حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حذف مسند الیه» ثبت شده است

المبحث الثانی فی حذف المُسند الیه

الحذف خلاف الأصل ، ویکون لمجرَّد الاختصار والاحتراز عن العبث بناء على وجود قرینة تدُلّ على المحذوف - وهو قسمان

أ» قسمٌ یظهر فیه المحذوف عند الإعراب : کقولهم - أهلا وسهلا فإن نصبهما یدل على ناصب محذوف یُقدر بنحو : جئت أهلا ونزلت مکاناً سهلاً - ولیس هذا القسم من البلاغة فی شیء.

«ب» وقسم لا یظهر فیه المحذوف عند الاعراب – وإنما تعلم مکانه إذا أنت تصفحت المعنى ، ووجدتَه لا یتم إلا بمراعاته ، نحو یعطی – ویمنع أی – یُعطى من یشاء ، ویمنع من یشاء – ولکن لا سبیل إلى إظهار ذلک المحذوف ، ولو أنت أظهرته زالت البهجة ، وضاع ذلک الرَّونق

ومن دواعی الحذف : إذا دلت علیه قرینة ، وتعلق بترکه غرض من الأغراض الآتیة :

(1) ظهوره بدلالة القرائن علیه – نحو : فصکت وجهها وقالت عجوز عقیم «أی أنا عجوز.»

(2) إخفاءُ الأمر عن غیر المخاطب – نحو أقبل «تُرید علیا مثلا».

(3) تیسر الانکار إن مسَّت إلیه الحاجة – نحو (لئیم خسیس) بعد ذکر شخص لا تذکر اسمه لیتأتَّى لک عند الحاجة أن تقول ما أردته ولا قصدته.

 (4) الحذر من فوات فرصة سانحة – کقول منبه الصیاد : غزالٌ «أی هذا غزال»

 (5) اختبار تنبه السامع له عند القرینة – أو مقدار تنبهه – نحو نوره مستفادٌ من نور الشمس – أو هو واسطة عقد الکواکب «أی القمر» فی کلّ من المثالین

 (6) ضیق المقام عن إطالة الکلام بسبب تضجر وتوجع – کقوله : قال لی کیف أنت قلت علیلٌ سهرٌ دائمٌ وحُزنٌ طویل

(7) المحافظة على السجع – نحومن طابت سریرته ، حمدت سیرتُهُ

(8) المحافظة على قافیة کقوله : وما المالُ والأهلون إلا ودائع ولابُدَّ یوماً أن تردَّ الودائعُ

(9) المُحافظة على وزن – کقوله : على أننی راضٍ بان أحملَ الهوى وأخلص منه لا علیَّ ولاَ لیا

 (10) کون المسند إلیه معیناً معلوماً «حقیقة» نحو : (عالم الغیب والشهادة) «أی – الله» - أو معلوماً «ادعاء» نحو وهَّابُ الألوف «أی فلان»

(11) إتباع الاستعمال الوارد على ترکه – نحو : رمیةٌ من غیر رام «أی هذه رمیة» ونحو : نعم الزعیم سعدٌ : أی هو سعدٌ.

(12) إشعار أنّ فی ترکه تطهیراً له عن لسانک ، أو تطهیراً للسانک عنه ، مثال الأول (مُقررٌ للشرائع ، موضحٌ للدّلائل) ترید صاحب الشریعة ومثال الثانی (صمٌ بُکمٌ عُمیٌ)

(13) تکثیرُ الفائدة – نحو : فصبرٌ جمیل «أی فأمری صبر جمیل»

(14) تعیُّنه بالعهدّیة – نحو : (واستوت على الجودی ( 6) ) أی السفینة ونحو «حتى توارت بالحجاب» أی الشمس

ومرجع ذلک إلى الذوق الأدبی فهو الذی یُوحى إلیک بما فی القول من بلاغة وحسن بیان

 

مبحث دوم: حذف مسند الیه

حذف برخلاف اصل است (اصل بر حذف کردن نیست) و حذف صرفا به منظورخلاصه کردن وپرهیز از بیهوده گویی، آن هم بر اساس وجود قرینه ای که به محذوف دلالت کند صورت می گیرد و دو نوع است:

 

أ) نوعی که درآن محذوف از روی اعراب آشکار میشود: مانند گفتارشان: أهلا و سهلا. پس علامت نصب این دو کلمه به وجود نصب دهنده محذوفی در تقدیر دلالت می کند، به اینصورت: آمدی در حالیکه خویشاوندی و وارد شدی در مکانی آسوده. و ؟

ب) نوعی که در آن محذوف به وسیله اعراب مشخص نمی شود – و زمانی که تو در معنی آن تامل می کنی، مکانش را می شناسی و آن را طوری می یابی که معنی جز با لحاظ کردن آن کامل نمی شود، مانند «یعطی» و یا «یمنع» در «یعطی من یشاء و یمنع من یشاء». و اما راهی به آشکار کردن آن محذوف نیست و اگر آن را آشکار کنی، شادابی و زیبایی (کلام) از بین می رود.

 

و از جمله عوامل و مسبب های حذف این است که قرینه ای به آن دلالت کند و با حذف آن غرضی از اغراض زیر به دست آید:

 

1) آشکار بودنش به وسیلۀ دلالت قرائن بر آن، مانند «فصکت وجهها و قالت عجوز عقیم» (پس بر صورت خود سیلی زد و گفت: پیرزنی نازا) یا در واقع «أنا عجوز عقیم» (من پیرزنی نازا هستم)

2) پنهان کردن امر از کسی که مخاطب کلام نیست. مانند ؟

3) آسان شدن انکار، اگر لازم شد (اگر نیازمندی انسان را به آن وادار کند) - مانند «پست خسیس» بعد از ذکر شخصی که نامش را به زبان نمی آوری تا اگر زمانی لازم شد بتوانی به راحتی بگویی که او را اراده نکردم و منظورم او نبود!

4) پرهیز از از دست رفتن فرصت – مانند گفتار کسی که شکارچی را آگاه می کند (و به او می گوید): آهو! (به جای اینکه بگوید:) «این آهو است»

5) آزمودن درک شنونده در حالیکه قرینه وجود دارد – یا آزمودن میزان درک وی – مانند «نور آن از نور خورشید حاصل می شود.» – یا «آن گوهر گردنبند ستارگان است» که در هر دو مثال منظور ماه است.

6) محدودیت مقام از طولانی شدن کلام به سبب خستگی و ناراحتی – مانند گفتارش (شاعر): به من گفت چگونه ای؟ گفتم (من) بیماری هستم که شب زنده داری ام دائم و اندوهم طولانی است

7) برای حفظ کردن سجع (موزونی کلام) – من طابت سریرته، حمدت سیرته (هر کس باطنش نیکو شد، رفتارش پسندیده گشت)

8) برای حفظ کردن قافیه – مانند قول شاعر: و مال و خویشاوندان جز امانت نیستند و چاره ای نیست جز آنکه روزی امانت ها را بازگردانی

9) برای حفظ کردن وزن – مانند قولش: ؟ همانا من راضی ام که از خیال/عشق؟ چشم بپوشم و رها شوم از او در حالیکه نه بر ضد من است و نه با من است.

10) معین و معلوم بودن مسند الیه چه حقیقی باشد مانند «عالم الغیب و الشهادة» (دانای پنهان و آشکار) که منظور خداوند است، چه ادعایی باشد مانند « وهَّابُ الألوف» (بخشندۀ بسیار با محبت) که شخص خاصی منظور است.

11) ؟ مانند «» که در اصل بوده «» و مانند «خوب فرمانده ای است سعد» که در اصل بوده (او سعد است)

12) خبر؟ که در حذف آن پاک و مبرا کردن برای او از زبان تو است یا پاک و مبرا ساختن از او برای زبان تو، مثال اولی «تایید کننده شریعت ها، روشن کننده دلایل» که منظورت صاحب شریعت (پیامبر) است و مثال دومی «کر و لال و کور»

13) زیادکردن فایده – مانند «فصبرٌ جمیلٌ» (پس صبری نیکو) در اصل بوده: «فأمری صبر جمیل» (پس کار من صبری نیکو است.)

14) معین بودن به واسطه عهد -  مانند « واستوت على الجودی » (و بر کوه جودی استوار شد) که منظور کشتی است و مانند «حتی توارت بالحجاب» (تا اینکه در پرده افق پنهان شد) که منظور خورشید است.

و مرجع آن به ذوق ادبی بر می گردد. پس آن چیزی است که به وسیله آنچه از بلاغت و خوبی بیان در سخن هست، به تو القا می شود.