حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدود قیاس» ثبت شده است

اقسام قیاس

به‌طور کلى این بحث در باب قیاس از دو جنبه قابل بحث است:

 

الف) از جهت «ماده»؛ به‌خاطر آنکه مادۀ قیاس،با قطع‌نظر از صورت آن، مختلف و متنوع است.

یا مقدّمات قیاس،از قضایاى یقینیات است که براى آدمى جزم صددرصد و مطابق واقع مى‌آورند که به آن قیاس«برهانى»مى‌گوییم،یقینیات خود شامل شش قسم هستند:

اوّلیات،مشاهدات،حدسیّات،فطریات،متواترات و تجربیات(که بعدا در باب ششم خواهد آمد)؛

یا مقدّمات قیاس از قضایاى غیر یقین آور، مانند مظنونات، مشهورات ،وهمیات، مسلمات، مقبولات، مشبهات و مخیلات هستند. 

بحث در مادۀ قیاس«صناعات خمس»نامیده مى‌شود،که باب ششم کتاب منطق علامه مظفر، به آن اختصاص داده‌ شده است. قیاس با نظر به نوع مادۀ آن به پنج دسته تقسیم مى‌شود: 1.قیاس برهانى 2.قیاس جدلى 3.قیاس خطابى 4.قیاس شعرى 5.قیاس مغالطه‌اى.

 

ب) از جهت صورت یا هیأت؛ به خاطر آنکه صورت قیاس نیز با قطع‌نظر از مادۀ آن، مختلف و گوناگون است. و مطالب این باب به همین موضوع اختصاص دارد. قیاس به لحاظ صورت و هیأت تألیف آن به دو دستۀ اقترانى و استثنایى تقسیم مى‌شود،که در یکى در ضمن مقدمات به نتیجه یا نقیض آن تصریح مى‌شود، و در دیگرى تصریح نمى‌شود. 

 

قیاس استثنایی و اقترانی  

قیاس از حیث هیأت،به دو نوع اساسى تقسیم مى‌شود: استثنایى و اقترانى.

 

1-قیاس استثنایی: اگر نتیجه یا نقیضِ نتیجه با همان هیأت،شکل،صورت و فعلیتى که دارد(که اجزاء آن در کنار یکدیگر با ترتیب خاصى چیده شده و یک قضیه را تشکیل مى‌دهند) در مقدمات قیاس بیاید و بدان تصریح شود، قیاس استثنایی است (چون در آن استثنا وجود دارد)؛

مانند:

1- اگر محمد عالم باشد،باید به وى احترام گذاشت.

2- اما محمد عالم است.

3- .: باید به محمد احترام گذاشت. 

که در این مثال، خودِ نتیجه در مقدمات تصریح شده است.

و مانند:

1- اگر سعید عادل باشد،خدا را معصیت نمى‌کند.

2- اما او خدا را معصیت کرده است.

3- .: سعید عادل نیست. 

که در این مثال، نقیضِ نتیجه در مقدمات تصریح شده است.

 

2-قیاس اقترانی: و چنانچه نتیجه، در مقدمات تصریح نشود قیاس اقترانی است. 

قیاس اقترانى،در یک تقسیم بر دو قسم است:

 

1-2 اقترانى حملى: قیاسى که از دو یا چند قضیۀ حملیۀ محضه،تشکیل شده باشد

مانند:«العالم متغیر»،و «کل متغیر حادث»، «فالعالم حادث».

 

2-2 اقترانى شرطى: قیاسى که در آن،از قضیه یا قضایاى شرطى استفاده شده باشد و این خود پنج قسم دارد: 

1) هردو مقدّمۀ شرطیۀ متصله، 2) هر دو مقدمه شرطیه منفصله، 3) یکی از دو مقدمه شرطیه متصله و دیگری شرطیه منفصله، 4)یک مقدمه حملیه و دیگری شرطیه متصله،  5) یک مقدمه حملیه و دیگری شرطیه منفصله

مانند:

1- هر انسانی حیوان است

2- اگر شیئی حیوان باشد، پس جسم است

3- انسان جسم است. 

که این مثال از قسم چهارم اقترانی شرطی است.

 

حدود قیاس اقترانى

مى‌دانیم که هر قیاس اقترانى(حملى یا شرطى)حدّاقل از دو مقدمه تشکیل یافته و مشتمل بر دو قضیه است،همچنین این دو مقدمۀ قیاس،باید شامل سه حدّ باشند که آن‌ها را حدود یا اجزاء ذاتى قیاس اقترانى مى‌گوییم و آن سه حدّ عبارتند از:

 

1-«حد اوسط» یا «وسط»: یعنى حدّى که در هر دو مقدمه تکرار مى‌شود و میان آن دو مشترک است، و علت«اوسط»نامیدن آن، این است که واسطۀ برقرارى نسبت میان دو حد دیگر است. این حد،«حجت» نیز نامیده مى‌شود؛ چراکه براى[اثبات] نسبت میان دو حدّ دیگر،به آن احتجاج مى‌شود.

وظیفۀ اصلى آن ایجاد رابطه و پیوند میان دو حدّ دیگر قیاس است.اگر حدّ مشترک نباشد هیچ ارتباطى میان دو حدّ دیگر ایجاد نمى‌شود بلکه آن دو کاملا از یکدیگر بیگانه بوده و اساسا قضیه‌اى تشکیل نخواهد شد تا از آن قیاسى و نتیجه‌اى به دست آید.

 

2-«حدّ اصغر»؛ و آن حدى است که در نتیجه،موضوع واقع مى‌شود؛مى‌شود؛و مقدمه‌اى که مشتمل بر آن است،«صغرى»نامیده مى‌شود،خواه موضوع آن باشد و یا محمول آن.

 

3-«حدّ اکبر»؛ و آن حدّى است که در نتیجه،محمول واقع مى‌شود؛و مقدمه‌اى که مشتمل بر آن است،«کبرى»نام دارد،خواه این حدّ در آن،محمول باشد و یا موضوع باشد.

 

نکته:به حدّ اصغر و اکبر،باهم، طرفینِ قیاس گفته مى‌شود.

مثال:

«شارب الخمر فاسق است» مقدمۀ اول

و«هر فاسقى شهادتش مردود است» مقدمۀ دوم

«پس شارب الخمر شهادتش مردود است» نتیجه 

در این مثال، «فاسق»،حد وسط و حدّ مشترک است که در هردو مقدمه تکرار شده و رابط میان طرفین است،«شارب الخمر»،حد اصغر است که در نتیجه موضوع واقع شده و مقدمه اوّل که مشتمل بر این کلمه است صغرى نام دارد و«ردّ شهادت»،حدّ اکبر است که در نتیجه، محمول واقع شده و مقدمۀ دوّم که مشتمل بر این کلمه است کبرى نامیده مى‌شود.


منابع

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری

هدف نهایى و مقصود اصلى عالم منطق،«مباحث حجت»است؛ یعنى بحثهاى مربوط به معلوم تصدیقیى که براى رسیدن به شناخت مجهول تصدیقى به‌کار گرفته مى‌شود.

«حجت» نزد منطق‌دانان عبارت است از«ما یتألف من قضایا یتجه بها الى مطلوب یستحصل بها».

مجموعه‌اى از قضایا که توسط آن به قضیه‌اى که از آن بدست مى‌آید، روى آورده مى‌شود. و چون براى اثبات مطلوب به آن احتجاج مى‌شود، آن را«حجت»مى‌نامند؛ و از آنجا که بر مطلوب دلالت مى‌کند، به آن«دلیل»مى‌گویند، و تألیف کردن و فراهم نمودن آن براى دلالت بر مطلوب،«استدلال» نام دارد.

 

راههاى استدلال یا اقسام حجت 

راههاى علمى استدلال-غیر از راه استدلال مباشر و مستقیم که پیش از این بحث شد (نقیض،عکس و نقض) -بر سه دستۀ اصلى است:

 

1-قیاس:که در آن،ذهن با استفاده از اصول و قضایاى کلیى که درستى آن معلوم است،به مطلوب خود منتقل مى‌شود و راه اساسى و عمدۀ اندیشه همین است.[در قیاس،ذهن از کلى به جزیى سیر مى‌کند.]

 

2-تمثیل:که در آن،ذهن از حکم یک شىء به حکم شىء دیگر،به‌خاطر جهت مشترکى که میان آنها وجود دارد،منتقل مى‌شود.[و ذهن از جزیى به جزیى سیر مى‌کند.]

 

3-استقراء:که در آن،ذهن شمارى از جزئیات را بررسى کرده،و از آنها یک حکم عام استنباط مى‌کند.[و ذهن از جزیى به کلى سیر مى‌کند.]

 

1-قیاس

قیاس را چنین تعریف کرده‌اند: «قولٌ مؤلَف مِن قضایا،مَتى سُلِّمت لَزِمَ عنهُ لِذاتِهِ قولٌ آخَر»

گفتارى است تشکیل‌شده از چند قضیه؛که هرگاه پذیرفته شود، ذاتاً مستلزم گفتار دیگرى است.

مثال: «العالم متغیر»، و «کل متغیر حادث»، «فالعالم حادث»

حال جهت آشنایى بیشتر با تعریف قیاس،به نکاتى که در تعریف آمده توجه مى‌کنیم. مجموعاً پنج نکته در این تعریف حائز اهمیت است:

 

1. کلمۀ قول: قول در اصطلاح نحوى به معناى لفظ و یا خصوص لفظ بامعنى است و به فرموده شهید مطهرى:در اصطلاح منطقیون، هر لفظى که براى یک معنى وضع شده و مفید معنى باشد قول خوانده مى‌شود.

 

2. کلمه مؤلَف در جمله«مولف من قضایا»: تالیف،اخص از ترکیب است و هر تالیفى ترکیب است و لا عکس، زیرا تالیف از ماده الفت به معنى انس و سازگارى است بنابراین تالیف خصوص ترکیبى را گویند که میان اجزاى آن الفت و سازگارى باشد.

مثلا وقتى مى‌گوییم:«العالم متغیر»و «کل متغیر حادث»الفتى که بین این دو هست این‌که صغرى مقدم و کبرى مؤخر آمده و اگر برعکس بود،ترکیب بود ولى تالیف نبود. یا در هر قضیه‌اى موضوع و محمول ترکیب خاصى دارند و هرکدام در جایى قرار دارند که این‌ها را تالیفات گویند و اگر غیر از این بود ترکیب مى‌گفتیم نه تالیف.

 

3. کلمۀ«متى سُلِّمت»: از تسلیم است و اشاره به آن دارد که قیاس، مشروط به آن نیست که قضایایش بالفعل مورد قبول باشد؛ بلکه همین اندازه براى قیاس بودن آن کافى است که در فرض پذیرفتن و قبول قضایاى آن، مستلزم قضیۀ دیگرى باشد.

باشد،مانند ملازمه‌اى که میان یک قضیه و عکس و یا نقض آن وجود دارد؛که در صورتى که آن قضیه صادق باشد،قضایاى عکس و نقض آن نیز صادق خواهد بود.

 

4. کلمه«لَزِم عنه»:یعنى مقدمات و قضایاى مورد قبول و تسلیم به‌گونه‌اى باشند که نتیجه و رسیدن به معلوم تازه، لازم لا ینفک آن‌ها باشد و هرگز تخلف‌پذیر نباشد. با این قید دو نوع از انواع سه‌گانه حجت از تعریف خارج مى‌شود و آنها عبارتند از تمثیل و استقراء و علت خروجشان آن است که این دو حجت هم اگرچه از چند قضیه تالیف یافته‌اند ولى چنین نیست که به دنبال علم به این قضایا حتماً و جزماً علم به نتیجه و قول دیگر پیدا شود و تخلف‌بردار نباشد، بلکه تخلف‌پذیر هستند.

 

5. قید«لِذاتِه»،چنانکه در جاى خود خواهد آمد،قیاس مساوات را از تعریف بیرون مى‌کند؛ زیرا قیاس مساوات به‌واسطۀ ضمیمه شدن یک مقدمه بیرونى است که مستلزم یک قضیۀ دیگر است،نه ذاتاً.

 

اصطلاحات عمومى در قیاس

1- صورت قیاس

منظور از صورت قیاس همان هیئت و شکل خاصى است که هر قیاسى دارد و در حقیقت چینش خاصى است که میان اجزاى قیاس انجام مى‌گیرد که اگر این هیئت خاص نباشد قیاس منتج نیست.

 

2-مقدمه یا مواد قیاس

منظور از مواد یا مبادى و مقدمات قیاس عبارت است از دو یا چند قضیه‌اى که قیاس را تشکیل مى‌دهند که هر کدام از آنها خود از اجزایى تشکیل شده‌اند اگر یک یا هر دو مقدمه نباشند، البته قیاسى هم نخواهیم داشت.

 

3-مطلوب

و آن، قضیه‌اى است که از قیاس لازم مى‌آید. و آن هنگامى است که ذهن ما به آن توجه پیدا کرده ولى هنوز به صورت علم تصدیقى نیامده ؛و آن هنگامى است که ذهن ما به آن توجه پیدا کرده ولى هنوز علم تصدیقى نیامده و درصدد استدلال بر آن هستیم تا تبدیل به معلوم شود. در این مرحله که هنوز استدلال نشده نام آن، «مطلوب»است.

 

4-نتیجه

این اصطلاح بر همان مطلوب و قول آخر اطلاق مى‌شود منتهى پس از اینکه بر مطلوب استدلال نموده معلوم را تحصیل نمودیم در این مرحله جدید به آن «نتیجه» مى‌گوییم.

 

5-حدود قیاس

منظور اجزاء ذاتى و اصلى مقدمات قیاس است. یعنى اجزائى که داخل در ذاتِ مقدمه هستند و قوام هر مقدمه و قضیه‌اى به این اجزاء است و رکن قیاس هستند.

منظور از اجزاء ذاتى مقدمه، اجزائى است که پس از تجزیه و تحلیل، تفکیک اجزاء و برهم زدن قضیه باقى مى‌ماند. مثلا اگر یک قضیۀ حملیه را به صورت اجزاى جداگانه درآوریم، تنها موضوع و محمول باقى مى‌ماند و نه نسبت؛ چراکه نسبت، میان دو طرف واقع مى‌شود تا آنها را باهم مرتبط سازد. و ازاین‌رو، هرگاه طرفین آن از هم جدا شوند،معنایش آن است که نسبت میان آن‌دو از بین رفته است.

سور و جهت قضیه نیز از لواحق و امور وابسته به نسبت است و با رفتن نسبت، آنها نیز کنار مى‌روند. همچنین اگر قضیۀ شرطیه را تحلیل و تجزیه کنیم،جز مقدم و تالى باقى نخواهد ماند. 

 


منابع

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری