حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایجاز» ثبت شده است

المبحث الأول فی الإیجاز وأقسامه

الایجاز - هو وضع المعانی الکثیرة فی ألفاظ أقل  منها ، وافیة بالغرض المقصود ، مع الإبانة والإفصاح ، کقوله تعالى (خذ العفو وأمرُ بالعرف وأعرض عن الجاهلین)

فهذه الآیة القصیرة جمعت مکارم الأخلاق بأسرها - وکقوله تعالى (ألا لهُ الخلقُ والأمر) وکقوله علیه الصلاة والسلام «إنّما الأعمال بالنِّیات» فاذا لم تف العبارة بالغرض سمى «إخلالا وحذفاً ردیئا» کقول الیشکری

والعیش خیرٌ فی ظلا ل النوک ممّن عاش کدا

«مرادهُ : أنّ العیشَ الناعم الرغد فی حال الحُمق والجهل ، خیرٌ من العیش الشاق فی حال العقل» لکن کلامه لا یُعدّ صحیحاً.

مقبولا وینقسم الإیجاز إلى قسمین ، إیجاز قصرٍ وإیجاز حذف (فإیجاز القصر) «ویسمى إیجاز البلاغة» یکون بتضمین المعانی الکثیرة فی ألفاظ قلیلة من غیر حذف ، کقوله تعالى (ولکم فی القصاص حیاة) ، فان معناه کثیر ، ولفظه یسیر ، إذ المراد بأن الانسان إذا علم أنه متى قتل قُتل : امتنع عن القتل ، وفی ذلک حیاته وحیاة غیره ، لأن القتل أنفى للقتل  وبذلک تطول الأعمار ، وتکثر الذریة ، ویقبل کل واحد على ما یعود علیه بالنفع ، ویتم النظام ، ویکثر العمران

فالقصاص : هو سبب ابتعاد الناس عن القتل ، فهو الحافظ للحیاة وهذا القسم مطمح نظر البلغاء ، وبه تتفاوت أقدارهم ، حتى أن بعضهم سُئل عن (البلاغة) فقال : هی «إیجاز القصر» وقال أکثم بن صیفی خطیب العرب «البلاغة الإیجاز» (وایجاز الحذف) یکون بحذف شیء من العبارة لا یخلّ بالفهم ، عند وجود ما یدل على المحذوف ، من قرینة لفظیة _ أو معنویة وذلک المحذوف – إما أن یکون.

(1) حرفاً – کقوله تعالى () – أصله : ولم اکن

(2) أو إسماً مضافاً نحو – () أی : فی سبیل الله

 (3) أو إسما مضافاً إلیه – نحو (وَوَاعدنا موسى ثلاثین لیلة وأتممناها بعشر) ْی : بعشر لیال.

(4) أو إسما موصوفاً – کقوله تعالى (ومن تاب وعمل صالحاً) أی : عملا صالحاً.

(5) أو إسما صفةً – نحو (فزادتهم رجساً إلى رجسهم) أی : مضافا إلى رجسهم.

(6) أو شرطاً – نحو (اتبعونی یحببکم الله) أی : فان تتبعونی.

(7) أو جواب شرط – نحو (ولو ترى إذ وقفوا على النار) أی : لرأیت أمراً فظیعاً.

(8) أو مسنداً – نحو (ولئن سألتهم من خلق السموات والأرض لیقولن الله) أی : خلقهن الله.

والعلم أنّ دواعی الإیجاز کثیرة- منها الاختصار ، وتسهیل الحفظ وتقریب الفهم ، وضیق المقام ، وإخفاء الأمر على غیر السَّامع ، والضجر والسآمة ، وتحصیل المعنى الکثیر باللفظ الیسیر - الخ.

ویُستحسن «الإیجاز» فی الاستعطاف ، وشکوى الحال ، والاعتذارات والتعزیة ، والعتاب ، والوعد ، والوعید - والتوبیخ ، ورسائل طلب الخراج ، وجبایة الأموال ، ورسائل الملوک فی أوقات الحرب إلى الولاة والأوامر : والنواهی الملکیة ، والشکر على النعم.

ومرجعک فی ادراک أسرار البلاغة إلى الذوق الأدبی والإحساس الروحی

 

مبحث اول: ایجاز و اقسام آن

ایجاز آوردن معانی زیاد در الفاظی کمتر از آن است، در حالیکه غرضی را که منظور بوده روشن و آشکار برساند، مانند قول خداوند متعال «خذ العفو وأمرُ بالعرف وأعرض عن الجاهلین» (گذشت در پیش بگیر و به معروف امر کن و از نادانان روی بگردان)

پس این آیۀ کوتاه همۀ مکارم اخلاق را جمع کرده است – و مانند قول خداوند متعال «ألا له الخلق و الأمر» (آگاه باش که برای او است خلق و امر) و مانند قول او (پیامبر) صلوات و سلام بر او باد «إنما الاعمال بالنیات» (همانا (ارزش) اعمال به نیت ها است). پس اگر عبارت غرض مقصود را نرساند، اخلال و حذف بد نامیده می شود، مانند قول الیشکری: « والعیش خیرٌ فی ظلا ل النوک ممّن عاش کدا» (؟) منظور او این بوده که: همانا زندگی با ناز و نعمت در حالت حماقت و نادانی ، بهتر از زندگی سخت در حالت عاقلی است. اما کلام او درست و مقبول به حساب نمی آید.

ایجاز به دو نوع تقسیم می شود: ایجاز قصر و ایجاز حذف

پس ایجاز قصر که ایجاز بلاغت هم نامیده می شود این است که معانی زیادی را در خلال الفاظ کمی گنجانده شود، بدون اینکه حذف شود، مانند قول خداوند متعال «ولکم فی القصاص حیاة» (و برای شما در قصاص، زندگی است) پس معنای آن زیاد و لفظ آن کم و آسان است. منظور این است که انسان هنگامی که بداند هر وقت بکشد، کشته می شود، از کشتن پرهیز می کند و در آن کار (پرهیز از کشتن) هم زندگی برای خودش هست و هم برای دیگران، زیرا کشتن، ... و به این وسیله عمرها طولانی می شود و نسل زیاد می شوند و هر کس به چیزی که به نفعش هست روی می آورد و نظام کامل می شود و آبادانی زیاد می شود.

پس قصاص که سبب دوری کردن مردم از قتل است، حافظ زندگی است و این نوع (از ایجاز) مورد نظر بلیغان است و بر اساس آن قدر و ارزش آنها تفاوت می کند، تا جایی که از بعضی از ایشان درباره بلاغت سوال شد، پس گفتند: بلاغت همان ایجاز قصر است. و أکثم بن صیفی، خطیب عرب گفته است: بلاغت ایجاز (و ایجاز حذف) حذف چیزی از کلام است که به فهم خللی وارد نکند، در جایی که چیزی که بر محذوف دلالت کند موجود باشد، - از قرینه های لفظی یا معنوی – و آن محذوف می تواند هر یک از موارد زیر باشد:

1) حرف – مانند قول خداوند متعال « ولم أکُ بغیاً »  (و ستمگر (گناهکار) نبودم) که اصل آن بوده: ولم اکن

2) اسمی که مضاف بوده – مانند قول خداوند متعال «وجاهدوا فی الله حق جهاده» (و آنطور که حق جهاد کردن است در راه خدا جهاد کنید» که در اصل بوده « فی سبیل الله »

3) اسمی که مضاف الیه بوده – مانند «وَوَاعدنا موسى ثلاثین لیلة وأتممناها بعشر» (و وعده کردیم با موسی در سی شب و آن را با ده شب تمام کردیم) که در اصل بوده «بعشر لیال»

4) اسمی که موصوف بوده – مانند قول خداوند متعال «ومن تاب وعمل صالحاً» (و کسی که توبه کند و عملی صالح انجام دهد» که در اصل بوده: عملا صالحاً.

5) اسمی که صفت بوده – مانند «فزادتهم رجساً إلى رجسهم» (پس کفری بر کفرشان اضافه کرد) که در اصل بوده مضافا إلى رجسهم. (رجس به معنای کار زشت و در اینجا با توجه به آیات قبل به معنای کفر می باشد)

6) جمله شرط – مانند «اتبعونی یحببکم الله» (از من پیروی کنید خدا شما را دوست می دارد) که در اصل بوده: فان تتبعونی (اگر از من پیروی کنید)

7) جملۀ جواب شرط – مانند «ولو ترى إذ وقفوا على النار»  (و اگر می دیدی هنگامی را که مجبورشان می کنند بر آتش بایستند) که در اصل بوده: لرأیت أمراً فظیعاً. (اگر می دیدی هنگامی را ... امری هولناک را می دیدی)

8) مسند – مانند «ولئن سألتهم من خلق السموات والأرض لیقولن الله» (و اگر بپرسی از آنها که چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده است، می گویند الله) که در اصل بوده: خلقهن الله (الله خلق کرده است)

9) مسند إلیه – مانند قول حاتم: «أماوى ما یغنی الثراء عن الفتى إذا حشرجت یوماً وضاق بها الصدر» (؟) که در اصل بوده «إذا حشرجت النفس یوماً»

10) مُتعلق – مانند «لا یُسأل عما یفعل وهم یسألون» (سوال نمی شود از آنچه می کند و آنها سوال می شوند) که در اصل بوده «عمّا یفعلون» (از آنچه می کنند سوال می شوند.)

11) جمله – مانند «کان الناسُ امةً واحدة فبعث الله النبیین» (مردم امتی واحد بودند، پس خداوند پیامبران را مبعوث کرد) که در اصل بوده «فاختلُفوا : فبعث» (پس اختلاف کردند، پس خداوند ...)

12) چند جمله – مانند قول خداوند متعال «فأرسلون یوسف أیها الصدیقُ» (پس بفرست مرا. یوسف ای راستگو) که در اصل بوده : «فأرسلونی إلى یوسف لأستعبره الرؤیا ، فأرسلوه فأتاه ، وقال له : یوسف» (پس بفرست مرا نزد یوسف تا از او تقاضای تعبیر رویا را بکنم، پس او را فرستاد، پس نزد یوسف حاضر شد و به او گفت: ای یوسف، ای راستگو)

و بدان که اهدافی که با ایجاز دنبال آن هستیم بسیارند، از جمله آنها: اختصار، آسان کردن حفظ (به خاطر سپردن)، نزدیک کردن به فهم، تنگی مقام، مخفی کردن موضوع بر کسی که شنونده نیست و ملالت و خستگی و به دست آوردن معانی زیاد با الفاظ کم و ... است.

و ایجاز در این موارد نیکو شمرده می شود: دلجویی کردن، شکایت از حال، عذرخواهی، دلداری دادن، سرزنش، وعد و وعید، توبیخ، نوشته هایی که برای طلب خراج و مالیات اموال است و نامه های پادشاهان به والیان در هنگام جنگ و امر و نهی های مملکتی و شکر نعمت ها.

و مرجع تو در درک رازهای بلاغت، ذوق ادبی و احساس روحی است.

 

تنبیه

لمّا کانت الحال تجىء جملة ، وقد تقترن بالواو ، وقد لا تقترن فأشبهت الوصل والفصل ، ولهذا یجب وصل الجملة الحالیة بما قبلها بالواو إذا خلت من ضمیر صاحبتها – نحو جاء فؤاد والشمس طالعة

ویجب فصلها فی ثلاثة مواضع

(1) إذا کان فعلها ماضیاً تالیاً «إلا» - أو وقع ذلک الماضی قبل «أو» التی للتسویة – نحو ما تکلّم فؤاد إلا قال خیراً – وکقول الشاعر

کُن للخلیل نَصیراً جارَ أو عدلا ولا تَشحّ علیه جاد أو بخلا

(2) إذا کان فعلها مضارعا مُثباً أو منفیاً «بما – أو – لا» نحو : (وجاءوا أباهم عشاء یبکون) ونحو : (وَما لنا لا نؤمن بالله) ونحو :

عهدتُ : ما تصبو وفیک شبیةٌ فما لکَ بعد الشیب صبَّا مُتیَّما

(3) إذا کانت جملة اسمیة واقعة بعد حرف عطف – أو کانت اسمیة مؤکدة لمضمون ما قبلها – کقوله تعالى (فجاءها بأسنا بیاتاً أو هم قائلون) وکقوله تعالى (ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین)

 

 البابُ التاسع

فی الایجاز والاطناب والمساواة

کلُّ ما یجُول فی الصدر من المعانی ، ویَخطُر ببالک معنى منها لا یعدُو التعبیر عنه طریقاً من طرق ثلاث :

أولاً – إذا جاء التعبیر على قدر المعنى ، بحیث یکون اللفظ مساویاً لأصل ذلک المعنى – فهذا هو «المساواة» -

وهی الأصل الذی یکون أکثر الکلام على صورته ، والدستور الذی یقاس علیه.

ثانیاً – إذا اراد التعبیر على قدر المعنى لفائدة ، فذاک هو «الإطناب» فإن لم تکن الزیادة لفائدة فهی حشو : أو تطویل.

ثالثا- إذا نقص التعبیر على قدر المعنى الکثیر ، فذلک هو «الایجاز»

فکلِّ ما یخطر ببال المتکلم من المعانی فله فی التعبیر عنه بإحدى هذه الطرق الثلاث ، فتارةً (یوجزُ) وتارة (یُسهبُ) ، وتارة یأتی بالعبارة (بین بین) ولا یُعدّ الکلام فی صورة من هذه الصور بلیغاً : إلا إذا کان مطابقاً لمُقتضى حال المخاطب ، ویدعو إلیه مواطن الخطاب ، فاذا کان المقام للأطناب مثلا ، وعدلت عنه إلى : الایجاز ، أو المساواة لم یکن کلامک بلیغاً- وفی هذا الباب ثلاثة مباحث.

  

یادآوری

چون حال به گونه جمله میآید و گاه با واو همراه است و گاه همراه نیست از اینرو جمله حالیه به وصل و فصل شبیه شده است و بنابراین باید به وسیله واو به ماقبلش وصل گردد زمانی که دارای ضمیری نباشد که به صاحب حال بازگردد، مانند فواد آمد در حالیکه خورشید برآمده بود.

و باید حال را در سه جا جدا از واو آورد :

زمانی که فعل آن حال ماضی  و در کنا الّا باشد یا آن فعل ماضی پیش از (اَو) تسویه قرار گرفته باشد. مانند : فواد سخن نگفت مگر اینکه حرف نیکو زد. و مانند سخن شاعر : یاور دوست باش چه به جور گراید چه به عدل و برای او بخل پیشه مکن چه ببخشد چه بخل ورزد.

2-جایی که فعل آن حال ، مضارع مثبت یا منفی به وسیله (ما) یا (لا) باشد،مثل : شبانگاه پیش پدرشان آمدند در حالی که می گریستند.و مانند : چه شده ما را که به خداوند ایمان نمی آوریم.و مانند : من تو را شناختم در حالی که رفتار کودکانه نداشتی با اینکه جوان بودی اکنون چه شده تو را که پس از پیری بی تابانه به کودکی گرایش پیدا کرده ای...

زمانی که حال ، جمله اسمیه باشد و پس از حرف عطف بیاید یا اسمیه باشد و محتوای ماقبلش را تاکید کند ، مانند سخن خدای والا و برین : (پس عذاب ما بر آنها آمد شبانگاه یا هنگامی که آنان در استراحت صبحگاهی بودند.) و مانند سخن خدای متعال ( آن کتاب ،]که[ تردید پذیر نیست هدایتی است برای پرهیزگاران.

  

باب نهم

درباره ایجاز ، اطناب و مساوات

هرچه از معانی که در سینه به گردش می آید و آن معنایی که بر خاطر می گذرد ، تعبیر و بیان آن معنا ، از این شیوه های سه گانه بیرون نیست .

اول زمانی که عبارت ، به اندازه معنی بیاید به گونه ای که لفظ ، برابر با اصل آن معنا باشد، آن (مساوات) است و مساوات ، معیاری است که بیشتر سخنان ، بر اساس آن ارائه می گردد و قانونی است که گفتار ، با آن سنجیده می شود.

دوم : زمانی که عبارت ، از اندازه معنی افزونتر باشد و آن افزونی فایده بدهد ، آن افزودن ( اطناب ) است و اگر آن افزوده بدون فایده باشد ، آنگاه آن زایده حشو یا تطویل است.

سوم : زمانی که عبارت ، کمتر از مقدار فراوان معنا باشد، این کاستن (ایجاز) است.

بنابراین هر معنایی که به خاطر متکلم می گذرد ، به یکی از این شیوه های سه گانه ، بیان می شود:

گاهی به گونه ایجاز گاهی به گونه اطناب گاهی به عبارتی میانه اطناب و ایجاز . و سخن در هیچ کدام از این صورتهای سه گانه بلیغ شمرده نمی شود مگر هنگامی که هماهنگ با مقتضی حال مخاطب باشد و موقعیت ها و شرایط خطاب ، آن را بخواند.

پس اگر موقعیت (اطناب) را بطلبد و تو بسوی ایجاز یا مساوات بگرایی سخنت بلیغ نیست.

و در این باب سه بحث وجود دارد.