حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرکت توسطی» ثبت شده است

لازمۀ خارج شدن شیء از قوه به فعل این است که در ذات یا احوال ذات آن شیء تغییر ایجاد شود. به عبارت دیگر، هرگاه یکی از قوای شیئی به فعلیت برسد، آن شیء متحول می شود. اگر فعلیت جدید از نوع جوهری باشد (مانند تبدیل خاک به گیاه)، تغییر و تحول در ذات و جوهر شیء خواهد بود. اگر فعلیت جدید از نوع عرضی باشد (مثل قرمز شدن سیب)، تغییر و تحول در حالت و امور عارض بر ذات شیء خواهد بود.

این مطلب، (یعنی ملازمۀ بین «خروج از قوه به فعل» و «حدوث تغییر در ذات یا صفات شیء») از نتیجۀ چهارم که در درس قبل بیان شد هم به دست می آید. در آنجا بیان شد که «پیدایش حوادث زمانی ملازم با حصول تغییر در جواهر یا اعراض است». با توجه به این اصل که «پیدایش حوادث زمانی مسبوق به قوه است»، پس هر گاه پدیده ای حادث شود، قوه ای به فعلیت رسیده است و همچنین هرگاه قوه ای به فعلیت برسد، پدیده ای حادث می شود. بنابراین می توان گفت: «خروج شیء از قوه به فعل، مستلزم تغییر در ذات (جوهر) یا حالت ذات (عرض) می باشد.»

 

تغیر بر دو قسم است: دفعی و تدریجی.

تغیر تدریجی، تحولی است که در طول زمان تحقق می یابد و میان متبدل و متبدل الیه فاصلۀ زمانی وجود دارد. مانند اینکه شیء از نقطۀ الف به نقطۀ ب منتقل شود. تغیر تدریجی حرکت نامیده می شود.

تغیر دفعی تحولی است که دفعتاً و آناً صورت می پذیرد و هیچ فاصلۀ زمانی میان موقعیت سابق و جدید وجود ندارد، بلکه در یک نقطۀ مشخص، یک شیء تبدیل به شیء دیگر می شود. مانند رسیدن متحرک به نقطۀ پایان حرکت (یا جدا شدن از نقطۀ آغاز حرکت، یا رسیدن به هر نقطۀ دیگری که در مسیر در نظر گرفته شود)

تغیر دفعی هرگز بدون حرکت تحقق نمی یابد. همیشه در ضمن یک حرکت (تغیر تدریجی) تغیرات دفعی پدید می آیند.

حرکت یا همان تغیر تدریجی شیء، یعنی وجودِ شیء ممتد و کش دار است. می توان موجود را از آن جهت که موجود است، به دو قسم تقسیم کرد: 1) موجودی که وجودش امتداد زمانی ندارد (ثابت) و 2) موجودی که وجودش امتداد زمانی دارد (متحرک). پس حرکت از احکام موجود مطلق به شمار آمده و در شمار مسائل فلسفی قرار می گیرد.

 

تعریف حرکت: حرکت مفهومی ماهوی نیست و حد (تعریف حقیقی) ندارد. لذا تعریفات بیان شده، لفظی هستند، مانند: خروج تدریجی شیء از قوه به فعل - تغیر تدریجی شیء - نحوۀ وجودی که شیء به واسطۀ آن به تدریج از قوه به سوی فعل می رود.

تعریف حرکت نزد ارسطو (معلم اول): کمال اول برای شیء بالقوه از آن جهت که بالقوه است.

«کمال» در فلسفه به معنای فعلیت، دارایی و وجود است. آنچه وجدان و هستی است، کمال و آنچه فقدان و نیستی است، نقصان به شمار می آید. کمال شیء از آن جهت که بالفعل است، با کمال آن از آن جهت که بالقوه است، تفاوت دارد. جسم یک حیثیت فعلیت دارد و یک حیثیت قوه. از آن جهت که یک شیء بالفعل است، کمال اولش همان صورت نوعیی است که واجد آن است و کمال دومش آثار و اعراضی است که در همان حال بر آن صورت نوعی مترتب می گردد. (تقدم صورت نوعی بر آثار آن سبب اول بودن آن است). همچنین جسم از آن جهت که بالقوه است (یعنی چیزهایی را ندارد ولی می تواند داشته باشد)، نیز کمال اول و دومی دارد. اگر جسم در نقطۀ الف ساکن است، اما می تواند در نقطۀ ب قرار داشته باشد، خود حرکت و خارج شدن از نقطۀ الف تحولی است که در برابر سکون و رکود قرار دارد و فعلیتی است که جسم نسبت به آن بالقوه است، پس اگر این روانه شدن برای جسم حاصل شود، یک کمال (اول) است. (حصول ما یمکن أن یحصل للشیء کمالٌ له). کمال دیگر هم بودن و استقرار درنقطۀ ب است. لذا اگر این امکان بالقوه هم فعلیت یابد، حصولش کمالی (دوم) برای شیء خواهد بود.

به عبارت دیگر، «حرکت» (که وسیله است) کمال اول و «غایت حرکت» (که مطلوب بالذات است)، کمال دوم به شمار می رود.

شیء تا حالت بالقوه نسبت به شیء دیگر (همان غایت) را نداشته باشد، نمی تواند حرکت داشته باشد، لذا تعریف به این صورت در می آید: حرکت کمال اول است برای شیء بالقوه.

تحقق حرکت بر شش امر توقف دارد: مبدأ (که حرکت از آن آغاز می شود)، منتها (که حرکت به سوی آن است)، موضوع (که حرکت برای آن است و همان متحرک است)، فاعل (که به وجود آورندۀ حرکت است و همان محرّک است)، مسافت (که حرکت در آن واقع می شود) و زمان (که حرکت بر آن منطبق می شود).

توضیح هر یک از موارد فوق در فصل های آینده خواهد آمد.

 

تقسیم حرکت به توسطیه و قطعیه

این دو اصطلاح از زمان ارسطو وارد فلسفه مشا شده و همواره این سوال مطرح بوده که کدام یک بیانگر واقعیت خارجی و کدامیک ذهنی است؟

 

حرکت توسطی: عبارت است از بودن شیء متحرک میان مبدأ و منتها به نحوی که هر یک از حدود (نقاط) مسافت را در نظر بگریم، متحرک در لحظۀ قبل و لحظۀ بعد در آن حدّ وجود ندارد.

توضیح: شیء تا وقتی ساکن است، در آنات متعدد در یک نقطه قرار دارد، اما وقتی در حال حرکت است، هر «آن» در یک «حد» و یک نقطه از مسافت قرار می گیرد وآن به آن، حدّی که شیء در آن قرار دارد تغییر می کند. طبق این تفسیر، حرکت شیء عبارت است از «توسط» یا «میان مبدأ و منتها بودن».

 

حرکت قطعی: عبارت است از بودن شیء متحرک میان مبدأ و منتها به گونه ای که نسبتی به هر یک از حدود فرضی مسافت دارد.

حرکت قطعی در طول زمان تحقق می یابد، نه در یک لحظه و می توان برای آن اجزایی در نظر گرفت. در این حرکت قوه و فعل در هم آمیخته است، دائما قوه ای به فعلیت می رسد و فعلیتی منقضی می گردد.

به طور خلاصه: حرکت توسطی امری بسیط و بدون کشش است که از اول تا آخر زمان، هر آنی را در نظر بگیریم، با تمام وجودش در آن «آن» هست، (البته در هر آن در یک «حدّ» از مسافت است)، زیرا همواره وصف «بین مبدأ و منتها بودن» برای شیء صادق است. اما حرکت قطعی امری ممتد و کشش دار است که نه جزئش و نه تمام آن از اول تا آخر زمان باقی نیست، بلکه اولش اول زمان را اشغال کرده و وسطش وسط زمان را اشغال کرده و تمامش تمام زمان را اشغال کرده است. بنابراین مفهوم «بقاء» درباره خودش یا اجزائش صدق نمی کند.

علامه قدس سره معتقد است که این دو حرکت هر دو در خارج تحقق دارد. به این صورت که دو تعبیر از یک واقعیت است.

 

تصویرپنداری حرکت

قوۀ خیال حدود گوناگون حرکت را در کنار هم قرار دارد و یک صورت متصل که اجزایش با یکدیگر درآن جمعند می سازد. تفاوت این تصویر ذهنی از حرکت با حرکت توسطی در این است که این تصویر امری ممتد و کشش دار است و حدوثش هم تدریجی و در زمان است، نه در لحظه. همچنین تفاوتش با حرکت قطعی در این است که حرکت قطعی در طول زمان باقی نمی ماند، اما این تصویر خیالی، اجزایش پس از حدوث باقی می مانند.

چنین حرکتی در خارج وجود ندارد، زیرا در آن اجزای حرکت (مثلا آغاز و انجام) با هم موجودند در حالی که اجزای حرکت هم زمان تحقق نمی یابند و در هر لحظه تنها یکی از حدود حرکت فعلیت دارد. اگر همۀ اجزا همزمان تحقق داشتند، آن حرکت ثابت و باقرار بود، نه سیال و بی قرار و این خلاف فرض است، زیرا حرکت بودنِ حرکت به سیلان و گذرایی آن است. 


منبع:

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 3 

 

مقولات عَرَضی یا نسبی عبارتند از: أین، متی، وضع، جده، اضافه، فعل، انفعال. باید توجه داشت که «نسبت» مقوله نیست. نسبی بودن این مقولات به این معنا نیست که خود نسبتِ شیء به مکان، زمان و ... مقوله است، بلکه آن هیئت ویژه ای که از این نسبت ها برای موضوع پدید می آید مقوله (مفهومی ماهوی) است. پس مقولات نسبی در حقیقت هیئت هایی هستند قائم به موضوعاتشان که از نسبت های موجود در آن موضوعات پدید می آیند.

 

1) أین (کجایی)

تعریف: أین هیئتی است که به واسطۀ انتساب جسم به مکان و بودنش در آن برای آن جسم حاصل می شود.

تعریف مکان: مکان حقیقی هر شیء عبارت است از مقداری از حجم جهان که مساوی با حجم جسم منسوب به مکان باشد، از آن جهت که در آن گنجیده است. (البته تعریف های گوناگون دیگری هم برای مکان ارائه شده)

 

2) متی (چه گاهی)

تعریف: متی هیئتی است که در اثر انتساب شیء به زمان و بودنش در آن به وجود می آید.

برخی پدیده های زمانی، وجودشان در متن زمان است، مانند انتقال شیء از مکان الف به ب که تدریجا و در طول زمان است. برخی پدیده ها وجودشان لحظه ای است و به طرف زمان (آغاز یا نهایت زمان) منتسب هستند، مانند جدا شدن شیء از مکان الف یا رسیدنش به ب که آنی است.

اموری که در متن زمان هستند نیز بر دو قسمند: یا کاملا منطبق بر زمانند (حرکت توسطی)، یا نه (حرکت قطعی).

حرکت توسطی، یعنی میان مبدا و منتها بودن، امری بسیط است که از اول تا آخر زمان باقی است، و هر یک از «آن» های زمان را که در نظر بگیریم، این حرکت با تمام وجودش در آن هست. حرکت قطعی یعنی طی کردن فاصله میان مبدا و منتها امری تدریجی و کششدار است و اول آن، اول زمان و وسطش وسط زمان و تمامش تمام زمان را اشغال کرده است. (اجزا یا خودش در طول زمان بقا ندارند)

 

3) وضع (نهاد)

تعریف: وضع عبارت است از هیئتی که از نسبت اجزای شیء به یکدیگر با درنظر گرفتن جهت آنها حاصل می شود.

مثلا ایستاده بودن یک وضع است که از قرارگرفتن اجزای بدن رو هم به یک نحو خاص حاصل می شود.

در مقوله وضع، هم نسبت اجزای شیء به هم مطرح است، هم نسبت مجموع اجزا به خارج. مثلا در حرکت کره زمین به دور خودش، نسبت اول ثابت است، اما دومی تغییر می کند، پس حرکت زمین را حرکت وضعی (در مقوله وضع) می نامند.

 

4) جده (داشت)

تعریف: هیئتی است که از احاطه شدن کامل یا ناقص یک شیء با شیء دیگر، برای شیء محاط حاصل می شود. این احاطه باید به گونه ای باش که با جابه جا شدن شیء محاط، شیء محیط هم جابه جا شود.

مثلا حالت پوشیدگی بدن با لباس یا کفش. در این حالت، موضوع، شیء محاط یعنی بدن است.

 

5) اضافه

تعریف: اضافه هیئتی است که از تکرار نسبت بین دو چیز (یعنی نسبت یک شیء به شیء دیگری که منسوب به شیء نخست است) پدید می آید.

مثلا هیئتی که برای سقف، از آن جهت که بالای سطحی است که زیر سقف است، به وجود می آید.

در مقولۀ اضافه، نسبت تکرار می شود و برای هر یک از دو طرف، نسبتی هست غیر از آن نسبتی که در طرف دیگر تحقق دارد. البته این دو نسبت ملازم همند و از هم جدا نمی شوند.

اضافه ای که دو طرف آن شبیه یکدیگرند را «متشابه الاطراف» می گویند، مانند اضافه برادری (که هر دو طرف برادر هم هستند)، مجاورت، نزدیکی و ... . اضافه ای را که دو طرف شبیه هم نیستند را مختلف الاطراف می گویند (مانند پدر و فرزندی، بالا و پایینی، تقدم و تاخر)

از احکام اضافه این است که دو طرف از جهت وجود، عدم، قوه و فعل برابر باشند. یعنی اگر یکی موجود است، دیگری هم موجود خواهد بود و امکان ندارد که یک طرف موجود و طرف دیگر معدوم باشد و به همین ترتیب.

اگر مضاف بر خود اضافه اطلاق شود، به آن مضاف حقیقی می گویند، مانند پدری و فرزندی.

اگر مضاف بر معروض اطلاق شود، به آن مضاف مشهوری می گویند، مانند پدر و فرزند.

  

 6) فعل (أن یفعل، کنش)

تعریف: فعل هیئتی تدریجی و غیرقار است که در شیء مؤثِر تا زمانی که در حال اثرکردن است پدید می آید.

مثلا حالت خاصی که در زمان گرم شدن آب، از اثر تدریجی آتش در آب، برای آتش پدید می آید.

 

7) انفعال (أن ینفعل، پذیرش)

تعریف: انفعال هیئتی تدریجی و غیرقار است که در شیء متأثر تا وقتی که در حال اثرپذیری است پدید می آید.

مثلا حالت خاص آب در حین گرم شدن در همان مثال فوق.

قید تدریجی و غیر قار، فعل و انفعال ابداعی (یکباره) را از تعریف خارج می کند، مانند ایجاد کردن خداوند عقل را و موجود شدن عقل به ایجاد خداوند. این دو امر از مقولۀ فعل و انفعال نیستند، چون ماهیت نیستند، بلکه از صفات وجودند. یعنی فعل و انفعال ابداعی همان ایجاد  و وجود است که این دو هم در حقیقت یکی (همان وجود) هستند و تفاوتشان در اعتبار است. وجود هم ماهیت نیست و نمی توان آن را در مقوله ای مندرج کرد.  


منابع

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد دو