حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تقیید» ثبت شده است

المبحث التاسع فی التقیید بالنفی

التقیید بالنفی : یکون لسلب النسبة على وجه مخصوص ، ممّا تفیده أحرف النفی السبعة - وهی - لا ، وما ، ولات ، وإن ، ولن ، ولم ، ولمّا.

 (فلا) للنفی مطلقاً - و (مَا ، وإن ، ولاَتَ) لنفی الحال ، إن دخلت على المضارع و(لن) لنفی الاستقبال و(لم - ولما) لنفی المُضیّ - الا أنه (بلمّا) ینسحبُ إلى ما بعد زمن التکلم : ویختصّ بالمتوقّع - وعلى هذا : فلا یقال ما یقم خلیلٌ ثم قام ، ولا : لمّا یجتمع النقیضان - کما یقال لم یقم علیٌّ ثم قام ولم یجتمع الضدان ، فلمّا فی النفی تقابل (قد) فی الاثبات ، وحینئذ یکون منفیُّها قریباً من الحال - فلا یصح لمّا یجیءُ خلیل فی العام الماضی.

المبحث العاشر فی التقیید بالمفاعیل الخمسة ونحوها

التقییدُ بها : یکون لبیان نوع الفعل ، أو ما وقع علیه أو فیه ، أو لأجله أو بمقارنته ، ویقید بالحال لبیان هیئة صاحبها وتقیید عاملها ، ویقیَّد بالتمییز لبیان ما خفى من ذات - أو نسبة ، فتکون القیودُ هی محظ الفائدة والکلام بدونها کاذبٌ - أو غیر مقصود بالذات - کقوله تعالى (وما خلقنا السموات والأرض وما بینهما لاعبین) وقد سبق القولُ فی أول الباب مفصلاً ، فارجع إلیه إن شئتَ

تنبیهات

الأول - عُلم ممّا تقدَّم أن التقیید بالمفاعیل الخمسة ونحوها للأغراض التی سبقت - وتقییدها إذا کانت (مذکورة)

أمّا إذا کانت محذوفة فتُفید أغراضاً أخرى

(1) منها - التعمیم باختصار کقوله تعالى (والله یدعو إلى دار السلام)

(أی جمیع عباده) لأن حذف المعمول یؤذن بالعموم  (ولو ذکر لفات غرض الاختصار المناسب لمقتضى الحال)

(2) ومنها - الاعتماد على تقدم ذکره - کقوله تعالى (یَمحُو اللهُ ما یشاءُ ویُثبتُ) - أی ویثبتُ ما یشاءُ

(3) ومنها - طلب الاختصار - نحو (یغفرُ لمن یشاءُ) أی یغفر الذنوب.

 (4) ومنها – استهجان التصریح به نحو : (ما رأیتُ منه ولا رأى منِّی) أی العورة

(5) ومنها – البیانُ بعد الابهام – کما فی حذف مفعول فعل المشیئة

ونحوها  إذا وقع ذلک الفعل شرطاً فإنّ الجواب یدل علیه ، ویبینُه بعد إبهامه ، فیکون أوقع فی النفس ، ویقدر المفعول مصدرا من فعل الجواب ، نحو : (فمن شاء فلیؤمن) – أی فمن شاء الإیمان

(6) ومنها – المحافظة على سجع – أو : وزن

فالأول – کقوله تعالى (سیذکَّرُ من یخشى)

إذ لو قیل : یخشى الله – لم یکن على سننن رؤوس الآی السابقة

والثانی – کقول المتنبی :

بناها فأعلى والقنا یقرع القَنا ومَوجُ المنایاَ حولها مُتلاطمُ

أی : فأعلاها

(7) ومنها – تعیُّن المفعول – نحو رعت الماشیة (أی نباتاً)

ومنها – تنزیل المتعدِّی منزلة اللازم لعدم تعلق الغرض بالمعمول ، بل یجعل المفعول منسیاً ، بحیث لا یکون ملحوظاً مقدّرا

کما لا یلاحظ تعلق الفعل به أصلا – کقوله تعالى (هَلْ یستوی الذینَ یعلمون والذینَ لا یعلمون)

الثانی – الأصل فی العامل أن یًُقدَّم على المعمول

وقد یُعکس : فیقدّم المعمول على العامل لأغراض شتَّى

(1) ومنها – التخصیص – نحو (إیاک نعبدُ ، واُیّاک نستعین)

 (2) ومنها – ردُّ المخاطب إلى الصّواب عند خطئه فی تعیین المفعول نحو : نصراً رأیت – رداً لمن اعتقد أنک رأیت غیره

(3) ومنها – کون المتقدم محطّ الأنکار مع التَّعجب نحو : أبعدَ طول التجربة تنخدع بهذه الزَّخارف.

(4) ومنها – رعایة مُوازاة رؤوس الآی نحو : (خُذُوهُ فغُلوهُ ، ثمّ الجحیم صلُوهُ) – وهلمّ جرا من بقیة الأغراض التی سبقت.

 

مبحث نهم: مقید ساختن با نفی

مقید ساختن با نفی برای سلب نسبت به صورت مخصوصی می باشد. حروف هفتگانه نفی از جمله چیزهایی اند که از سلب نسبت حکایت می کنند. این حروف عبارتند از: لا، ما، لات، إن، لن، لم، لمّا.

لا برای نفی مطلق است (در هر زمانی) – ما، إن، لاتَ برای نفی در زمان حال هستند ، اگر بر مضارع وارد شوند. – لن برای نفی در آینده است. لم و لمّا برای نفی در گذشته به کار می روند. البته در لمّا، نفی (از گذشته) تا بعد از زمان تکلم ادامه پیدا می کند و این مختص چیزهایی است که موردانتظار هستند. بر این اساس، گفته نمی شود: «ما یقم خلیل ثم قام» (برنمی خیزد خلیل، سپس برخواست) و همچنین گفته نمی شود: « لمّا یجتمع النقیضان » (هنوز دو امر متناقض با هم جمع نشده اند). بلکه گفته می شود: «لم یقم علی ثم قام» (علی برنخواسته بود، سپس برخواست) و «لم یجتمع الضدان» (دو امر متضاد با هم جمع نشدند). پس «لمّا» در نفی، مقابل «قد» در اثبات است (هر دو معنای ماضی نقلی می دهند) و در اینجا زمان منفی آن نزدیک به زمان حال است – پس « لمّا یجیءُ خلیل فی العام الماضی » (خلیل در سال گذشته هنوز نیامده است) صحیح نیست.

 

مبحث دهم: در مقید ساختن با مفاعیل پنجگانه و روش آن

مقید ساختن با آن برای بیان نوع فعل یا آنچه فعل بر آن یا در آن یا به خاطر آن یا همراه با آن؟ واقع شده می باشد. و مقید ساختن با حال برای بیان وضع صاحب آن و مقید ساختن عامل آن می باشد. و مقید ساختن با تمیز برای بیان آنچه از ذات یا نسبت مخفی است می باشد.  پس این قیود باعث فایده می شوند و کلام بدون آنها دروغ است، یا مقصود بالذات نیست. مانند فرموده خداوند متعال « وما خلقنا السموات والأرض وما بینهما لاعبین » (و آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است را نیافریدیم در حالی که بازی کننده باشیم.) و مطلب در ابتدای باب مفصل ذکر شد، پس اگر می خواهی به آن رجوع کن.

 

نکته ها

اول – از آنچه گذشت دانسته شده که مقید ساختن با مفاعیل پنجگانه و روش آن برای اهدافی است که ذکر شد و این تقیید هنگامی است که مفاعیل پنجگانه ذکر شده باشند، اما اگر محذوف باشند، اهداف دیگری را می رسانند، از جمله:

1) عمومیت دادن به اختصار، مانند قول خداوند متعال «والله یدعو إلی دارالسلام» (و خداوند به سوی سرای سلامتی فرامی خواند­) که «جمیع عباده» (همه بندگانش) حذف شده، که از حذف معمول، عمومیت دانسته می شود (و اگر ذکر می شد، هدف اختصار که مناسب مقتضی حال است، از بین می رفت.)

2) تکیه کردن بر جلوتر آمدن ذکر آن – مانند فرموده خداوند متعال «یمحو الله ما یشاء و یثبت» (خداوند محو می کند آنچه را می خواهد و تثبیت می کند) – که در واقع بوده «و یثبت ما یشاء» (و تثبیت می کند آنچه را می خواهد)

3) طلب اختصار – مانند «یغفر لمن یشاء» (می آمرزد هر کس را می خواهد) که در واقع بوده «یغفر الذنوب» (می آمرزد گناهان هر ...)

4) زشت و ناپسند بودن ذکر صریح آن، مانند « ما رأیتُ منه ولا رأى منِّی » (ندیدم از او و ندید از من) که در واقع منظور عورة بوده.

5) بیان بعد از ابهام – مانند آنچه در حذف مفعول فعل مشیت و مانند آن است، وقتی که آن فعل (مشیت) شرط باشد، پس جواب بر آن دلالت می کند و آن را بعد از ابهامش بیان می کند. پس ... می باشد و مفعول که مصدری از جنس فعل جواب است، مقدر می باشد، مانند « فمن شاء فلیؤمن » (پس هر کس می خواهد، پس ایمان بیاورد) که در واقع بوده « فمن شاء الإیمان » (پس هر کس ایمان را می خواهد ... )

6) حفظ کردن سجع یا وزن
اول – مانند قول خداوند متعال «سیذکر من یخشی» (متذکر خواهد شد کسی که می ترسد) اگر گفته می شد «یخشی الله» بر وزن رئوس آیه های قبلی نبود.
دوم – مانند گفتار متنبی: « بناها فأعلى والقنا یقرع القَنا ومَوجُ المنایاَ حولها مُتلاطمُ» (آن را ساخت، پس مرتفع کرد ؟) که در واقع فأعلاها بوده.

7) تعین مفعول – مانند «رعت الماشیة» (چوپان چرانید) که نباتاً حذف شده (چوپان ستور را در میان گیاهان چرانید)

و از آن جمله است تنزل دادن فعل متعدی به لازم، به خاطر عدم تعلق غرض به معمول، ...؟

 

دوم – اصل در عامل این است که بر معمول مقدم شود

و معکوس می شود، پس مقدم می شود معمول بر عامل برای اهداف مختلفی از جمله:

1) تخصیص – مانند «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می خواهیم) – (توضیح: در واقع نعبدک و نستعینک بوده که مقدم کردن مفعول به فعل باعث افاده معنای تخصیص (فقط) شده)

2) هدایت کردن مخاطب به صحیح هنگام اشتباه کردنش در تعیین مفعول، مانند: « نصراً رأیتُ » (نصر را دیدم) در رد کسی که فکر می کند تو کسی غیر او را دیده ای. (به جای اینکه گفته شود رأیتُ نصرا)

3) اینکه متقدم محل انکار همراه تعجب باشد، مانند: « أبعدَ طول التجربة تنخدع بهذه الزَّخارف » (؟)

4) رعایت هم وزن بودن رئوس آیات، مانند: « خُذُوهُ فغُلوهُ ، ثمّ الجحیم صلُوهُ » (بگیریدش، پس او را به غل و زنجیر بکشید، سپس به جهنم بیندازید)

وهلمّ جرا من بقیة الأغراض التی سبقت (؟)

 

المبحث السابع فی التقیید بالنّواسخ

التقیید بها : یکون للأغراض التی تؤدیِّیها معانی ألفاظ النّواسخ کالاستمرار - أو لحکایة الحال الماضیة : فی «کان»

وکالتوقیت بزمن مُعین فی «ظلّ ، وبات ، وأصبح ، وأمسى ، وأضحى»

وکالمُقاربة : فی «کاد ، وکرب ، وأوشک»

وکالتأکید : فی «إن وأنّ» - وکالّتشبیه : فی «کأنَّ»

وکالاستدراک : فی «لکن» - وکالرَّجاء : فی «لعلَّ» -

وکالتمنّی : فی «لیت» وکالیقین : فی «وجد ، وألفى ، ودَرى ، وعلم» وکالظنِّ : فی خالَ ، وزعِم ، وحسِب ، وکالتَّحول : فی اتخذ ، وجعل وصیَّر.

المبحث الثامن

فی التّقیید بالشرط التقیید به :

یکون للأغراض التی تؤدیها معانی أدوات الشرط : کالزمان فی «متى وأیّان» والمکان : فی أین ، وأنَّى ، وحینما - والحال : فی «کیفما» واستیفاء ذلک : وتحقیق الفرق بین تلک الأدوات یُذکر فی علم النحو وإنما یفرّق هنا بین (إن وإذا ولو) لاختصاصها بمزایا تُعد من وجوه البلاغة.

الفرق بین إن - وإذا - ولو

الأصل عدم جزم وقطع المتکلم بوقوع الشَّرط فی المستقبل مع «إن» ومن ثم کثر أن تستعمل «إن» فی الأحوال التی یندُر وقوعها ووجب أن یتلوها لفظ (المضارع) لاحتمال الشک فی وقوعه

بخلاف «اذا» فتُستعمل بحسب أصلها فی کل ما یقطعُ المتکلمُ بوقوعه فی المستقبل - ومن أجل هذا لا تُستعمل «إذا» إلاّ فی الأحوال الکثیرة الوقوع ، ویتلوها (الماضی) لدلالته على الوقوع والحصول قطعاً -

کقوله تعالى (فإذا جاءتهمُ الحسنةُ قالوا لنا هذه ، وإن تُصبهم سیئةٌ یطیَّروا بموسى ومنْ معهُ)

فلکون مجیء الحسنة منه تعالى مُحقَّقاً - ذکر هو والماضی مع (إذا) وإنما کان ما ذُکر محققاً - لأن المراد بها مُطلقُ الحسنة الشامل لأنواع کثیرة - من خَصب ، ورخاء ، وکثرة أولاد ، کما یفهم من التّعریف بأل الجنسیة فی لفظة «الحسنة»

ولکون مجىء السَّیئة نادراً ، ذکر هو والمضارع مع (أن) وإنما کان ما ذکر نادراً لأن المراد بها نوعٌ قلیل : وهو جدب وبلاء کما یُفهم من التّنکیر فی لفظ «سیئة» الدال على التقلیل

ولو : للشرط فی الماضی مع الجزم والقطع بانتفائه ، فیلزم انتفاء الجزاء على معنى أنّ الجزاء کان یمکن أن یقع ، لو وجد الشرط.

ویجب کون جملتیها فعلیتّین ماضویتین ، نحو : لو أتقنت عملک لبلغت أملک.

وتسمى «لو» حرف امتناع لامتناع – کقوله تعالى (لو کان فیهما آلهةٌ إلا الله لفسدتا) ونحو : (ولو شاءَ لهَداکم أجمعین) أی انتفت هدایته إیّاکم ، بسبب انتفاء مشیئته لها.

 

  

مقید ساختن با نواسخ

مقید ساختن به نواسخ برای اهدافی است که معانی واژه های نواسخ، آنها را می فهماند و  ادا میکند. مانند معنی استمرار یا حکایت حال ماضی در (کان)

و مانند وقت گذاری به زمان مشخص در «ظلّ ، وبات ، وأصبح ، وأمسى ، وأضحى»

و مانند نزدیک نمودن در «کاد ، وکرب ، وأوشک»

و مانند تاکید در «إن وأنّ» - و مانند تشبیه در «کأنَّ»

و مانند استدراک در «لکن» -  و مانند امیدواری در «لعلَّ»

و مانند آرزومندی در «لیت» و مانند یقین در «وجد وألفى ، ودَرى ، وعلم» و مانند شک در خالَ ، وزعِم ، وحسِب ، و مانند تحول در اتخذ ، وجعل وصیَّر.

 

المبحث الثامن

مقید ساختن با شرط

برای اهدافی است که معنی ادوات شرط آنها را ادا میکند. مانند معنی زمان در «متى وأیّان» و معنی مکان در « أین ، وأنَّى ، وحینما» و معنی حال در «کیفما». تحقیق در باره فرق بین ادوات شرط در علم نحو بررسی میشود و در اینجا تنها فرق بین (إن وإذا ولو) بحث میشود زیرا اینها به مزایایی اختصاص دارد که از شیوه های بلاغت به شمار می آید.

فرق بین إن - وإذا – ولو

هنگامی که گویمده به واقع شدن شرط در آینده یقین نداشته باشد از «ان» شرطیه استفاده می­کند و به همین دلیل «ان» در حالاتی که کم اتفاق می افتد، بسیار کاربرد دارد و واجب است که در کنار آن واژه مضارع قرار گیرد زیرا احتمال وقوع شک در وقوع آن است.

 

برخلاف «اذا» که طبق قانون در چیزهایی استعمال دارد که گوینده به وقوع آن در آینده اطمینان دارد و ازین رو «اذا» تنها در حالاتی استفاده میشود که بسیار رخ میدهد. «اذا» در کنار فعل ماضی می آید چون فعل ماضی حتما به وقوع پیوسته است.

مانند سخن خداوند متعال :هر گاه به آنان نیکی برسد میگویند این برای ماست و اگر رخداد ناخوشایندی به آنها برسد به موسی و یارانش فال بد میزنند

در این آیه رسیدن نیکی از سوی خدا حتمی است ازین رو بصورت ماضی و به همراه (اذا) بیان شده است. و منظور از نیکی، مطلق نیکی مانند سر سبزی، فراوانی  و زیادی فرزندان است.همچنان که از آورده شدن حسنه با ال معرفه (جنس) فهمیده میشود.

و چون آمدن بدی نادر و کم بوده است بصورت مضارع و همراه (ان) آمده است. برای اینکه اتفاقات بد کم است مانند خشکسالی و بلا. همچنان که از نکره آمدن کلمه «سیئة» قابل تشخیص است.

 

و لو برای شرط در ماضی است و هنگامی بکار میرود که یقین به انتفاء شرط داشته باشیم. بنابراین انتفاء شرط مستلزم انتفاء جزاست. بدین معنی که جزا ممکن بود پدید آید اگر شرط پدید می آمد.

و واجب است دو جمله ماضی باشند. مانند:  اگر کارت را استوار میساختی حتما به آرزویت میرسیدی.

 

و (لو) حرف امتناع برای امتناع نامیده میشود. مانند قول خداوند متعال: (اگر در زمین و آسمان خدایانی غیر از خداوند بودند زمین و آسمان تباه میشد) و مانند (اگر خداوند میخواست همه شما را هدایت میکرد). پس هدایت همه شما منتفی است چون خواست خدا منتفی است.

 

المبحث الثالث فی التقیید بعطف البیان

أمّا عطف البیان : فیؤتى به للمقاصد والأغراض التی یدلّ علیها - فیکون

«أ» لمجرَّد التَّوضیح للمتبوع باسم مُختصّ به  نحو أقسم بالله أبو حفص عُمر.

«ب» وللمدح : کقوله تعالى (جَعَلَ اللهُ الکعبَةَ البیتَ الحَرامَ قِیاماً للناس) - فالبیت الحرامَ ، عطف بیان : للمدح.

المبحث الرابع فی التَّقیید بعطف النَّسَق

أمّا عطف النسق : فیؤتى به للأغراض الآتیة :

 

(1) لتفصیل المسند إلیه باختصار ، نحو : جاء سعد وسعید ، فانه أخصر من : جاء سعد ، وجاء سعید ، ولا یُعلم منه تفصیلُ المسند لأن الواوَ لمطلق الجمع.

(2) ولتفصیل المسند مع الاختصار أیضاً ، نحو - جاء نصرٌ فمنصورٌ  أو ثم منصور ، أو جاء الأمیرُ حتى الجُند ، لأنّ هذه الأحرف الثلاثة مشترکة فی تفصیل المسند - إلا أنّ (الأول) یفید الترتیب مع التعقیب (والثانی) یفید الترتیب مع التراخی - و(الثالث) یفید ترتیب أجزاء ما قبله ، ذاهباً من الأقوى إلى الأضعف ، أو بالعکس - نحو مات الناس حتّى الأنبیاء.

(3) ولردّ السامع إلى الصواب مع الاختصار - نحو جاء نصر - لا منصور - أو : لکن منصور.

(4) ولصرف الحکم إلى آخر - نحو ما جاء منصور ، بل نصر.

(5) وللشکّ من المتُکلم - أو التَّشکیک للسّامع ، أو للابهام نحو قوله تعالى : (و إنا أو إیاکم لعلى هُدىً أو فی ضلالٍ مُبین

(6) وللاباحة : أو التّخییر -

مثال الأول : تعلّم نحواً أو صرفاً. أو نحو : تعلّم إمَّا صرفاً وإمّا نحواً ، ومثال الثانی : تزوج هنداً أو أختها أو نحو : تزوج إمَّا هنداً وإمَّا أختها

المبحث الخامس فی التَّقیید بالبدل

أمَّا البدل : فیؤتى به للمقاصد والأغراض التی یَدُلّ علیها ویکون : لزیادة التقریر والإیضاح ، لأن البدل مقصودٌ بالحکم بعد إبهام نحو حضر ابنی علیّ ، فی (بدل الکل) ونحو : سافر الجندُ أغلبُه فی (بدل البعض

ونحو : نفعنی الاستاذ علمُه (فی بدل الاشتمال)

ونحو : وجهک بدرٌ شمسٌ - فی (بدل الغَلَط)

وذلک : لإفادة المبالغة التی یقتضیها الحال.

المبحث السادس فی التقیید بضمیر الفصل

یؤتى بضمیر الفصل : لأغراض کثیرة

(1)منها التخصیص ، نحو (ألم یعلموا أن الله هو یقبلُ التَوبةَ عن عبادِهِ

(2) ومنها تأکید التَّخصیص إذا کان فی الترکیب مُخصِّصٌ آخرُ کقوله تعالى (إن اللهَ هو التواب الرحیم

(3) ومنها - تمییز الخبر عن الصفة ، نحو : العاِلم هو العاملُ بعلمه

  

مبحث سوم: در مقید ساختن به عطف بیان

اما عطف بیان: پس عطف بیان برای اهداف و مقاصدی می آید که بر آنها دلالت دارد. پس می شود:

الف: تنها برای توضیح متبوع خود می آید به کمک اسمی که به آن اختصاص داده شده است مانند: أبو حفص عُمر به خدا قسم خورد.

ب: و بری مدح و ستایش: مانند قول خداوند (خداوند خانه کعبه را وسیله ای برای استواری و قیام مردم قرار داد) پس بیت الحرام عطف بیان کعبه است که برای مدح آمده است.

 

مبحث چهارم: در مقید ساختن به عطف نسق

اما به وسیله عطف نسق این اهداف بر آورده می شود:

(1) برای تفصیل دادن مسند الیه با رعایت اختصار. مانند سعد و سعید آمدند که اختصاری است برای سعد آمد و سعید آمد و بخاطر واو جمع تفصیل مسند از آن بدست نمی آید.

(2)  و نیز شرح دادن مسند با رعایت اختصار مانند نصر و سپس منصور آمد یا امیر آمد حتی سپاهیان هم آمدند برای اینکه این سه حرف در شرح مسند مشترک هستند

(3)  و برای بازگرداندن شنونده به صحت با رعایت اختصار مانند: : نصر آمد -نه منصور- یا ولیکن منصور.

(4)  و برای برگرداندن حکم به دیگری. مانند منصور نیامد بلکه نصر آمد.

(5)  و هنگامی که متکلم تردید داشته باشد و یا بخواهد شنونده را به شک یا ابهام بیندازد. مانندقول خداوند: و بدون شک ما یا شما یا بر مسیر هدایتیم و یا گمراهی آشکار.

(6)  و برای حلال شمردن یا مخیر دانستن

 

الباب الخامس فی الإطلاق  والتقیید

إذا اقتصر فی الجملة على ذکر جُزأیها «المسند إلیه والمسند» فالحکم (مطلقٌ) وذلک : حین لا یتعلق الغرض بتقیید الحکم بوجه من الوجوه لیذهب السامع فیه کل مذهب ممکن.

وإذا زیدَ علیهما شیء ممّا یتعلق بهما - أو بأحدهما ، فالحکم (مقید) وذلک : حیث یُراد زیادة الفائدة وتقویتها عند السامع ، لما هو معروف من أن الحکم کلما کثرت قیوده ازداد إیضاحا وتخصیصا ، فتکون فائدته أتّم وأکمل ، ولو حُذف القید لکان الکلام کذباً - أو غیر مقصود نحو : قوله تعالى (وما خَلَقنَا السَّموات والأرضَ وما بینهُما لاعِبیِن

فلو حُذف الحال وهو (لاعبین) لکان الکلام کذباً ، بدلیل المشاهدة والواقع.

ونحو : قوله تعالى (یکاد زیتها یضیء) إذ لو حذُف (یکاد) لفات الغرض المقصود ، وهو إفادة المقاربة.

والتقیید : یکون ، بالتَّوابع ، وضمیر الفصل والنَّواسخ وأدوات الشرط والنفی والمفاعیل الخمسة ، والحال والتمییز - وفی هذا الباب جملة مباحث

 

المبحث الأول فی التقیید بالنَّعت

أما النَّعت : فیؤتى به للمقاصد والأغراض التی یدلّ علیها

(أ) منها - تخصیص المنعوت بصفة تُمیزه إن کان نکرة - نحو : جاءنی رجل تاجر.

(ب) ومنها - توضیح المنعوت إذا کان معرفة - لغرض

(1) الکشف عن حقیقته ، نحو : الجسم الطویل ، العریض ، یُشغل حیزاً من الفراغ.

(2) أو التأکید - نحو : تلک عشرة کاملة ، وأمس الدابُر کان یوماً عظیماً.

(3) أو المدح - نحو : حضر سعد المنصور.

(4) أو الذّم - نحو : (وأمرأتهُ حمَّالة الحطب.

(5) أو الترحم - نحو : قدم زید المسکینُ

 

المبحث الثانی فی التَّقیید بالتوکید

أمّا التوکید : فیوُتى به للأغراض التی یدُلّ علیها ، فیکون.

(1) لمُجرّد التقریر ، وتحقیق المفهوم عند الإحساس بغفلة السّامع نحو جاء الأمیر الأمیرُ.

(2) وللتقریر مع دفع توهُّم خلاف الظاهر - نحو جاءنی الأمِیرُ نفسه.

(3) وللتقریر مع دفع توهم عدم الشمول نحو (فَسَجدَ الملائکةُ کُلهم أجَمُعون

(4) ولإرادة انتقاش معناه فی ذهن السّامع نحو (أُسکن أنتَ وَزَوجکَ الجنَّة

 

باب پنجم در مورد مطلق آوردن و تقید دادن

هر گاه در جمله به ذکر دو جزء آن "مسند الیه و مسند" اقتصار شود پس آنگاه حکم مطلق است و آن هنگام مقید کردن حکم به هیچ صورتی مورد نظر قرار نگرفته تا مستمع به هر جای ممکن برود.

و هنگامی که به آن ها چیزی بیفزاییم که به آن ها تعلق دارد- یا به یکی از آن ها، پس آنگاه حکم مقید است و آن جایی به کار می رود که بخواهند چیزی به فایده آن افزوده و باعث تقویت آن حکم نزد شنونده شوند، چون معروف است که اگر حکم قیدهای زیادی داشته باعث زیاد شدن وضوح و تخصیص آن می شود پس فایده آن هم اتم و اکمل شده و اگر قید حذف شود کلام دروغ شده – یا غیر از آنچه که برای آن قصد شده است می شود مانند: فرموده حق تعالی ((وما خَلَقنَا السَّموات والأرضَ وما بینهُما لاعِبیِن

ما آسمان و زمین آنچه بین آن ها است را برای بازی نیافریدیم.

اگر حال (لاعبین) حذف شود کلام دروغ می شود، به دلیل مشاهده و واقعیت.

و مانند قول حق تعالی (یکاد زیتها یضیء)  (نزدیک است که روغن آن چراغ شعله ور شود) اگر یکاد حذف شود مقصود و غرض از دست می رود و آن مقصود، نزدیک بودن (واقعه) است.

و تقیید: با توابع و ضمیر فصل و نواسخ و ادوات شرط و نفی و مفاعیل پنجگانه و حال و تمییز است و در این باب مباحثی وجود دارد:

 

باب اول در تقیید به نعت:

اما نعت: برای مقاصدی آورده می شود که بر آن ها دلالت دارد

الف) از آن مقاصد است و آن تخصیص منعوت به صفتی است که آن را متمایز سازد در صورتی که نکره باشد- مانند مرد تاجری نزد من آمد.

ب) و از آن مقاصد است – توضیح منعوت اگر معرفه باشد – برای اهداف:

1) کشف حقیقت، مانند: جسم طویل و عریض بخشی از فضای خالی را اشغال می کند.

2) یا تاکید- مانند: آن ده روز کامل هستند، و دیروز گذشته روز بزرگی بود.

3) یا مدح- مانند: سعد یاری شده حاضر شد.

4) نکوهش (ذم)- مانند (وأمرأتهُ حمَّالة الحطب. و همسرش که هیزم کش جهنم است.

5) ترحم- مانند: زید مسکین آمد.

 

مبحث دوم در تقیید به تاکید

اما تاکید:  برای اهدافی که بر آن ها دلالت دارد که شامل:

1) تنها برای تقریر و تحقیق مفهوم چیزی که شنونده از آن غافل است مانند امیر امیر آمد.

2) برای تقریر با دور کردن توهمی که خلاف ظاهر است- مانند: امیر خودش نزد من آمد.

3) برای تقریر با دور کردن توهمی که عدم شمول و همگانی بودن را نشان می دهد: مانند (فَسَجدَ الملائکةُ کُلهم أجَمُعون  ملائکه همه شان سجده کردند.

4) و برای اینکه اراده شود که معنای آن چیز در ذهن شونده نقش ببندد مانند: (أُسکن أنتَ وَزَوجکَ الجنَّة

 تو همسرت در بهشت بمانید.