حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشاء» ثبت شده است

تقسیم سوم و آخرین تقسیم از تقسیمات الفاظ این است که:

لفظ یا مفرد است یا مرکب.

در تقسیم اوّل، لفظ بما هو واحد (از آن جهت که یکیست) ، مَقسَم بود و به مختص و مشترک و ... منقسم شد.

در تقسیم دوّم، لفظ بما هو متعدد (از آن جهت که متعدد است) مقسم واقع شد و به ترادف و تباین تقسیم شد.

در این تقسیم سوم لفظ به نحو مطلق و لا بشرط مقسم است. (یعنى قطع‌نظر از اینکه واحد باشد یا متعدّد،که با هردو مى‌سازد.)

لفظ من حیث هو لفظ که داراى معنایى است (واحد باشد یا متعدد) دو قسم مى‌شود: 1 - لفظ مفرد 2 - لفظ مرکب.

 

لفظ مفرد

«مفرد» نزد منطق‌دانان موارد زیر را شامل مى‌شود:

 

1 - لفظى که جزء ندارد؛ مانند باء جاره در جملۀ «کتبت بالقلم» (با قلم نوشتم) و «قِ» که فعل امر از«وقى-یقى»است  (به معناى نگه‌دار)، همزۀ استفهام، واو عاطفه و ...

 

2 - لفظى که جزء دارد اما جزء لفظ، در آن حال که جزء لفظ است، بر قسمتى از معنا دلالت ندارد؛ مانند محمد، خواند، عبدالله و عبدالحسین. هنگامى که عبد الله و عبد الحسین نام دو شخص است و مجموع هریک از آن دو بر ذات یک شخص دلالت مى‌کند، از لفظ«عبد»، «الله» و «حسین» به تنهایى و به‌طور مجزا هیچ معنایى اراده نمى‌شود؛ و در واقع این اجزاء مانند حرف«م» از محمد و«خ» از لفظ "خواند"  مى‌باشند.

 

نکته : در جایى ممکن است«عبد الله»گفته شود و مقصود از آن، معناى مضاف به الله (یعنى بندۀ خدا)  باشد؛ مانند «محمدٌ عبدُاللهِ و رسولُهُ» (محمد بندۀ خدا و فرستادۀ اوست)  در چنین مواردى«عبد الله» صفت است نه اسم و مرکب است نه مفرد. اما اگر گفته شود«محمد فرزند عبد الله است» در اینجا عبد الله مفرد است و نام پدر محمد مى‌باشد و دیگر مرکب نیست.

اما نزد اهل ادب (نه اهل منطق)  الفاظى مانند«عبد الله» - حتى در آنجا که نام کسى است - مرکب مى‌باشد. سبب این اختلاف نظر، آن است که: جهتى که اهل ادب در این نامگذارى در نظر گرفته‌اند، غیر از جهتى است که منطق‌دانان اعتبار نموده‌اند. نظر اهل ادب (در زبان عربى) به مُعرَب و مبنى بودن کلمات است و آنچه را اعراب و بناى واحدى دارد، مفرد مى‌خوانند؛ و غیر آن را مرکب مى‌نامند؛ مانند عبد الله زمانی که نام شخص است. چرا که«عبد الله»یک اعراب دارد و«الله» نیز یک اعراب دارد اما نظر منطق‌دان به اعراب و بناى کلمات نیست، بلکه تنها به معنا (و نحوۀ دلالت الفاظ بر معانى) متوجه است.

بنابراین نزد اهل منطق، مفرد عبارت است از: «اللفظ الذى لیس له جزء یدلّ على جزء معناه حین هو جزء»،

لفظى که جزیى ندارد که در آن حال که جزء لفظ است، بر قسمتى از معنا دلالت کند.

 

لفظ مرکب

که به آن«قول» نیز می گویند و آن لفظى است که جزء دارد و آن جزء در همان حال که جزء لفظ است، بر قسمتى از معناى لفظ دلالت مى‌کند. مانند عبارت «شراب ضرر دارد» این عبارت از سه جزء تشکیل شده است و هر کدام از این اجزاء بر قسمتى از معناى آن مرکب دلالت مى‌کند.

 

اقسام مرکب

مرکب بر دو قسم است: تام و ناقص. و مرکب تام یا خبر است و یا انشاء.

 

الف:تام و ناقص

1 - برخى از مرکبها به گونه‌اى است که متکلم مى‌تواند در انتقال مقصود به شنونده به آن بسنده کند و شنونده نیز چون لفظ، مقصود را به‌طور کامل مى‌رساند در انتظار افزودن لفظ دیگرى بسر نمى‌برد. مانند عبارت: «صبر شجاعت است» . چنین مرکباتى را «مرکب تام» مى‌نامند و بدین صورت تعریف مى‌شود: «ما یصحّ للمتکلم السکوت علیه»،

لفظى که متکلم مى‌تواند بر (پس از) آن سکوت کند.

 

2 - اما اگر متکلم بگوید «ارزش هر انسانى...» و سکوت کند یا بگوید «اگر بدانى...» و دیگر جواب شرط را نیاورد، شنونده عبارت را ناقص و ناتمام مى‌یابد و در انتظار آن است که متکلم سخن خود را به پایان برد. چنین عباراتى را«مرکب ناقص»مى‌نامند و بدین صورت تعریف مى‌شود: «ما لا یصحّ السکوت علیه»، آنچه سکوت بر (پس از) آن درست نیست.

 

ب:خبر و انشاء

هرمرکب تامى نسبتى دارد که قائم به اجزاى آن مرکب است و به آن نسبت تام نیز گفته مى‌شود این نسبت بر دو نوع است:

 

1 - گاهى فى نفسه و با قطع نظر از لفظ، داراى حقیقت ثابتى است و لفظ تنها حاکى و بیانگر آن حقیقت مى‌باشد. مانند هنگامى که پدیده‌اى مثل بارش باران در گذشته اتفاق افتاده یا در آینده روى مى‌دهد و شما از آن خبر مى‌دهید و مثلا مى‌گویید: باران بارید، و یا فردا باران مى‌بارد. چنین عباراتى را «خبر» ، «قضیه» و یا «قول» مى‌نامند.

لزومى ندارد خبر با نسبت واقعى مطابق باشد بلکه گاهى با آن مطابق است، که در این صورت صادق و راست خواهد بود و گاهى با آن مطابق نیست که در این صورت کاذب و دروغ مى‌باشد.

بنابراین خبر عبارت است از: «المرکب التام الذى یصحّ أن نَصِفَهُ بالصدق او الکذب» یعنی مرکب تامى است که مى‌توانیم آن را به صدق یا کذب متصف سازیم.

آنچه براى منطق‌دان اهمیت دارد و موضوع بحثهاى منطق را تشکیل مى‌دهد، «خبر» است که تصدیق به آن تعلق مى‌گیرد.

 

2 - گاهى نسبت تامى که در جمله است با قطع نظر از لفظ، حقیقت ثابتى ندارد و در واقع این لفظ است که با قصد و ارادۀ متکلم نسبت را تحقق مى‌بخشد و آن را بوجود مى‌آورد. و به بیان روشن‌تر، متکلم معنا را توسط لفظ مرکب ایجاد مى‌کند. بنابراین در پس کلام نسبتى که حقیقت ثابتى داشته باشد وجود ندارد تا گاهى کلام با آن نسبت مطابق باشد و گاهى مطابق نباشد. چنین مرکبى را «انشاء» مى‌نامند.

برخى از موارد انشاء اینچنین است: امر یا نهی کردن به کاری مانند: درس را بخاطر بسپار یا نسپار ، استفهامی مانند: آیا کرۀ مریخ مسکونى است؟، ندا یا فراخواندن مانند: یا محمد! ، تمنی یا آرزو مانند: ایکاش براى ما بازگشتى بود تا در زمرۀ مؤمنین در مى‌آمدیم، تعجب مانند: چقدر مقام انسان عظیم است!، عقد مانند انشاء عقد خرید و فروش، ایقاع مانند صیغۀ طلاق، آزاد سازى بنده، وقف و امثال آن؛

معانى هیچ یک از مرکبات بالا فى نفسه و با قطع نظر از لفظ، حقیقت ثابتى ندارد که از آن حکایت و بر آن دلالت کند و در نتیجه در موردى با آن مطابق و در مورد دیگر غیر مطابق باشد؛ بلکه معانى آن توسط لفظ ایجاد و انشاء مى‌شود؛ و ازاین‌رو نمى‌توان آن را به صدق و کذب متصف نمود.

پس انشاء عبارت است از:«المرکب التام الذى لا یصحّ ان نصفه بصدق و لا کذب» یعنی مرکب تامى است که نمى‌توان آن را به صدق و یا کذب متصف نمود.

زیرا راست بودن و یا دروغ بودن یک جمله،فرع بر آن است که آن جمله حقیقت ثابتى داشته باشد که از آن حکایت کند،و در انشاء چنین حقیقت ثابتى وجود ندارد.

 

اقسام مفرد

لفظ مفرد، یا کلمه است ، یا اسم است و یا ادات.

 

کلمه: و آن همان فعل در مصطلح اهل ادب است مانند:کتب(نوشت) یکتب (مى‌نویسد)، اکتب (بنویس) با دقت در این افعال و یا کلمات سه‌گانه مى‌یابیم:

 

اوّلا: این سه لفظ در یک مادۀ لفظى «ک،ت،ب»  مشترک‌اند، همچنین هر سه در یک معنا،که همان نوشتن است و یک معناى مستقل مى‌باشد، اشتراک دارند.

و ثانیا: هیأتهاى لفظى این سه لفظ متفاوت است و هر کدام هیأت و شکل ویژۀ خود را دارد. همچنین هریک از این الفاظ بر نسبت تام زمانى خاصى دلالت دارد،که با گوناگونى هیأت لفظ گوناگون مى‌شود و ازاین‌جهت نیز این الفاظ از هم امتیاز مى‌یابند. این نسبت تام زمانى عبارت است از: نسبت آن معناى مستقل و مشترک به یک فاعل غیر معین در یک زمان معین از زمانهاى سه‌گانه. مثلا «کتب» دلالت دارد بر نسبت یک کار-که همان معناى مشترک است - به یک فاعل غیر معین، در زمان گذشته.

از این بیان مى‌توان نتیجه گرفت که مادۀ مشترک میان این سه کلمه بر همان معناى مشترک میان آنها دلالت دارد؛ و هیأتى که در هریک از آنها به گونۀ خاصى است، بر معنایى که موجب تفاوت این کلمات مى‌گردد، دلالت دارد.

بنابراین، مى‌توان در تعریف کلمه گفت: لفظ مفردى است که با مادۀ خود بر یک معناى مستقل و با هیأت خود بر نسبت تام و زمانى آن معنا به یک فاعل غیر معین دلالت دارد.

 

اسم:  لفظ مفردى است که بر یک معناى مستقل دلالت دارد و فاقد هیأتى است که حاکى از نسبت تام زمانى باشد مانند: محمد، انسان، کاتب

 

ادات: که همان حرف در اصطلاح اهل ادب است. ادات بر نسبت میان دو چیزکه طرفین آن را تشکیل مى‌دهند، دلالت دارد مانند «در» که بر نسبت ظرفیت و «بر» که بر نسبت بالایى، و«آیا»که بر نسبت استفهامى دلالت مى‌کند. نسبت همواره غیر مستقل است زیرا جز با اتکا به طرفین خود تحقق نمى‌یابد.

بنابراین ادات بدین صورت تعریف مى‌شود:  لفظ مفردى است که بر یک معناى غیر مستقل دلالت دارد.

  

نکته: افعال ناقص مانند «کان» و افعال ملحق به آن، در اصطلاح منطق‌دانان، در گروه ادوات جاى مى‌گیرد؛ زیرا این افعال برحدث دلالت ندارد و ازاین‌رو معناى مستقلى را افاده نمى‌کند بلکه تنها بر نسبت زمانى دلالت مى‌کند.

  


منابع

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج1

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج1

منطقیات (شرح مبسوط شرح شمسیه) ج1

تحریر منطق - علی شیروانی

 

تلخیص: فائزه موسوی

تنبیهات

الأول – یُوضع الخبرُ موضعَ الإنشاء لأغراضٍ کثیرة ، أهمها :

(1) التفاؤل – نحو هداک الله لصالح الأعمال :

کأنَّ الهدایةَ حصلت بالفعل فاخبرَ عنها – ونحو : وفقک الله.

(2) والاحتراز عن صورة الأمر تأدّباً واحتراماً ، نحو : رحم الله فلانا ونحو : ینظر مولایَ فی أمری ویقضی حاجتی.

(3) والتنبیه على تیسیر المطلوبِ لقوة الأسباب کقول الأمیر لجنده «تأخذون بنواصیهم وتنزلونهم من صیَاصیهم».

(4) والمبالغة فی الطلب للتنبیه على سرعة الامتثال.

نحو (وإذ أخذنا میثاقکم لا تسفکون دماءکم) لم یقل لا تسفکوا ، قصداً للمُبالغة فی النَّهی ، حتى کأنهم نهو فامتثلوا ثم أخبر عنهم بالامتثال..

(5) إظهار الرَّغبة – نحو قولک فی غائب : رَزَقنی الله لقاءهُ.

الثانی – یُوضع الانشاء موضع الخبر لأغراض کثیرة

«أ» منها : إظهار العنایة بالشیء : والاهتمام بشأنه – کقوله تعالى (قل أمر ربی بالقسط واقیموا وجُوهکم عند کل مسجد)

لم یقل : وإقامة وجوهکم ، إشعاراً بالعنایة بأمر الصلاة ، لعظیم خَطرها ، وجلیل قدرها فی الدین.

ب» ومنها : التحاشی والاحتراز عن مُساواة الَّلاحق بالسّابق. کقوله تعالى (قال إنی أشهدُ اللهَ ، واشهدوا أنى بریء ممَّا تُشرِکونَ من دونه) لم یقُل وأُشهدکم تَحاشیاً وفراراً مِن مُساواة شهادتهم بشهادة الله تعالى.

الثالث – الانشاء کالخبر فی کثیر ممّا ذُکر فیه ، ومما سُیذکر فی الأبواب.التالیة – من الذکرى والحذف وغیرهما ، إن شاء الله تعالى.

الرابع – یُستعمل کل من (الأمر والنهی والاستفهام) فی أغراض أخر یرجع فی إدراکها إلى الذوق الأدبی ، ولا یکون استعمالٌها فی غیر ما وُضعت له إلا لطریقة أدبیة تجعل لهذا الاستعمال مزیة یترقى بها الکلام فی درجات البلاغة ، کما سبق القول.

  

هشدارها

اول:برای هدفهای فراوانی خبر در موضع انشا قرار میگیرد که مهمترین آنها عبارتست از:

 

1-فال نیک زدن- مانند:خداوند تو را به انجام اعمال صالح هدایت کند.

انگار که هدایت حاصل شده است و از آن خبر میدهند.  و مانند: خداوند تو را موفق کند.

2-پرهیز از صورت امر به جهت احترام و ادب. مانند: خداوند فلانی را رحمت کند. و مانند: مولای من در کارم نظاره میکند و حاجتم را برآورده میکند.

3-هشدار دادن بر اینکه دستیابی به مطلوب آسان است. مانند سخن فرمانده به سپاهش ((پیشانی های آنان را میگیرد و از دژهایشان پایین آورید.))

4-مبالغه در طلب کردن برای اینکه شتاب در انجام دادن آن یادآوری شود.

مانند (و زمانی که از شما پیمان گرفتیم خون هایتان را نمی ریزند.) نگفته است (لا تسفکوا) تا در نهی از خونریزی مبالغه کند. گویا مردم به نهی خداوند عمل کرده اند و خداوند از فرمانبرداری آنان خبر میدهد.

5-اظهار میل و علاقه. مانند سخن تو که در باره شخص غایبی میگویی: خداوند دیدارش را روزیم کند.

 

دوم: برای اهداف زیادی انشأ در شکل خبر وضع می شود:

 

الف) از آن اهداف نشان دادن توجه به چیزی و همت ورزیدن به موقعیت آن است. مانند سخن خداوند : بگو خدای من به عدالت فرمان داده است و توجه خود را در هر مسجد به سوی او کنید.

نفرموده: و اقامه وجوهکم تا توجه به امر نماز را بیان کند چون نماز مقام  و منزلت بالایی در دین دارد.

ب) و از آن اهداف: دوری کردن و پرهیز از مُساواة الَّلاحق بالسّابق. (؟) مانند سخن خداوند متعال (گفت من خدا را شاهد میگیرم و شما هم شهادت دهید که من از خدایانی که غیر خدای یکتا میپرستید بیزارم.) نگفت و اشهدکم تا از یکسان کردن گواهی خدا با مشرکان پرهیز کند.

 

سوم: در بسیاری از مواردی که ذکر شد انشا مانند خبر است و در باب های آینده ذکر خواهد شد. از ذکر کردن و حذف و غیر آن دو

 

چهارم: هر کدام از امر و نهی و استفهام در اهداف دیگری نیز کاربرد دارند که در شناخت آنها باید به ذوق ادبی رجوع شود. کاربرد اینها در غیر معانی ای که برای آن وضع شده است، نیست جز برای اصول ادبی. این نوع کاربرد مزیتی به آنها میدهد که کلام از لحلظ مرتبه بلاغت بالا میرود همانگومه که قبلا گفته شد.

 

الباب الثانی فی حقیقة الانشاء و تقسیمه

 

الإنشاء لغة : الإیجاد ، واصطلاحاً : کلامٌ لا یحتمل صدقاً ولا کذباً لذاته  نحو إغفر - و أرحم ، فلا یَنسَبُ إلى قائله صدق - أو کذب و إن شئتَ فقل فی تعریف الإنشاء «وهو ما لا یحصل مضمونه و لا یتحقق إلا تلفظتَ به» فطلب الفعل فی «افعل» وطلب الکف فی «لا تفعل» و طلب المحبوب فی «التمنی» وطلب الفهم فی «الاستفهام» وطلب الاقبال فی «النداء» کل ذلک ما حصل إلا بنفس الصیغ المتلفظ بها.

وینقسم الانشاء إلى نوعین : انشاء طلبی – وانشاء غیر طلبی ، «فالانشاء غیر الطلبی» ما لا یستدعی مطلوبا غیر حاصل وقت الطلب- ویکون : بصیغ المدح ، والذم ، وصیغ العقود ، والقسم ، و التعجب والرجاء ، وکذا یکون بربَّ ولعلَّ ، وکم الخبریة.

 (1) أما المدح والذم فیکونان : بنعم وبئس – وما جرى مجراهما نحو حبذا ، والأفعال المحوّلة إلى فعل نحو طاب علیٌّ نفساً ، وخبث بکر أصلاً.

(2) وأما العقود : فتکون بالماضی کثیراً ، نحو بعتُ واشتریتُ ووهبتُ – وأعتقتُ – وبغیره قلیلا – نحو أنا بائع ، وعبدی حرٌ لوجه الله تعالى.

(3) وأما القسم : فیکون : بالواو – والباء – والتاء – وبغیرها نحو : لعمرک ما فعلت کذا.

 (4) وأما التّعجب : فیکون قیاساً بصیغتین ، ما أفعله – وأفعل به وسماعاً بغیرهما ، نحو : لله دره عالما – کیف تکفرون بالله وکنتم أمواتاً فأحیاکم.

وأما الرجاء : فیکون : بعسى – وحرى – واخلولق ، نحو : عسى الله أن یأتی بالفتح.

واعلم أن الانشاء غیر الطلبی لا تبحث عند علماء البلاغة ، لأن أکثر صیغه فی الاصل أخبارٌ نقلت إلى الإنشاء.

واُنما المبحوث عنه فی علم المعانی هو (الإنشاء الطلبی) لما یمتاز به من لطائف بلاغیة.

«فالإنشاء الطلبی» هو الذی یسیدعى مطلوباً غیر حاصلٍ  فی اعتقاد المتکلم وقت الطلب.

وأنواعه خمسة ، الأمر ، والنهی ، والاستفهام ، والتمنی ، والنداء وفی هذا الباب خمسة مباحث :

 

بخش دوم در حقیقت انشاء و تقسیمات آن

انشاء در لغت به معنای ایجاد و در اصطلاح، کلامی است که صدق و کذب را ذاتا قبول نمی کند، مانند : بیامرز، رحم کن. پس راستگویی یا دروغگویی به گویندۀ آن نسبت داده نمی شود و اگر می خواهی در تعریف انشاء بگو: آن چیزی است که تا بیانش نکنی، مضمونش حاصل نمی شود و تحقق نمی یابد. پس طلب انجام کار در فعل امر و طلب عدم انجام کار در فعل نهی و طلب آنچه محبوب است در آرزو و طلب فهمیدن در استفهام و طلب روی کردن و توجه در نداء، همۀ اینها حاصل نمی شود مگر به وسیلۀ خود تلفظ کردن صیغۀ آنها.

[یعنی تا زمانی که بیان نشده و به زبان نیامده، هنوز محقق نشده و در عالم خارج وجود ندارد که سخن را با آن واقعیت بیرونی بسنجیم و صدق یا کذبش را تعیین کنیم.]

 

و انشاء به دو نوع تقسیم می شود: انشاء طلبی و انشاء غیر طلبی.

پس انشاء غیرطلبی آن است که مطلوبی را که در هنگام طلب هنوز واقع نشده، نمی طلبد - و به شکل مدح، ذم، صیغه های عقود، قسم، تعجب، رجاء، و همچنین به صورت رُبَّ و لعلَّ و کَم خبریه می باشد.

 

1) اما مدح و ذم به وسیلۀ افعال نِعمَ (خوب است) و بِئسَ (بد است) و هرچه مانند آن دو عمل می کند می باشد، مانند: حَبّذا (خوشا، چه خوب است) و فعل های محول به فعل (؟) مانند: طاب (علی از جهت نفس (جان و روان) نیکو شد). و خبث (بکر از جهت اصل و ذات پلید و ناپاک شد.)

2) و اما عقود بیشتر به صورت ماضی هستند، مانند: بِعتُ (خریدم، فروختم) و اِشتَرَیتُ (خریدم، فروختم) و وَهَبتُ (بخشیدم) و أعتَقتُ (آزاد کردم) و به صورت غیرماضی اندک است، مانند: أنا بائع (من فروشنده ام) و «بندۀ من به خاطر خداوند تعالی آزاد است.»

3) و اما قسم به وسیلۀ  واو – باء – تاء و غیر اینها می باشد، مانند: لَعمرک ما فعلت کذا (به جان تو فلان کار را انجام ندادم)

4) و اما تعجب: دو صیغۀ قیاسی دارد: ماأفعَلَه – أفعِل به. و سماعی آن به صیغه های دیگری غیر آن دو است مانند: لله دَرُّهُ عالما (خوبی های او از خداست؟) – چگونه به خدا کفر می ورزید در حالیکه مرده بودید پس شما را زنده کرد.

رجاء (امید): با افعال عسی – حری – اخلَولَقَ می باشد، مانند: امید است که خداوند پیروزی نصیب کند.

 

و بدان که انشاء غیرطلبی مورد بحث علمای بلاغت نیست، زیرا بیشتر صیغه های آن در اصل خبرهایی بوده اند که به إنشاء منتقل شده اند. و آنچه که در علم معانی از آن بحث می شود، همان إنشاء طلبی است که با نکته ها و لطائف بلاغی که دارد، از انشاء غیرطلبی متمایز می شود.

پس انشاء طلبی، آن است که مطلوبی را می طلبد که به اعتقاد گوینده، در هنگام طلب هنوز واقع نشده است (غیرحاصل است). و پنج نوع دارد: امر، نهی، استفهام، تمنی، نداء. و در این بخش پنج مبحث داریم: