حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ضرب‌های شکل اول» ثبت شده است

در شکل چهارم،حدّ وسط در صغرى،موضوع و در کبرى، محمول واقع مى‌شود.

شکل چهارم دقیقا به عکس شکل اول قیاس است که در آن‌جا اوسط در صغرى، محمول و در کبرى، موضوع بود.

در این شکل جایگاه اصغر و اکبر در نتیجه، با جایگاه آنها در دو مقدمه اختلاف دارد و به همین دلیل، این شکل از همۀ شکلهاى دیگر از مقتضاى طبع دورتر است و منتج بودن آن براى ذهن غیرواضح است و ازاین‌رو، برخى از منطق‌دانان این شکل را در نوشته‌هاى خود ذکر نکرده اند و به سه شکل دیگر اکتفا نموده اند.

 

شروط شکل چهارم

این شکل در صورتى منتج است که شرطهاى سه‌گانۀ عمومى،که در همۀ شکلها معتبر است و در بحث«قواعد عمومى»از آن یاد شد،در آن رعایت شده باشد و آن اینکه:

از دو سالبه و یا دو جزئیه تشکیل نشده باشد و به این صورت نباشد که صغراى آن سالبه و کبراى آن جزئیه باشد. علاوه بر این سه شرط، دو شرط دیگر، که اختصاص به این شکل دارد،در آن معتبر است:

1 - اینکه هیچ‌یک از مقدمات آن سالبۀ جزئیه نباشد.

2 - هرگاه دو مقدمۀ آن موجبه است صغرى،کلیه باشد.

 

بنابراین،اگر صغرى موجبه جزئیه بود، نباید کبرى موجبه باشد، بلکه حتما باید سالبۀ کلیه باشد.

 

ضربهاى شکل چهارم

با توجه به شرطهاى پنجگانه،تنها پنج ضرب از ضربهاى شکل چهارم منتج مى‌باشد.

زیرا شرط اول چهار ضرب را (که حاصل‌ضرب دو سالبه در دو سالبه است) از درجۀ اعتبار مى‌اندازد.

شرط دوم، سه ضرب را ساقط مى‌کند (یکى آنجا که صغرى و کبرى هردو موجبۀ جزئیه است ، دوم آنجا که صغرى موجبۀ جزئیه و کبرى سالبۀ جزئیه است، سوم آنجا که صغرى،سالبۀ جزئیه و کبرى،موجبۀ جزئیه است).

 شرط سوم، یک ضرب را ساقط مى‌کند و آن ضربى است که صغرى در آن سالبۀ کلیه و کبرى موجبۀ جزئیه است.

شرط چهارم، دو ضرب را ساقط مى‌کند (آنجا که صغرى یا کبرى سالبۀ جزئیه،و مقدمۀ دیگر موجبۀ کلیه است).

شرط پنجم، یک ضرب را ساقط مى‌کند  و آن ضربى است که صغراى آن، موجبۀ جزئیه و کبراى آن، موجبۀ کلیه است.

 

ضرب اول : از دو موجبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و موجبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:هر انسانى حیوان است و هر ناطقى انسان است.

:.بعض حیوان ناطق است.

 

 ضرب دوم : از موجبۀ کلیه و موجبۀ جزئیه تشکیل مى‌شود و موجبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:هر انسانى حیوان است. بعض پستاندار انسان است.

:.بعض حیوان پستاندار است.

 

ضرب سوم: از سالبۀ کلیه و موجبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ کلیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:هیچ ممکنى همیشگى نیست و هرچه محلّ حوادث است،ممکن است.

:.هیچ موجود همیشگى‌اى محل حوادث نیست.

 

ضرب چهارم : از یک موجبۀ کلیه و یک سالبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:هر شىء روانى تبخیر مى‌شود و هیچ آهنى روان نیست.

:.بعض اشیایى که تبخیر مى‌شود، آهن نیست.

 

ضرب پنجم : از موجبۀ جزئیه و سالبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:بعض اشیاء روان تبخیر مى‌شود و هیچ آهنى روان نیست.

:.بعض اشیاء تبخیرشونده،آهن نیست.


منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص:فائزه موسوی

شکل سوّم

درشکل سوم حدّ وسط در هردو مقدمه موضوع است.

در این صورت اکبر و اصغر محمول می باشند. مانند:«هر انسانی حیوان است»، و «هر انسانی ناطق است» نتیجه: «بعضی از حیوانات ناطق هستند».

 برخلاف شکل دوم ، در این شکل،اکبر، هم در کبرى و هم در نتیجه،محمول است؛ اما موقعیت اصغر مختلف بوده، در صغرى،محمول و در نتیجه،موضوع است . و به همین سبب، این شکل از مقتضاى طبع دور است و از شکل دوم نیز دورتر بوده ؛ زیرا در اینجا اختلاف در موضوعِ نتیجه است،که به ذهن نزدیک‌تر مى‌باشد؛حال آنکه در شکل دوم،اختلاف در محمولِ نتیجه بود و چون جایگاه اکبر در این شکل، همچون شکل اول،در کبرى و نتیجه یکى است؛ این شکل از شکل چهارم به طبع نزدیک‌تر است.

 

شروط شکل سوم

این شکل نیز دو شرط دارد:

 

1 - موجبه بودن صغری

اگر صغرى موجبه نباشد حتما سالبه خواهد بود و اگر صغرى سالبه بود(جزئیه یا کلیه)، کبرى از دو حال خارج نیست: یا موجبۀ کلیه است؛ و یا سالبۀ کلیه است که هرکدام که باشد وضع اکبر با اصغر براى ما روشن نمى‌شود که آیا آن دو متلاقیان هستند و یک قضیۀ موجبه از آن‌ها تشکیل مى‌شود؟ یا متباینان هستند و یک قضیۀ سالبه از آن‌ها تشکیل مى‌شود، بر این اساس،قیاس منتج نیست.

 

2- باید یکى از دو مقدمه،کلیه باشد

قاعدۀ سوم از قواعد عامّه قیاس اقترانى این بود که یکى از دو مقدمه باید کلیت داشته باشند و اگر هردو جزئیه بودند منتج نیست، سرّ مطلب هم این بود که اگر هردو جزئیه باشند ما نمى‌دانیم که آیا آن بعض اوسطى که موضوع اکبر واقع شده، همان بعض اوسطى است که موضوع اصغر واقع شده یا غیر آن و حصۀ دیگرى از آن است؟

لذا در حقیقت، اوسط، بطور لفظی تکرار شده ولى از نظرمعنا تکرار نشده و بدون تکرار اوسط هم قیاس منتج نیست؛ امّا این‌که در شکل اوّل و دوّم به‌طور مشخص گفتیم باید کبرى کلیت داشته باشد، ولى در شکل ثالث تعیین نکرده و مى‌گوییم یکى از دو مقدمه باید کلیت داشته باشند، براى این است که در این‌جا تعیین کردن اینکه کدام یک کلیت داشته باشد نقشى ندارد و فقط کافى است که یکى از دو مقدمۀ کلیّت داشته باشند.

 

ضربهاى شکل سوم

با توجه به دو شرط یادشده در درس قبل، تنها شش ضرب از شانزده ضرب این شکل،منتج مى‌باشد؛ زیرا با شرط نخست (موجبه بودن صغرای) مانند شکل اول، هشت ضرب از درجۀ اعتبار ساقط مى‌شود و شرط دوم (اینکه یکی از دو مقدمه کلیه باشند) نیز دو ضرب را از درجه اعتبارساقط مى‌کند. بنابراین، تنها شش ضرب باقى مى‌ماند،که نتایج همۀ این ضربها،به صورت قضیۀ جزئیه است.

 

ضرب اول : از دو موجبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و موجبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال: هر طلایى فلز است و هر طلایى گران‌قیمت است.

:.بعض فلز گران‌قیمت است.

 

ضرب دوم : از موجبۀ کلیه و سالبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:هر طلایى فلز است و هیچ طلایى نقره نیست.

:.بعض فلز نقره نیست.

 

ضرب سوم : از موجبۀ جزئیه و موجبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و موجبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:بعض پرنده سفید است و هر پرنده حیوان است.

:.بعض سفید،حیوان است.

 

ضرب چهارم : از موجبۀ کلیه و موجبۀ جزئیه تشکیل مى‌شود و موجبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:هر پرنده حیوان است و بعض پرنده سفید است.

:.بعض حیوان،سفید است.

 

ضرب پنجم : از موجبۀ کلیه و سالبۀ جزئیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:هر حیوانى حساس است و بعض حیوان انسان نیست.

:.بعض حساس انسان نیست.

 

ضرب ششم : از موجبۀ جزئیه و سالبۀ کلیه تشکیل مى‌شود،و سالبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال:بعض طلا فلز است و هیچ طلایى آهن نیست.

:.بعض فلز آهن نیست. 


منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص:فائزه موسوی

در شکل دوم حدّ وسط در هردو مقدمه (صغری و کبری)، محمول است.

بنابراین،در قیاس شکل دوم اصغر هم در صغری و هم در نتیجه، موضوع واقع مى‌شود . اما جایگاه اکبر یکسان نیست بلکه در کبری موضوع است و در نتیجه محمول مى‌باشد و چون این شکل از مقتضاى طبع دور است، منتج بودن آن بدیهى و بیّن نیست و باید با دلیل، قیاس بودن آن را اثبات نمود. ولى از آنجا که جایگاه اصغر در نتیجه و صغری یکسان است و در هردو (مانند شکل اول) موضوع مى‌باشد، از دیگر شکلهاى باقى مانده به مقتضاى طبع نزدیک‌تر است چراکه موضوع به ذهن نزدیک‌تر است.

مانند:«هر انسان حیوان است»،و «هیچ جمادی حیوان نیست»،نتیجه: «هیچ انسانی جماد نیست».

 

شروط شکل دوم

شکل دوم نیز دو شرط دارد:

 

1- اختلاف دو مقدمه در کیف

یعنى یکى از دو مقدمه موجبه و دیگرى سالبه باشد پس اگر صغرای موجبه بود حتما باید کبرای، سالبۀ کلیه» باشد و اگر صغرای، سالبه بود حتما باید کبرای، موجبۀ کلیه باشد. پس اگر هر دو موجبه بودند یا هردو سالبه بودند قیاس شکل ثانى منتج نیست.

 

2- کلى بودن کبری

علاوه بر اختلاف دو مقدمه در کیف، باید کبری شکل ثانى کلیت هم داشته باشد تا قیاس منتج گردد و گرنه منتج نیست.

زیرا اگر با وجود اختلاف در کیف،کبرای جزئیه باشد، مشخص نمى‌شود که آیا اصغر و اکبر با یکدیگر تلاقى دارند،یا تنافى دارند. چرا که کبراى جزئیه با صغراى کلیه، هرگاه یکى موجبه و دیگرى سالبه باشد، بیش از این نمى‌گوید که میان اصغر و دسته‌اى از افراد اکبر که در کبرى ذکر شده،تنافى وجود دارد، و دیگر دلالتى بر آن ندارد که اصغر با افراد دیگر اکبر که در کبرى ذکر نشده، تنافى دارد، یا تلاقى. و ازاین‌رو اختلاف در نتیجه به‌وجود مى‌آید. 

 

ضربهاى شکل دوم

با توجه به دو شرط ذکر شده در قیاس شکل دوم تنها چهار ضرب از ضربهاى شانزده گانه آن منتج مى‌باشد که این چهار ضرب از این قرار است:

 

ضرب اول : از موجبۀ کلیه و سالبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ کلیه نتیجه مى‌دهد.

مثال‌: هر انسانی‌ ناطق‌ است‌ و هیچ‌ اسبی‌ ناطق‌ نیست‌، پس‌ هیچ‌ انسانی‌ اسب‌ نیست‌.

 

ضرب دوم: از سالبۀ کلیه و موجبۀ کلیه تشکیل مى‌شود،و سالبۀ کلیه نتیجه مى‌دهد.

مثال‌: هیچ‌ اسبی‌ ناطق‌ نیست‌ و هر انسانی‌ ناطق‌ است‌، پس‌ هیچ‌ اسبی‌ انسان‌ نیست‌.

 

ضرب سوم:از یک موجبۀ جزئیه و یک سالبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

 مثال‌: بعضی‌ از حیوانها ناطقند و هیچ‌ اسبی‌ ناطق‌ نیست‌، پس‌ بعضی‌ از حیوانها اسب‌ نیستند.

 

ضرب چهارم:از سالبۀ جزئیه و موجبۀ کلیه تشکیل مى‌شود و سالبۀ جزئیه نتیجه مى‌دهد.

مثال‌: بعضی‌ از حیوانها ناطق‌ نیستند و هر انسانی‌ ناطق‌ است‌، پس‌ بعضی‌ از حیوانها انسان‌ نیستند. 


منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص:فائزه موسوی

اشکال چهارگانه قیاس  

شکل در اصطلاح منطق‌دانان عبارت است از«القیاس الاقترانىّ باعتبار کیفیة وضع الاوسط من الطرفین»

"قیاس اقترانى به لحاظ موقعیت حدّ وسط نسبت به طرفین خود".

در هر قیاس اقترانى لزوما سه حدّ وجود دارد: وسط، اصغر و اکبر.

موقعیت حدّ وسط نسبت به اصغر و اکبر در دو مقدمۀ قیاس، چهار صورت زیر را بوجود می آورد به این ترتیب که در قیاس حملى:

1 – گاهی حد وسط در صغری محمول و در کبری، موضوع واقع شود.

2 -  گاهی حد وسط در هردو مقدمه محمول واقع ‌شود.

3- گاهی حد وسط در هردو مقدمه، موضوع باشد.

4 - گاهى حد وسط در صغری،موضوع و در کبری،محمول واقع ‌شود.

به هریک از صورتهای بالا یک «شکل» مى‌ گویند . که این اشکال اربعه هم در قیاس اقترانى حملى و هم در اقترانى شرطى وجود دارد.

ابتدا هریک از شکلهاى چهارگانه در قیاس اقترانى حملى را مورد بررسى قرار مى‌دهیم:

 

شکل اول

در شکل اول حدّ وسط در صغری،محمول و در کبری، موضوع قرار مى‌گیرد.

نامگذارى‌ این اشکال براساس ارزش‌هاى هر شکل است؛ یعنى شکل اوّل را به این دلیل اوّل می گویند چون از همۀ اشکال دیگر مهمتر است و بدیهى الانتاج است به طوری که موقعیت اصغر در نتیجه عین موقعیت آن در صغری است و جایگاه اکبر در نتیجه نیز همان جایگاهى است که در کبری دارد. لذا این شکل بر مقتضاى طبع است. بر خلاف اشکال دیگر نیازی به دلیل و حجت ندارد به محض تشکیل صحیح و با شرایط مقدمات آن، نتیجه حتمى است و خودبخود در کنار آن مقدّمات قرار مى‌گیرد.  

 

شروط شکل اول

این شکل دو شرط دارد:

 

1- موجبه بودن صغری

شرط اوّل از شروط انتاج شکل اوّل، آن است که صغراى آن موجبه باشد تا بتوانیم حکمى را که در کبری،براى اوسط ثابت شده (چه حکم ایجابى و یا سلبى) از کبرای تعدى کرده و آن حکم را توسط اوسط براى اصغر هم در صغری ثابت کنیم تا یک نتیجۀ سلبى یا ایجابى حاصل شود. بنابراین اگر صغری سالبه باشد (کلیه یا جزئیه) شکل اوّل منتج نخواهد بود، زیرا معلوم نمى‌شود حکمى که در کبری بر حدّ وسط واقع شده، در بیرون از حدّ وسط با اصغر تلاقى مى‌کند، یا نمى‌کند.

مثلا وقتى مى‌گوییم:

هیچ سنگى گیاه نیست (سالبه) و هر گیاهى رشدکننده است.

نمى‌توان این موجبه را نتیجه گرفت که:«هر سنگى رشدکننده است».

اما اگر صغری موجبه باشد،حکمى که در کبری بر حد وسط واقع مى‌شود، قطعا موضوعى را که در صغری حدّ وسط بر آن واقع مى‌شود، نیز شامل مى‌گردد و بر آن منطبق مى‌شود.

 

2- کلى بودن کبری

شرط دوّم از شروط اختصاصى انتاج شکل اوّل این است که علاوه بر موجبه بودن صغری،باید کبراى قیاس شکل اوّل هم کلیت داشته باشد. یعنى یا موجبۀ کلیه باشد و یا سالبۀ کلیه، بنابراین اگر کبری، قضیۀ جزئیه بود (موجبه یا سالبه)، قیاس، منتج نخواهد بود. زیرا اگر کبری جزئیه باشد،ممکن است آن دسته از افراد اوسط که حکم اکبر بر آنها بار شده، غیر از آن افرادى باشد که بر اصغر بار مى‌شود و از این‌رو، نمى‌توان به‌واسطۀ حد وسط،حکم را از اکبر به اصغر سرایت داد این شرط در حقیقت، به «قاعدۀ نخست» برمى‌گردد، (که عبارت بود از لزوم تکرار حدّ وسط)؛ چراکه در واقع حدّ وسط در فرض یادشده، تکرار نشده است.

مثلا وقتى مى‌گوییم:

هر آبى روان است و بعضى از اشیاء روان با آتش شعله‌ور مى‌شود. نتیجه نمى‌دهد که «بعضى از آبها با آتش شعله‌ور مى‌شود».

 

ضربهاى شکل اول

هریک از مقدمات قیاس، فى نفسه و با قطع‌نظر از شروط معتبر در قیاس، مى‌تواند یکى از قضایاى محصورۀ چهارگانه یعنى موجبه کلیه، موجبۀ جزئیه، سالبۀ کلیه و سالبۀ جزئیه باشد. حال اگر صورتهاى چهارگانۀ صغری را در کنار صورتهاى چهارگانۀ کبری قرار دهیم، شانزده صورت براى قیاس اقترانى بدست خواهد آمد،که از ضرب کردن چهار در چهار حاصل مى‌شود.

البته باید متذکر شویم که این مطلب در مورد همۀ شکلهاى چهارگانۀ قیاس صادق می باشد. با این تفاوت که از این  ضروب شانزده‌گانه، برخى منتج است،که به آنها«قیاس» می گوییم و برخى غیرمنتج مى‌باشد، که عقیم یا نازا می نامیم.

با توجه به دو شرطى که از جهت کمیت و کیفیت براى شکل اول بیان شد، تنها چهار ضرب آن منتج است و دیگر ضربها همگى عقیم مى‌باشد. زیرا شرط اول (که موجبه بودن صغری بود) ،هشت ضرب را از اعتبار ساقط مى‌کند (که حاصل ضرب دو سالبۀ صغری در چهار نوع از کبری است) و شرط دوم (که کلی بودن کبری بود) نیز چهار ضرب را از اعتبار مى‌اندازد (که حاصل ضرب دو جزئیه از کبری در دو موجبه از صغری است) بنابراین،تنها چهار ضرب باقى مى‌ماند.

منتج بودن تمام این ضربهاى چهارگانه،بیّن و روشن است و هریک از آنها یکى از محصورات چهارگانه را نتیجه مى‌دهد. بنابراین،همۀ محصورات از ضربهاى مختلف این شکل (اول) بیرون مى‌آید به همین دلیل، این شکل را «کامل» و «فاضل» نامیده‌اند.

منطق‌دانان ضربهاى این شکل را برحسب ترتیب محصورات در نتیجه‌هاى آن ضروب،تنظیم کرده‌اند بدین‌گونه که:

 

ضرب اول : هر دو مقدمه‌ موجبه کلیه‌ باشند که‌ نتیجه آن‌ نیز موجبه کلیه‌ خواهد بود.

مثال‌: هر انسانی‌ حیوان‌ است‌ و هر حیوانی‌ حساس‌، پس‌ هر انسانی‌ حساس‌ است‌.

 

ضرب دوم : هر دو مقدمه‌ کلی‌ باشند، اما صغری موجبه‌، و کبری سالبه‌ باشد که نتیجه این‌ ضرب‌ سالبه کلیه‌ خواهد بود.

مثال‌: هر انسانی‌ حیوان‌ است‌ و هیچ‌ حیوانی‌ سنگ نیست‌، پس‌ هیچ‌ انسانی‌ سنگ‌ نیست‌.

 

ضرب سوم : هر دو مقدمه‌ موجبه‌ باشند، ولی‌ صغری جزئی‌، و کبری کلی‌ باشد که‌ نتیجه آن‌ موجبه جزئیه‌ خواهد بود.

مثال‌: برخی‌ حیوانها انسانند و هر انسانی‌ ناطق‌ است‌، پس‌ برخی‌ حیوانها ناطقند.

 

ضرب چهارم : صغری موجبه جزئیه‌ و کبری سالبه کلیه‌ باشد که‌ نتیجه آن‌ سالبه جزئیه‌ خواهد بود.

مثال‌: برخی‌ حیوانها انسانند و هیچ‌ انسانی‌ اسب‌ نیست‌، پس‌ برخی‌ حیوانها اسب‌ نیستند.

 

پس ملاحظه کردید که ضرب اول، موجبۀ کلیه را نتیجه مى‌دهد؛ ضرب دوم، سالبۀ کلیه را نتیجه مى‌دهد؛  ضرب سوم موجبۀ جزئیه را نتیجه مى‌دهد و ضرب چهارم نیز سالبۀ جزئیه را نتیجه مى‌دهد.*


*برای توضیح بیشتر و درک بهترمطالب این قسمت، لطفا به شرح مظفر ج 2 صفحه 51 رجوع نمایید.

منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

تحریر منطق - علی شیروانی

 

تلخیص:فائزه موسوی