حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفسطه» ثبت شده است

 ادامه‌ی اقوال درباره حقیقت علم:

 

 2- نظریه شَبَح 

معتقدین به این نظریه قائلند به اینکه آنچه که در ذهن وجود دارد، شبح و سیاهه ای از واقعیّات خارجی است (عکسی از واقعیات خارجی است) نه ماهیّت آن ها.

شما تصویری از قله دماوند در ذهن خود دارید که هر وقت می گویند: قله دماوند،‌ این تصویر در ذهن شما نمود پیدا می کند. و چون عکس و شَبَح است نه خود ماهیّت شیء ، لذا است که یک کشف ناقص از واقعیّات به ما نشان می دهد.

نتیجه‌ی این قول:

موجود ذهنی داریم و این موجود ذهنی شبح واقعیّات است (تصویر واقعیّات است). و ممکن است این شبح با واقعیّات تطابق داشته باشند و ممکن است تطابق نداشته باشد. امّا تطابق کامل ندارد چون عکس با ذو العکس یکی نیست. این نظریه منجر به «سفسطه» می شود (انکار امکان علم به واقعیّات).

در واقع با پذیرش این نظریه، باب علم به جهان خارج بطور کلى بسته مى‏ شود، زیرا طبق این رأى‏ تصورات موجود در ذهن انسان با آنچه در خارج وجود دارد مغایرت تام دارد، بنابراین به هیچ چیز علم تعلق نمى‏ گیرد.

قیاس منطقی:

علم ما همیشه به شبحِ واقعیت است (صغری)

و شبحِ واقعیت، غیر از خود واقعیّت است (کبری)؛

پس علم ما همیشه به غیرِ خودِ واقعیت است (نتیجه) که همان سفسطه است.

 

3 ـ نظریه «رابطه» یا «اضافه»

 این نظریه ابتکار بعضی از متکلمین است که در رأس آنها ابوالحسن اشعری از متکلّمین قرن چهارم است.

معتقدین به این قول قائلند به اینکه علم به اشیاء، عبارت است از اضافه و نسبت. (مثل بالایی، پایینی، چپی، راستی) بین عالِم (که شمایید) و آن شیء معلوم (کتاب).

مثلا وقتی یک کتاب روی میز می گذارید بین آن دو یک نسبتی برقرار می شود که به آن بالا و پایینی می گویند و این کاملا نسبی است. وقتی کتاب بالای میز است، این فقط یک نسبت است. نسبت کتاب به میز این است که بالای آن است. ولی همین کتابی که روی میز است نسبت به سقف، دیگر بالا نیست.

درواقع نسبت بین علم و عالم هم همین است. چیزی غیر از عالم و معلوم محقق نشده است. بلکه شما هستید، آن معلوم هم هست. نسبتی که بین شما هست را با کلمه علم بیان می کنیم. وقتی می گوییم آن فرد عالم است مثل این است که بگوییم این کتاب بالاست. وقتی میگوییم آن شیء معلوم است مثل این است که بگوییم آن شیء پایین است.

نتیجه‌ی این قول:

موجود ذهنی نداریم، بلکه دو طرف نسبت، یکی عالم است و یک طرفش معلوم.

چیزی غیر از عالم و معلوم (واقعیت خارجی) تحقق ندارد.

اشکال

اگر علم نسبت بین عالم و معلوم باشد، هیچ گاه علمِ به معدوم یافت (مانند علم به اجتماع نقیضین) چون نسبت نیاز به اضافه است هیچ گاه علم به معدوم نخواهیم یافت. (صغری)

و حال آن که ما علم به معدوم بالوجدان می یابیم (صورتی از معدوم در ذهن می آید). (کبری)

پس علم نسبت بین عالم و معلوم نیست. (نتیجه)

 

دلیل اثبات وجود ذهنی

سؤال : چه ادله ای برای اثبات وجود ذهنی داریم؟

گفتیم طبق ادعای مشهور، بین موجود ذهنی و موجود خارجی اتحاد ماهوی برقرار است.  ما در اینجا این گونه توضیح می دهیم:

 
1) ما گاهی در قضایای صادقه، وصفی را برای امر معدومی اثبات می کنیم. می گوییم «اجتماعُ النقیضین مُحالٌ».

محال، وصفی است که برای اجتماع نقیضین آمده است.

 
2) در منطق قاعده ای به نام قاعده فرعیت داریم که می گوید: ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له. یعنی ثبوت وصفی برای یک شیء متوقف بر ثبوت آن شیء است. به عبارت دیگر اگر می خواهید محال را بر اجتماع نقیضین حمل کنید باید یک اجتماع نقیضین را اول ثابت کنید (یعنی وجود داشته باشد) تا بتوانید محال بودن را بر آن حمل کنید.

 
3) این امور عدمی در خارج، قطعا ثبوت و وجود ندارند. پس باید یک وجود دیگری غیر از وجود خارجی باشد که به آن وجود ذهنی میگویند.

 


منابع:

- بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه

- خلاصة بدایة الحکمة، سیّد محمّد صادق حسینی علم الهُدی

- خلاصة بدایة الحکمة، محمد حسین رحمانیان

 

هر قیاسی که مواد آن نه از یقینیات باشد و نه از مشهورات و مسلمات، یا از آنها باشد اما صورت قیاس مطابق با قوانین و ضوابط قیاس نباشد،در این صورت لاجرم قیاس، از جهت ماده یا هیأت،شبیه به حق و یقین، یا شبیه به مشهور خواهد بود. در نتیجه مخاطب، به‌واسطۀ قصور یا غفلت،در آن دچار اشتباه شده، و آن را با حق درمى‌آمیزد؛ و آن استدلال در معرض قبول و پذیرش واقع مى‌شود؛ اگرچه در حقیقت باطل است و شایستۀ نام قیاس نیست.

چنین قیاسى اگر شبیه برهان باشد«سفسطایى»،و صناعتش، «سفسطه»نامیده مى‌شود و اگر شبیه جدل باشد،«مشاغبى»و صناعتش، «مشاغبه»خوانده مى‌شود. [مشاغبه: نزاع و خصومت طرفینی]

سبب هریک از سفسطه و مشاغبه دو چیز مى‌تواند باشد:

1-اینکه آورندۀ قیاس واقعا اشتباه کند

2-اینکه آورندۀ قیاس از روى عمد و قصد بخواهد مخاطب را به غلط و اشتباه اندازد، درحالى‌که خودش موضعِ غلط را مى‌شناسد،و بدان توجه دارد.

و درهرحال وى را «مغالط» و قیاسش را «مغالطه» مى‌خوانند.

بنابراین، مغالطه‌اى که در اینجا موردنظر است،هردو قسم-یعنى هم اشتباه و غلط سهوى و نادانسته، و هم اشتباه و غلط عمدى و دانسته-را شامل مى‌شود.

 

دو مثال:

1. آنجا که قیاس مغالطی  از حیث هیئت شبیه برهان باشد:

اللّه موجود است. «صغرى»

و هر موجودی، مادی و محسوس است. «کبرى»

پس اللّه تعالى، مادّى و محسوس است. «نتیجه»

این استدلال از لحاظ هیأت ایرادى ندارد و شرایط شکل اوّل از ایجاب صغرى و کلیّت کبرى در ظاهر مراعات شده، ولى از لحاظ مادّه غلط است زیرا که کلیّت کبرى مقبول نیست (بعضی از موجودات، محسوس و مادی هستند). لذا چنین قیاسى منتج نیست.

 

2. آنجا که قیاس مغالطی از لحاظ مادّه شبیه به برهان باشد:

حافظ انسان است. «صغرى»

حافظ شاعر است. «کبرى»

پس انسان شاعر است. «نتیجه»

 

این استدلال از لحاظ مادّه اشکالى ندارد و هریک از کبرى و صغرى درست است ولى از لحاظ هیئت که شکل سوّم است کمبود دارد. چون در شکل سوّم کلیّت یکى از دو مقدّمه شرط است.حال آن‌که در استدلال مذکور، هر دو مقدّمه قضیۀ شخصیّه و جزئیه است و نتیجه‌اش غلط از آب درمى‌آید.

 

اغراض مغالطه 

مغالطه،به معناى به غلط انداختن دیگرى از روى عمد،گاهى به قصد صحیح و براى مصلحت پسندیده‌اى صورت می گیرد؛ مثلا معلّم در مقام گفتگو و مباحثۀ علمى به منظور آزمون متعلّم-با شاگردش از در مغالطه وارد مى‌شود- که آیا بعد تا اینکه این قوّت فکرى در او پیدا شود و مغالطۀ استدلال را کشف کند. نام این مغالطه را«قیاس امتحانى» گویند.

و گاهى مغالطه‌گر یک غرض فاسد، غیرمنطقى و غیرعقلایى دارد. مثلا غرضش ریاکارى و تظاهر به علم و معرفت است، مى‌خواهد به مردم بنمایاند که او نیز عالم است و بدین‌وسیله بر اقران و همدرسان خویش تفوق و برترى حاصل کند.

 

فواید صناعت مغالطه 

1- توسط این صناعت انسان مى‌تواند خود را از اشتباه در استدلال نگه داشته،و از باطل حفظ کند؛ زیرا وقتى انسان مورد و موضع مغالطه را بشناسد، راه فرار از اشتباه و خطا را مى‌شناسد.

2- به‌وسیلۀ این صناعت آدمى مى‌تواند از خود در برابر مغالطه‌گران دفاع کند، و مورد خطا و اشتباه آنان را معلوم سازد. 

 

موضوع صناعت مغالطه

مرحوم مظفر مى‌فرماید: موضوع این صناعت محدود به حدّ خاص و مخصوص به شىء خاصّى نیست، مثلا مخصوص مسائل عقلى،فلسفى یا مسائل نقلى و...نیست بلکه تمام آنچه را که دو صناعت برهان و جدل بدان تعلّق داشت، موضوع صناعت مغالطه همه را شامل مى‌شود.

باید گفت مبادى صناعت مغالطه نیز در ازاى مبادى صناعت برهان و جدل است، بدین‌معنا که مبادیش شبیه مبادى آنهاست.

با این تفاوت که صناعت برهان و جدل دو صناعت حقیقى و واقعى بودند ولى صناعت مغالطه یک صناعت صورى و ظاهرى است. زیرا که مشابهت مبادى مغالطه به مبادى برهان و جدل در ظاهر و برحسب رواج و شهرت آن قضایا در اذهان است.

اما این صناعت فایدۀ دیگرى نیز دارد و آن اینکه انسان را قادر مى‌سازد در برابر مغالطه‌گر، مغالطه کند و بتواند در برابر چنین کسانى مقابله به مثل نماید.

 

اجزاى مغالطه 

غلط و اشتباهى که در قیاس مغالطى واقع مى‌شود، سه صورت دارد:

1- یا در ماده یعنى نفس مقدمات واقع مى‌شود؛

2- یا در صورت یعنى هیأت تألیف مقدمات واقع مى‌شود؛

3- یا در هردو صورت مى‌گیرد.

و نیز گاهى اشتباه و غلط در خود قضیه رخ مى‌دهد، ولو آن قضیه مقدمۀ یک قیاس نباشد.

 

انواع مغالطه:

این نوع غلط و اشتباه گاهى از جهت لفظ است و گاهى از جهت معناست.

و در این صورت، انواع مغالطه بر دو دستۀ اصلى خواهد بود:

1-مغالطه‌هاى لفظى

2-مغالطه‌هاى معنوى 

 


منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری