتباری است (حتی از دیدگاه قائلان به اصالت ماهیت) و چیزی که وصف برای یک امر اعتباری باشد، قهرا خودش نیز اعتباری خواهد بود، (یک امر اصیل می تواند هم احکام اصیل داشته باشد و هم احکام اعتباری، ولی یک امر اعتباری نمی تواند احکام اصیل داشته باشد)، پس امکان (که وصفی برای یک امر اعتباری شده) خودش نیز اعتباری است.

  

امکان ملازم با ماهیت است

امکان لازمه ماهیت است یعنی ماهیت همیشه متصف به آن است و هرگز از آن جدا نمی شود.

دلیل: عقل وقتی ماهیت را با قطع نظر از هر چیز دیگری در نظر می گیرد، بدون نیاز به انضمام هیچ ضمیمه ای، عدم ضرورت وجود و عدم آن (یا همان امکان) را درمی یابد و این یعنی ذات ماهیت برای انتزاع امکان کافی است و امکان یک وصف ذاتی برای ماهیت است. اوصاف ذاتی هرگز از موضوع خود منفک نمی شوند و لازمه آن هستند.

  

مقایسه امکان استعدادی با امکان ذاتی و وقوعی

دانستیم امکان ذاتی امری اعتباری است. اما امکان استعدادی یک امر وجودی و حقیقی است و مابازای خارجی دارد و فقط ماهیتِ موجود به آن متصف می شود (نه ماهیت اعتبار شده در ذهن).

تفاوت های امکان استعدادی با امکان ذاتی:

1) امکان استعدادی قابل شدت و ضعف است (مثلا امکان تحقق (استعداد) انسانیت در علقه بیشتر از امکان تحققش در نطفه است) ولی امکان ذاتی شدت و ضعف ندارد.

2) امکان استعدادی یک پدیده قابل زوال و نابودی است (وقتی مستعدله فعلیت پیدا کرد، دیگر آن حالت آمادگی و استعداد از بین می رود) ولی امکان ذاتی همواره ملازم ماهیت است و هیچ وقت از آن جدا نمی شود.

3) امکان استعدادی که محل آن ماده است، مستعدله را برای ماده معین می کند (برای نطفه معین می کند که قابلیت تبدیل به انسان را دارد و اینطور نیست که نسبت نطفه با انسان و غیرانسان یکسان باشد) اما امکان ذاتی که محلش ماهیت است، هیچ کدام از وجود و عدم را برای ماهیت معین نمی کند.

تفاوت امکان استعدادی با امکان وقوعی:

امکان استعدای محدود به پدیده های مادی است، ولی گستره امکان وقوعی وسیع تر است. 


 منابع:

- کلیات فلسفه، دکتر علی شیروانی  

- بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه

 

امکان دارای اصطلاحات گوناگونی است:

 

۱- امکان خاص

امکان خاص به معنای سلب ضرورت وجود و عدم از ذات موضوع است. وقتی می گوییم "انسان ممکن (به امکان خاص) است" یعنی انسان نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم، به عبارت دیگر نه وجود برایش ضرورت ذاتی دارد و نه عدم.

این نوع امکان، چون نسبت به معنای بعدی که ذکر خواهد شد محدودتر است به آن "امکان خاص" و چون در تعبیرات خواص (و نه عامه مردم) به کار می رود، به آن "امکان خاصی" (منسوب به خاصه) نیز می گویند.

 

۲- امکان عام

امکان عام به معنای سلب ضرورت از جانب مخالف قضیه است. وقتی می گوییم "انسان ممکن (به امکان عام) است" یعنی جانب مخالف قضیه که همان سلب وجود از انسان (عدم او) است، ضرورت ندارد. (یعنی وجود انسان ممتنع نیست). به این ترتیب:

در قضیه موجبه، امکان عام ضرورت طرف مقابل (یعنی امتناع) را نفی می کند، ولی وجوب را نه اثبات می کند و نه نفی، لذا هم با وجوب سازگار است (مانند: خداوند ممکن است) و هم با امکان خاص سازگار است (مانند: انسان ممکن است)

در قضیه سالبه، امکان عام ضرورت طرف مقابل (یعنی وجوب) را نفی می کند، ولی امتناع را نه اثبات می کند و نه نفی، لذا هم با امتناع سازگار است (مانند: شریک باری ممکن است موجود نباشد) و هم با امکان خاص سازگار است (مانند: انسان ممکن است موجود نباشد)

این نوع امکان اعم از امکان خاص است (هر جا امکان خاص صادق باشد، امکان عام هم صادق است، ولی اگر امکان عام صادق باشد، الزاما امکان خاص صادق نیست.) برای همین به آن "امکان عام" می گویند و در زبان عامه مردم مقصود از امکان همین نوع است، لذا به آن "امکان عامی" (منسوب به عامه) نیز می گویند.

 

۳- امکان اخص

در قضیه، گاهی محمول برای ذات موضوع ضرورت دارد (مانند: انسان ناطق است) که این نوع ضرورت را "ضرورت ذاتیه" می نامند.

گاهی محمول برای ذات موضوع ضرورت ندارد، ولی موضوع قضیه مقید به وصفی شده است که با توجه به آن وصف، محمول برای موضوع ضروری شده است. (مانند: انسان نویسنده مادامی که نویسنده است، انگشتانش در حرکت می باشد) که این نوع ضرورت را "ضرورت وصفیه" می نامند.

گاهی محمول برای ذات موضوع ضرورت ندارد، ولی موضوع مقید به زمان خاصی شده که با توجه به آن زمان، محمول برای آن ضرورت می یابد (مانند: کره زمین وقتی که نور آفتاب بر آن بتابد بالضروره روشن است) این نوع ضرورت را "ضرورت وقتیه" می نامند.

امکان اخص یعنی محمول نه برای ذات موضوع ضرورت دارد و نه موضوع مقید به وصف یا زمانی شده که به خاطر آن محمول برایش ضروری باشد. (مانند: انسان ممکن است نویسنده باشد) و به طور خلاصه امکان اخص، هر سه ضرورت ذاتیه، وصفیه و وقتیه را نفی می کند.

این نوع امکان، اخص از امکان خاص است (هر جا امکان اخص صادق باشد، امکان خاص نیز صادق است، اما برعکس خیر) و برای همین آن را "امکان اخص" نامیده اند.

 

۴- امکان استقبالی

این معنا از امکان، محدودتر از معانی قبلی است و علاوه بر ضرورت ذاتیه، وصفیه و وقتیه، ضرورت به شرط محمول را نیز نفی می کند.

در درس قبل گفتیم که شیء بین دو ضرورت قرار دارد: ضرورت پیش از وجود و ضرورت پس از وجود. به عبارت دیگر، حوادث مربوط به گذشته و حال، (چه وجودی چه عدمی) تعین یافته اند و امکان ندارد غیر از آنچه هستند، باشند. مثلا اگر در فلان ساعت در فلان خیابان تصادفی رخ داد، این تصادف با حفظ همه قیودش ضرورتا تحقق دارد و محال است از آن مرتبه وجودی که اشغال کرده است حذف گردد (یعنی محال است در حالیکه رخ داده، در همان ساعت و در همان خیابان رخ نداده باشد) و یا اگر مثلا من در دو قرن پیش معدوم هستم، ضرورتا معدوم هستم و محال است درهمان مقطع زمانی موجود هم باشم.

همه امور مربوط به گذشته و حال این نوع ضرورت را که ضرورت به شرط محمول نامیده می شود دارند، چرا که وجودا یا عدما تعین یافته اند و یا وجودشان ضروری است و یا عدمشان.

اما حوادث مربوط به آینده، هنوز تعین نیافته اند که این ضرورت را داشته باشند. (مانند: یک ماه دیگر ممکن است زلزله بیاید) لذا ممکن است که واقع بشوند و واجب باشند یا واقع نشوند و محال باشند. این امکان را "امکان استقبالی" می نامند.

 

 

۵- امکان وقوعی 

امکان وقوعی یعنی تحقق موضوع نه امتناع ذاتی دارد و نه امتناع غیری (وقوعی).

توضیح:

امتناع ذاتی: گاهی شیء به گونه ای است که وقتی عقل آن را (با قطع نظر از هر امر دیگری) ملاحظه می کند، در آن تناقض یافته و حکم به امتناع آن می دهد. مانند: تقدم شیء بر خودش، اجتماع نقیضین، تسلسل و ... . چنین چیزی را "ممتنع ذاتی" می گویند که در برابر آن، ممکن ذاتی قرار دارد.

امتناع وقوعی: گاهی در ذات شیء تناقضی وجود ندارد که منجر به حکم عقل به ممتنع بودن آن شود، اما شرایطی وجود دارد که اگر در آن شرایط شیء محقق شود، وقوعش مستلزم یک امر محال است. مانند اینکه حرارت (که ممتنع ذاتی نیست) بدون وجود آتش یا منبع حرارت دیگری تحقق یابد. (در این حالت معلول بدون علت تحقق یافته که محال است.) چنین چیزی را "ممتنع وقوعی" می گویند که در برابر آن، ممکن وقوعی قرار دارد.

پس به طور کلی، امکان وقوعی یعنی نفی امتناع (ذاتی و وقوعی) از جانب موافق قضیه. یعنی اگر گفته شود "الف امکان وقوعی دارد" به این معنا است که وجود آن نه امتناع ذاتی دارد و نه امتناع غیری و از فرض تحقق یافتن آن امر محالی لازم نمی آید.

(یادآوری: امکان عام به معنای نفی ضرورت از جانب مخالف قضیه است.)

 

۶- امکان استعدادی

امکان استعدادی ذاتا همان استعداد است و فقط یک مغایرت اعتباری با آن دارد. یعنی یک حقیقت است که به اعتبار نسبتش به مُستعِد، استعداد نامیده می شود و به اعتبار نسبتش به ُمستعِدٌ لَه، امکان استعدادی خوانده می شود.

توضیح: اشیاء در طبیعت به گونه ای هستند که قابلیت تبدیل به اشیاء دیگر را دارند. البته این ارتباط بین هر شیئی با هر شیء دیگر برقرار نیست، مثلا هر بذری هر گیاهی را نمی رویاند، بلکه بذر گندم تنها قابلیت تبدیل به خوشه گندم را دارد و بذر جو قابلیت تبدیل شدن به خوشه جو را دارد.

این خصوصیت شیء برای تبدیل به شیء دیگر، همان استعداد است که با هر دو طرف تبدیل مرتبط است. مثلا نطفه انسان خصوصیتی دارد که به واسطه آن می تواند تبدیل به انسان شود. اگر این خصوصیت را در رابطه با نطفه (مستعد) در نظر بگیریم، می گوییم: "نطفه استعداد انسان شدن دارد". و اگر همین خصوصیت را در رابطه با انسان (مستعدله) در نظر بگیریم، می گوییم: "انسان امکان (استعدادی) دارد که در نطفه به وجود آید".

 


 منابع:

- کلیات فلسفه، دکتر علی شیروانی  

- بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه

 

برای هر مفهومی در مقایسه با وجود، سه حالت متصور است:

1) وجود برای آن لازم و ضروری است.

2) وجود برای آن محال است. (یعنی عدم برای آن ضرورت دارد)

3) وجود برای آن نه ضرورت دارد و نه امتناع. (بنابراین نه وجود و نه عدم هیچکدام برایش ضرورت ندارند)

قسم اول را «واجب»، قسم دوم را «ممتنع» و قسم سوم را «ممکن» می نامند.

(توضیح: به هر یک از وجوب، امتناع و امکان، «ماده» گفته می شود. این قضیه که «مواد منحصر در این سه امر هستند»،  یک قضیه منفصله حقیقی است. حصر مواد در این سه امر، یک حصر عقلی است که بر اساس تقسیم ثنائی به دست می آید:

الف) هر مفهومی یا وجود برایش ضروری است و یا نه

ب) مفهومی که وجود برای آن ضروری نیست، یا عدم برایش ضروری است یا نه.)

مفهوم مواد سه گانه بدیهی و روشن است و چنان عمومیتی دارند که حتما یکی از آنها در هر مفهومی از مفاهیم حضور دارد، لذا تعریف هایی که برای آن ها ذکر شده، دوری هستند. مثلا در تعریف واجب گفته اند: «چیزی است که از فرض عدمش، محال لازم آید» و بعد در تعریف ممتنع گفته اند: «آنچه نبودنش ضرورت و وجوب دارد» یا «آنچه نه ممکن است و نه واجب» و در تعریف ممکن آورده اند: «آنچه نه وجودش ممتنع می باشد و نه عدمش».

 

اقسام مواد سه گانه

هر یک از مواد سه گانه، به سه قسم قابل تقسیم هستند: (جز امکان که یک قسمش عقلا ممکن نیست)

 

1. بالذات: اگر شیء، فی نفسه و به لحاظ ذاتش، با قطع نظر از هر امر دیگری، خود به خود متصف به یکی از مواد سه گانه شود.

توضیح: اگر ذات «الف» طوری است که با قطع نظر از هر امر دیگری، وجود برای آن ضروری است، در این صورت، الف «واجب بالذات» است. همچنین اگر ذات «الف» به گونه ای است که با قطع نظر از هر امر دیگر خود به خود عدم برایش ضرورت دارد، «ممتنع بالذات» است. و اگر ذاتش طوری است که به تنهایی و با قطع نظر از امور دیگر، نه اقتضای وجود دارد و نه اقضای عدم (یعنی هم می تواند موجود باشد و هم معدوم) در این صورت «ممکن بالذات» است.


2. بالغیر: اگر اتصاف شیء به هر یک از مواد سه گانه، به سبب امری خارج از ذاتش باشد.

توضیح: اگر «الف» به لحاظ ذاتش نه اقتضای وجود داشته باشد و نه اقتضای عدم (یعنی ممکن باشد)، ولی به سبب امری خارج از ذاتش، وجود برای آن ضروری شده باشد، در این صورت الف «واجب بالغیر» است، یعنی غیر به آن وجوب داده است. و اگر به سبب امری خارج از ذاتش، عدم برای آن ضروری شود، «ممتنع بالغیر» است، یعنی امتناع وجودش از ناحیه غیر است، نه از جانب خودش.

 

3. بالقیاس الی الغیر: اگر شیء در مقایسه با امر دیگری متصف به یکی از مواد سه گانه شود.

توضیح: در این حالت، شیء در فرض خاصی متصف به یکی از این امور می شود. مثلا «الف» را کار نداریم که واقعا وجود برایش ضرورت دارد یا نه و اگر دارد، از ناحیه خودش است یا از ناحیه غیر، بلکه می خواهیم ببینیم اگر مثلا «ب» موجود باشد، آنگاه در فرض وجود «ب»، آیا «الف» ضرورتا موجود است؟ (که در این صورت، «الف» در مقایسه با «ب» وجوب بالقیاس دارد) یا ضرورتا معدوم است؟ (که در این صورت، «الف» ممتنع بالقیاس الی «ب» است) یا هم می تواند موجود باشد هم نباشد؟ (که در این صورت، «الف» ممکن بالقیاس الی «ب» است)  

 

موارد وجوب

وجوب بالذات:

مانند ذات باری تعالی که علت نخستین همه موجودات است. وجود برای ذاتش ضرورت دارد و این ضرورت را از خود دارد (چون غیر او هر چه فرض شود مخلوق و معلول او است و معنا ندارد که معلول، وجود علت خود را ضروری کند.)

وجوب بالغیر:

مانند تمام موجودات غیر از خدای سبحان که ذاتا ممکن هستند و ضرورت وجود خود را از علت خود (خداوند) گرفته اند. (توضیح بیشتر در کتاب کلیات فلسفه)

وجوب بالقیاس:

مانند دو امر متضایف نسبت به هم: اگر بالایی موجود باشد، حتما پایینی هم موجود است. پس وجود «پایینی» در مقایسه با وجود «بالایی» وجوب دارد.

 

موارد امتناع

امتناع بالذات:

مانند شریک باری، اجتماع نقیضین و همه محالات ذاتی

امتناع بالغیر:

مانند ممتنع بودن معلول، به خاطر عدم تحقق علت.

امتناع بالقیاس:

مانند وجود یکی از متضائفین با فرض عدم دیگری. (مثلا وجود بالا با فرض وجود نداشتن پایین)

 

موارد امکان

امکان بالذات:

مانند همه ماهیات که ذاتا نه اقتضای وجود دارند و نه اقتضای عدم

امکان بالغیر:

این حالت محال است، چون شیء ممکنی که امکان را غیر به او عطا کرده باشد، بذاته و صرف نظر از آن غیر، یا واجب است یا ممتنع و یا ممکن. اگر واجب یا ممتنع بالذات باشد و در عین حال امکان بالغیر پیدا کرده باشد لازم است که آن وجوب یا امتناع ذاتی اش از بین رفته باشد که این انقلاب است و محال. اگر هم بذاته ممکن باشد که دیگر امکان پیدا کردن به وسیله غیر بیهوده است و بود و نبود آن فرق ندارد.

امکان بالقیاس:

تنها در جایی اتفاق می افتد که دو چیز علت و معلول هم نباشند و هر دو معلول یک علت ثالث هم نباشند (چون در آن صورت وجود هر یک در فرض وجود دیگری، واجب است، نه ممکن) و این حالت فقط بین دو واجب الوجود (فرضا) ممکن است.

 


منابع:

- بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه

- کلیات فلسفه، دکتر علی شیروانی

 

قضیه حملیه از لحاظ ذکر و عدم ذکر«جهت قضیه»دو قسم مى‌شود:

 

1-قضیه مطلقه آنست که«جهت قضیه»در آن ذکر نشده باشد و آن را مطلقه گویند و آن را نیز مهمله گویند؛ از آن‌رو که جهت قضیه در آن اهمال شده و مسکوت گذارده شده. مانند«کل انسان حیوان»،«کل انسان کاتب».

2-قضیۀ موجهه آن است که جهت در آن ذکر شده باشد؛ مانند«کل انسان حیوان بالضرورة» و«لا شىء من الانسان بفرس بالضرورة» و «کل انسان کاتب بالامکان الخاص».

براى توضیح این تقسیم باید دو مطلب کاملا طرح بشود: 1-مادۀ قضیه  2-جهت قضیه:

 

مادۀ قضیه

در هر قضیه ای، اگر رابطۀ واقعی موضوع و محمول در عالم خارج را بررسی کنیم، از سه حال خارج نیست:

 

1) وجوب: ثبوت محمول براى ذات موضوع، ضرورى است.

(معناى مطابقى وجوب، ضرورت ثبوت است و معناى التزامى آن، امتناع سلب است).

مانند: «انسان، حیوان ناطق است.» و یا «عدد چهار، زوج است.»

(در مثال اول، محمول یا همان «حیوان ناطق»، جزء ذاتیات «انسان» است که براى آن ضرورى است. در مثال دوم، «زوجیت»، جزء  لوازم ذات «عدد چهار» است که باز هم برای آن ضروری است.)

توضیح قید «برای ذات موضوع»: گاهى ضرورت ثبوت، از ناحیۀ ذات موضوع است؛ مانند مثال های فوق.  گاهى هم از ناحیه یک امر خارج از ذات موضوع است، مانند لزوم حرکت برای کرۀ زمین. (که لازمۀ ذاتی آن نیست به گونه ‌ای که نتوان زمین را بدون حرکت تعقل کرد) مورد دوم از بحث ما خارج است.

 

2) امتناع: ثبوت محمول براى ذات موضوع، محال است.

مانند: «اجتماع نقیضان محال است.» و یا «شریک خداوند موجود نیست.»

امتناع در مثال های فوق، امتناع ذاتی است. اما گاهی ذاتی نیست، مانند: «انسان خوابیده اندیشمند نیست.» در اینجا امتناع اندیشمند بودن نه به خاطر ذات انسان، بلکه به واسطۀ یک عامل خارجی یعنی خواب ایجاد شده و از بحث ما خارج است.

 به این ترتیب، وجوب و امتناع در یک امر اشتراک دارند و آن «ضرورت حکم»است. و یک افتراق دارند و آن اینکه وجوب، ضرورت ثبوت محمول براى موضوع است و امتناع، ضرورت سلب محمول از موضوع است.

 

3) امکان خاص (ذاتی یا حقیقی): نه ثبوت محمول براى ذات موضوع ضرورى است و نه سلب آن.

به عبارت دیگر، ثبوت و سلب هر دو ممکن هستند، ضرورت ایجاب و ضرورت سلب، هر دو منتفی هستند.

مانند: انسان کاتب است. (کاتب بودن و کاتب نبودن هیچ یک برای انسان ضروری نیست و هر دو ممکن است)

 

امکان عام

«امکان عام» هم مانند «امکان خاص» به معناى نفی ضرورت است. تفاوت آن ها در این است که «امکان خاص» ضرورت ایجاب و سلب، هر دو را نفی می کند، ولی «امکان عام» فقط یک ضرورت را نفی می کند و آن هم ضرورت جانب مقابل است.

اگر قضیه موجبه باشد، معناى امکان عام سلب ضرورت از جانب مقابل (یعنى جانب سلب) است. اگر قضیه سالبه باشد، معناى امکان عام سلب ضرورت از جانب مقابل آن است (یعنى از جانب ایجاب).

امکان عام کارى به جانب موافق ندارد و دربارۀ آن سکوت می کند. در اینجا چند حالت پیش می آید:

اگر جانب موافق هم ضرورت نداشت که می شود امکان خاص.

اگر جانب موافق ضرورت داشت، بسته به اینکه جانب موافق ایجاب باشد یا سلب، یکی از دو حالت وجوب یا امتناع پیش می آید.

بنابراین، امکان عام قسم چهارمی از مواد قضایا نیست و در هر حال به یکی از سه قسمی که قبلا ذکر شد (وجوب، امتناع، امکان خاص) قابل انطباق است.

مثال: «انسان به امکان عام، کاتب است» یا «انسان ممکن الکتابة است» معنایش این است که سلب کتابت از انسان ضرورى نیست. در این قضیه به جانب ثبوت کارى نداریم و در واقع ممکن است ثبوت کتابت براى انسان ضرورى باشد (که در آن صورت می شود وجوب) و یا ثبوت کتابت برای انسان ممکن باشد (که مى‌شود امکان خاص.)

مثال: «انسان به امکان عام کاتب نیست» معنایش این است که ثبوت کتابت براى انسان ضرورى نیست. در این قضیه به جانب سلب کاری نداریم، ممکن است سلب کتابت از انسان ضروری باشد (که در آن صورت می شود امتناع) و ممکن است سلب کتابت برای انسان ممکن باشد (که در این صورت می شود امکان خاص، چون سلب ضرورت از هر دو جانب ثبوت و عدم شده)

 

جهت قضیه

جهت قضیه چیزی است که با توجه به الفاظ قضیه، دربارۀ کیفیت نسبت بین موضوع و محمول فهمیده می شود.

ماده و جهت قضیه، هر دو «کیفیت نسبت میان موضوع و محمول» هستند. تفاوتشان در این است که:

  • ماده قضیه، نسبت واقعی است که میان موضوع و محمول در عالم خارج وجود دارد. همۀ قضایا ماده دارند (وجوب، امتناع و یا امکان خاص)؛ چه در قضیه بیان شده باشد و هنگام توجه به آن ادراک شود، چه بیان نشده باشد و ادراک نشود.
  • جهت قضیه، چیزى است که از کیفیت نسبت بین موضوع و محمول، به حسب عبارت قضیه فهمیده و تصور مى‌شود. بنابراین ممکن است قضیه ای فاقد جهت باشد، یا اگر جهت دارد، جهت آن با مادۀ واقعی قضیه مطابق نباشد.

  

ملاک صدق و کذب بودن موجهات

صدق عبارتست از مطابقت خبر با واقع. بر این اساس:

 

1) اگر ماده و جهت قضیه عین هم باشند، آن گاه قضیه حتما صدق است:

مانند: «انسان ضرورتا حیوان است.»

(جهتی که در قضیه ذکر شده، با ماده واقعی کاملا تطابق دارد)

 

2) اگر ماده و جهت قضیه با هم مطابق نبودند، دو حالت دارد:

الف) با هم سازگاری دارند (جهت با ماده تطابق ندارد ولى از آن اعم است) که در این صورت قضیه صدق است.

مانند: «انسان ممکن است حیوان باشد»

در اینجا جهت با ماده مطابقت ندارد؛ زیرا مادۀ واقعی ضرورت است ولى جهت ذکر شده در قضیه امکان عام است. ولی چون امکان عام شامل وجوب هم می شود، قضیه صدق است.

ب) با هم سازگاری ندارند (تناقض دارند) که در این صورت قضیه کذب است.

مانند: «انسان به امکان عام سنگ است»

در اینجا مادۀ واقعی قضیه امتناع است ولی جهت ذکر شده امکان عام است که اصلا با هم سازگاری ندارند و قضیه کاذب است.

 


منابع 

شرح منطق مظفر، علی محمدی خراسانی، جلد 1

المنطق، علامه مظفر، ترجمه علی شیروانی، جلد 1

 

تلخیص از سمیه افتخاری