حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صناعت شعر» ثبت شده است

هر قیاسی که مواد آن نه از یقینیات باشد و نه از مشهورات و مسلمات، یا از آنها باشد اما صورت قیاس مطابق با قوانین و ضوابط قیاس نباشد،در این صورت لاجرم قیاس، از جهت ماده یا هیأت،شبیه به حق و یقین، یا شبیه به مشهور خواهد بود. در نتیجه مخاطب، به‌واسطۀ قصور یا غفلت،در آن دچار اشتباه شده، و آن را با حق درمى‌آمیزد؛ و آن استدلال در معرض قبول و پذیرش واقع مى‌شود؛ اگرچه در حقیقت باطل است و شایستۀ نام قیاس نیست.

چنین قیاسى اگر شبیه برهان باشد«سفسطایى»،و صناعتش، «سفسطه»نامیده مى‌شود و اگر شبیه جدل باشد،«مشاغبى»و صناعتش، «مشاغبه»خوانده مى‌شود. [مشاغبه: نزاع و خصومت طرفینی]

سبب هریک از سفسطه و مشاغبه دو چیز مى‌تواند باشد:

1-اینکه آورندۀ قیاس واقعا اشتباه کند

2-اینکه آورندۀ قیاس از روى عمد و قصد بخواهد مخاطب را به غلط و اشتباه اندازد، درحالى‌که خودش موضعِ غلط را مى‌شناسد،و بدان توجه دارد.

و درهرحال وى را «مغالط» و قیاسش را «مغالطه» مى‌خوانند.

بنابراین، مغالطه‌اى که در اینجا موردنظر است،هردو قسم-یعنى هم اشتباه و غلط سهوى و نادانسته، و هم اشتباه و غلط عمدى و دانسته-را شامل مى‌شود.

 

دو مثال:

1. آنجا که قیاس مغالطی  از حیث هیئت شبیه برهان باشد:

اللّه موجود است. «صغرى»

و هر موجودی، مادی و محسوس است. «کبرى»

پس اللّه تعالى، مادّى و محسوس است. «نتیجه»

این استدلال از لحاظ هیأت ایرادى ندارد و شرایط شکل اوّل از ایجاب صغرى و کلیّت کبرى در ظاهر مراعات شده، ولى از لحاظ مادّه غلط است زیرا که کلیّت کبرى مقبول نیست (بعضی از موجودات، محسوس و مادی هستند). لذا چنین قیاسى منتج نیست.

 

2. آنجا که قیاس مغالطی از لحاظ مادّه شبیه به برهان باشد:

حافظ انسان است. «صغرى»

حافظ شاعر است. «کبرى»

پس انسان شاعر است. «نتیجه»

 

این استدلال از لحاظ مادّه اشکالى ندارد و هریک از کبرى و صغرى درست است ولى از لحاظ هیئت که شکل سوّم است کمبود دارد. چون در شکل سوّم کلیّت یکى از دو مقدّمه شرط است.حال آن‌که در استدلال مذکور، هر دو مقدّمه قضیۀ شخصیّه و جزئیه است و نتیجه‌اش غلط از آب درمى‌آید.

 

اغراض مغالطه 

مغالطه،به معناى به غلط انداختن دیگرى از روى عمد،گاهى به قصد صحیح و براى مصلحت پسندیده‌اى صورت می گیرد؛ مثلا معلّم در مقام گفتگو و مباحثۀ علمى به منظور آزمون متعلّم-با شاگردش از در مغالطه وارد مى‌شود- که آیا بعد تا اینکه این قوّت فکرى در او پیدا شود و مغالطۀ استدلال را کشف کند. نام این مغالطه را«قیاس امتحانى» گویند.

و گاهى مغالطه‌گر یک غرض فاسد، غیرمنطقى و غیرعقلایى دارد. مثلا غرضش ریاکارى و تظاهر به علم و معرفت است، مى‌خواهد به مردم بنمایاند که او نیز عالم است و بدین‌وسیله بر اقران و همدرسان خویش تفوق و برترى حاصل کند.

 

فواید صناعت مغالطه 

1- توسط این صناعت انسان مى‌تواند خود را از اشتباه در استدلال نگه داشته،و از باطل حفظ کند؛ زیرا وقتى انسان مورد و موضع مغالطه را بشناسد، راه فرار از اشتباه و خطا را مى‌شناسد.

2- به‌وسیلۀ این صناعت آدمى مى‌تواند از خود در برابر مغالطه‌گران دفاع کند، و مورد خطا و اشتباه آنان را معلوم سازد. 

 

موضوع صناعت مغالطه

مرحوم مظفر مى‌فرماید: موضوع این صناعت محدود به حدّ خاص و مخصوص به شىء خاصّى نیست، مثلا مخصوص مسائل عقلى،فلسفى یا مسائل نقلى و...نیست بلکه تمام آنچه را که دو صناعت برهان و جدل بدان تعلّق داشت، موضوع صناعت مغالطه همه را شامل مى‌شود.

باید گفت مبادى صناعت مغالطه نیز در ازاى مبادى صناعت برهان و جدل است، بدین‌معنا که مبادیش شبیه مبادى آنهاست.

با این تفاوت که صناعت برهان و جدل دو صناعت حقیقى و واقعى بودند ولى صناعت مغالطه یک صناعت صورى و ظاهرى است. زیرا که مشابهت مبادى مغالطه به مبادى برهان و جدل در ظاهر و برحسب رواج و شهرت آن قضایا در اذهان است.

اما این صناعت فایدۀ دیگرى نیز دارد و آن اینکه انسان را قادر مى‌سازد در برابر مغالطه‌گر، مغالطه کند و بتواند در برابر چنین کسانى مقابله به مثل نماید.

 

اجزاى مغالطه 

غلط و اشتباهى که در قیاس مغالطى واقع مى‌شود، سه صورت دارد:

1- یا در ماده یعنى نفس مقدمات واقع مى‌شود؛

2- یا در صورت یعنى هیأت تألیف مقدمات واقع مى‌شود؛

3- یا در هردو صورت مى‌گیرد.

و نیز گاهى اشتباه و غلط در خود قضیه رخ مى‌دهد، ولو آن قضیه مقدمۀ یک قیاس نباشد.

 

انواع مغالطه:

این نوع غلط و اشتباه گاهى از جهت لفظ است و گاهى از جهت معناست.

و در این صورت، انواع مغالطه بر دو دستۀ اصلى خواهد بود:

1-مغالطه‌هاى لفظى

2-مغالطه‌هاى معنوى 

 


منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری

صناعت چهارم از صناعات خمس، صنعت شعر است.

هدف اصلى صناعت شعر، تأثیرگذارى بر نفوس اجتماعات بشرى به منظور بر انگیختن احساسات و عواطف آنان است در جهت مقصدى که شاعر دارد.

رکن اساسى کلام شعرى که قوام شعر به آن است و همان عامل موجب تأثیر در نفوس مى‌شود و احساسات و عواطف را برمى‌انگیزاند، «تخییل و تصویر» است. یعنى این‌که بر قوّه خیال انسان‌ها (که در بیشتر مردم همین قوّه حاکم است تا نیروى عقل) حکومت کردن و آن را در اختیار گرفتن.

یقینا تخییل، تصویر و بیان یک مطلب به صورت مجسم کردن آن، از حیث تأثیر، نقش اوّل را دارد.

 

هدف از صناعت شعر

مى‌توان به‌طور خلاصه مهمترین مقاصد شعر را بدین صورت فهرست کرد:

الف. ایجاد سرور، بهجت و شادمانى در نفوس شنوندگان.

ب. ایجاد غم، اندوه و درد در مستمعین.

ج. روحیّه دادن به افراد و تشجیع کردن آنها تا به عمل خاصى اقدام کنند.

د. برافروختن آتش خشم و کینه در دل‌ها 

ه‍. ایجاد حالت روانى ترس،وحشت،بزدلى و ترسانیدن افراد از اقدام و...

و. هولناک و عظیم جلوه دادن یک امر (کاهی را به کوهی تبدیل کردن).

ز.کوچک شمردن یک امر،توهین به یک شخص بزرگ و داراى ارزش اجتماعى (کوهى را به کاهى بدل کردن).

ح. انفعالات و تأثرات و مانند اینها،که شعر در نفس آدمى ایجاد مى‌کند. 

 

اجزای شعر

شعر نیز مانند خطابه داراى دو جزء است:

1.عمود شعر که همان مواد قیاسات شعرى (یعنى قضایاى متخیلات) است؛ 

2. اعوان شعر که همان اوزان و قافیه هاست.

اگرچه کلام موزون و مقفّى را کلام شعرى مى‌دانیم و قیاس شعرى را از آن مرکب مى‌دانیم، امّا باید بدانیم که منطقیون هرکلام منظوم و به رشتۀ نظم درآمده را،که داراى قافیه باشد شعر نمى‌نامند؛ بلکه خصوص کلام منظومى که موجب تأثیر در نفس و تخیّل باشد ولو موجب تصدیق هم نشود و فی الواقع دروغ و خلاف واقع هم باشد را شعر گویند.

لذا شعر در عرف منطقى، کلام مخیّل است.

 

تعریف شعر 

شعر کلامى است خیال‌انگیز، مرکب از عباراتى موزون، برابر و قافیه‌دار.

 

قاعده مخیلات

قوام شعر به سه چیز است: وزن، الفاظ و معانى مخیله.

بنابراین،کسى که مى‌خواهد صناعت شعر را به‌خوبى فراگیرد ناچار است به قواعدى که این امور را تحت ضابطه درمى‌آورد،رجوع کند.

اما «وزن و الفاظ» قواعدى دارد که در علوم مشخصى بیان شده است و مى‌توان بدان مراجعه نمود؛ و محل ذکر آن،علم منطق نیست؛ زیرا براى منطق‌دان تنها جنبۀ تخیلى شعر اهمیت دارد.

از ماهیت«وزن»در علم موسیقى و از استعمال و نحوۀ کاربرد آن در علم عروض بحث مى‌شود؛ و محل بحث از«الفاظ» علوم لغت و بلاغت و بدیع است.

 

ملکه شعر

شعر همچون دیگر صناعتها و فنون نیست که همواره صانع از روى تأمل و توجه و آگاهانه ابداع مى‌کند؛

بلکه شعر و شاعرى بیشتر خدادادى است تا اکتسابى. شعر همچون الهامى از درون شاعر مى‌جوشد و بر زبانش جارى مى‌شود و زمانى آگاهانه است و زمانى ناآگاهانه.

کمتر مى‌توان از راه تعلیم و آموزش و تمرین ملکۀ شعر را بدست آورد، مگر آنکه استعداد آن در وجود انسان نهفته باشد و آنگاه آن را با تمرین و ممارست بارور و شکوفا سازد.

 


منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری