حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصر» ثبت شده است

ملاحظات

أوّلا – یشترط فی کلٍّ من «بل – ولکن» أن تُسبق بنفی ، أو : نهی وأن یکون المعطوف بهما مفرداً ، وألاَّ تقترن (لکن) بالواو.

ثانیاً – یشترط فی «لا» إفراد معطوفها ، وان تُسبق بإثبات ، وألاّ یکون ما بعدها داخلا فی عموم ما قبلها.

ثالثاً - یکون للقصر (بإنما) مزیَّة على العطف ، لأنها تفید الاثبات للشیء ، والنفی عن غیره دفعة واحدة ، بخلاف العطف ، فانه یفهم منه الاثبات أوّلا ، ثم النفی ثانیاً - أو عکسه.

رابعاً - التقدیم : یَدُلّ على القصر بطریق الذَّوق السلیم ، والفکر الصائب ، بخلاف الثلاثة الباقیة فتدل على القصر بالوضع اللغوی (الأدوات).

خامساً - الأصلُ أن یتأخر المعمول عن عامله إلا لضرورة ومَن یتتبع أسالیب البلغاء فی تقدیم ما حقُّه التأخیر : یجد أنهم یریدون بذلک : التخصیص.

المبحث الثانی فی تقسیم القصر باعتبار الحقیقة والواقع إلى قسمین

(أ) قصر حقیقی  - وهو أن یختصَّ المقصورُ بالمقصور علیه بحسب الحقیقة والواقع ، بألا یتعدَّاه إلى غیره أصلا - نحو لا إآه إلاَّ اللهُ.

(ب) وقصر إضافی - وهو أن یختص المقصور بالمقصور علیه بحسب الإضافة والنسبة إلى شیء آخر معین ، لا لجمیع ما عداه ، نحو : ما خلیل إلا مسافر : فانک تقصد قصر السفر علیه بالنسبة لشخص غیره ، کمحمود مثلا ولیس قصدک أنه لا یوجد مُسافر سواه ، إذ الواقع یشهد ببطلانه.

الرابع - الأصل فی (إنما) أن تجیء لامر من شأنه ألا بجهله المخاطب ، ولا

تنبیهات

الأول - الاصل فی العطف أن ینص فیه على المثبت له الحکم ، والمنفی عنه الا إذا خیف التطویل - وفی الثلاثة الباقیة ینص على المثبت فقط.

الثانی - النفی بلا العاطفة - لا یجتمع مع (النفی والاستثناء) فلا تقول ما محمد الا ذکی لاغبی ، لان شرط جواز النفی (بلا) أن یکون ما قبلها منفیا بغیرها.

ویجتمع النفی بلا العاطفة مع کل من (انما - والتقدیم) ، فتقول : انما محمد ذکی لا غبی وبالذکاء یتقدم محمد لا بالغباوة

والأصل فی العطف (بلا) أن یتقدم علیه مثبت ، ویتأخر منفی بعده ، وقد یترک ایضاحه اختصاراً ، مثل : علی یجید السباحة لا غیر ، أی لا المصارعة - ولا الملاکمة ولا غیر ذلک من الصفات.

الثالث - الأصل فی (النفی والاستثناء) أن یجیء لأمر ینکره المخاطب - أو یشک فیه - أو لما هو منزل هذه المنزلة : ومن الاخیر قوله تعالى : (وما أنت بمسمع من فی القبور ، إن أنت إلا نذیر)

ینکره ، وإنما یراد تنبیه فقط ، أو لما هو منزل هذه المنزلة ، فمن الأول قوله تعالى : (إنما یستجیب الذین یسمعون) وقوله تعالى (إنما علیک البلاغ وعلینا الحساب) ومن الثانی قوله تعالى حکایة عن الیهود (إنما نحن مصلحون) فهم قد ادعوا أن إصلاحهم أمر جلی لا شک فیه - وقال الشاعر :

أنا الزائد الحامی الذمار وإنما یدافع عن أحسابهم أنا أو مثلی

  

توجهات

اول در همه جا "بل و لکن" شرط می کند که پیش از آن نفی یا نهی  بیاید و به آن دو معطوف شود و لکن هیچگاه با واو مقترن نمی شود.

دوم در "لا" شرط می شود که معطوف به آن مفرد باشد و پس از جمله مثبت بیاید و اینکه آنچه بعد از لا می آید، در عمومیت آنچه قبل از آن بوده است، شریک نشود.

سوم: قصر با إنما بر عطف مزیت دارد؛ چون برخلاف عطف، اثبات چیزی را افاده می کند و نفی غیر آن را در یک مرحله می رساند (حکم می کند). لذا در ابتدا اثبات شیء فهمیده می شود و سپس نفی دیگری یا بالعکس.

چهارم: تقدیم (جلو افتادن) بر قصر قصر دلالت می کند بر اساس ذوق سلیم و اندیشه صحیح بدست می آید. بر خلاف سه نکته قبلی که بر اساس وضعیت لغوی ادوات بدست می آمد.

پنجم: اصل این است که عامل بر معمول خود مقدم است مگر در ضرورت. و کسی که از روش بلیغان تبعیت کند در می یابد که تقدیم آنچه که حقش تاخیر است، برای تخصیص استفاده می شود.

 

مبحث دوم در تقسیم قصر به اعتبار حقیقت و آن بر دو قسم می شود:

أ‌)  قصر حقیقی  و عبارت است از اینکه مقصور بر حسب حقیقت و واقع امر، به مقصور علیه اختصاص می یابد. بطوری که به غیر از آن (مقصور علیه) تجاوز نمی کند. مانند لا اله الا الله

ب‌) قصر اضافی و آن عبارت است از اینکه مقصور بر حسب اضافه و نسبت داده شده به یک شیء مشخص، به مقصور علیه اختصاص می یابد.- و نه نسبت به تمام آنچه غیر از آن است-. مانند: تنها خلیل مسافر است. مسلما قصد گوینده قصر سفر نسبت به اشخاص دیگر مانند محمود و یا دیگری است و منظور این نیست که مسافر دیگری به جز خلیل پیدا نمی شود چرا که واقعیت بر بطلان این مساله گواهی می دهد.

 

ملاحظات

اول – ؟

دوم – نفی به وسیلۀ «لا» ی عطف، با نفی و استثناء جمع نمی شود، پس نمی گویی « ما محمد الا ذکی لاغبی » (نیست محمد جز زیرک نه ابله)، زیرا جواز استفاده از نفی به وسیلۀ «لا» این است که قبل آن منفی به غیر آن باشد

و نفی به وسیلۀ «لا» ی عطف با إنّما و تقدیم جمع می شود، پس می گویی: « انما محمد ذکی لا غبی » (محمد فقط زیرک است، نه ابله) و «بالذکاء یتقدم محمد لا بالغباوة» (با زیرکی جلو رفت محمد نه با نادانی)

و اصل در عطف به وسیلۀ «لا» ی عطف این است که مثبت بر آن مقدم شود و منفی بعد از آن بیاید و توضیح آن (چه بعد از آن است) به خاطر اختصار رها شده است. مانند « علی یجید السباحة لا غیر » (علی شنا را خوب انجام می دهد نه غیر آن را )، یعنی نه کُشتی گرفتن و نه مشت زنی و نه صفاتی غیر آن را.

 

سوم – اصل در نفی و استثناء این است که برای امری بیاید که مخاطب منکر آن است یا در آن شک دارد – یا برای چیزی که در این جایگاه قرار دارد، مانند قول خداوند تعالی: «وما أنت بمسمع من فی القبور ، إن أنت إلا نذیر» (و تو نمی توانی به کسانی که در قبرها هستند چیزی را بشنوانی، تو جز هشداردهنده ای نیستی) آن را انکار می کند و «إنّما» فقط هدفش آگاه کردن و توجه دادن است، یا برای چیزی که در این جایگاه قرار دارد، پس اولی (آگاه کردن) مانند قول خداوند متعال « إنما یستجیب الذین یسمعون » (فقط کسانی که می شنوند پاسخ می دهند) و قول خداوند تعالی « إنما علیک البلاغ وعلینا الحساب » (بر تو فقط ابلاغ است و بر ما حسابرسی است) و دومی (چیزی که در این جایگاه قرار دارد) مانند قول خداوند متعالی که از زبان یهود می گوید « إنما نحن مصلحون » (ما فقط اصلاح کننده هستیم) پس آنها (یهود) ادعا کردند که اصلاحگر بودنشان امری آشکار است که شکی در آن نیست. – و شاعر گفت: « أنا الزائد الحامی الذمار وإنما یدافع عن أحسابهم أنا أو مثلی»  (من زائد، حامی خانواده هستم و فقط من یا امثال من از حَسَب (و نسب) آنها دفاع می کند)

 

الباب السابع فی تعریف القصر

القصر : لغة الحبس - قال الله تعالى (حور مقصورات فی الخیام) واصطلاحاً : هو تخصیص شیء بشیء بطریق مخصوص.

والشیء الأول : هو المقصور ، والشیء الثانی : هو المقصور علیه.

والطریق المخصوص لذلک التخصیص یکون بالطرق والأدوات الآتیة :

نحو: ما شوقی إلا شاعر; فمعناه تخصیص شوقی بالشعر و قصره علیه، ونفی صفة الکتابة عنه ردّاً على مَنْ ظنَّ أنَّه شاعر، و کاتب. والذی دلَّ على هذا التخصیص هو النفی بکلمة ما المتقدمة، والاستثناء بکلمة إلاَّ الّتی قبل الخبر. فما قبل إلاَّ، وهو شوقی یُسَمَّى مقصوراً، و ما بعدها و هو شاعر یُسمَّى مقصوراً علیه، وما وإلاَّ، طریق القصر وأدواته.

ولو قلت (شوقی شاعرٌ) بدون (نفی واستثناء) ما فُهم هذا التخصیص ولهذا : یکون لکل قصر طرفان «مقصور ، ومقصور علیه» ویُعرف (المقصور) بأنّه هو الذی یُؤلف مع (المقصور علیه) الجملة الأصلیة فی الکلام ومن هذا تعلم أن القصر : هو تخصیص الحکم بالمذکور فی الکلام ونفیه عن سواه بطریق من الطرق الآتیة :

وفی هذا الباب أربعة مباحث
 

المبحث الأول فی طرق القصر

للقصر طُرُق کثیرة - وأشهرها فی الاستعمال أربعة

وهی:

 أولاً : یکون القصر (بالنفی والاستثناء)  ، نحو : ما شوقی إلا شاعر أو : ما شاعر إلاَّ شوقی.

ثانیاً : یکون القصر (بإنَّما) – نحو : «إنّما یخشى الله من عباده العلماء»

وکقوله : إنما یشتری المحامدَ حُرٌّ طاب نفساً لهُنّ بالأثمانِ

ثالثاً : یکون القصر (بالعطف بلا – وبل – ولکن) – نحو : الأرض متحرکة لا ثابتة ، وکقول الشاعر :

عُمرُ الفتى ذکرُه لا طولُ مدته وموتُهُ خزیه لا یومُهُ الدَّانی

وکقوله : ما نال فی دُنیاهُ وان بُغیةً لکن أخو حزم یَجدّ ویَعمَل

رابعاً : یکون القصر (بتقدیم ما حقّه التأخیر) نحو : إیّاک نعبدُ وإیّاک نستعین – (أی : نخصک بالعبادة والاستعانة

فالمقصور علیه «فی النفی والاستثناء» هو المذکور بعد أداة الاستثناء – نحو : وما توفیقی إلا بالله.

 

- والمقصور علیه : مع (إنَّما) هو المذکور بعدها ، ویکون مؤخرا فی الجملة وجوباً ، نحو : إنما الدنیا غُرور.

- والمقصور علیه : مع (لا) العاطفة : هو المذکور قبلها والمُقابَل لما بعدها ، نحو : الفخر بالعلم لا بالمال.

- والمقصور علیه مع (بَلْ) أو (لکنْ) العاطفتین : هو المذکور ما بعدهما ، نحو : ما الفخر بالمال بل بالعلم – ونحو : ما الفخر بالنسَّب لکن بالتقوى.

- والمقصور علیه : فی (تقدیم ماحقُّه التأخیر) هو المذکور المتقدّم نحو : على الله توکلنا – وکقول المُتنبِّی :

ومن البلیَّة عذل من لا یرعوی عن غَیِّه وخطاب من لا یفهم

 

 باب هفتم تعریف قصر

قصر: در لغت به معنای حبس است – خداوند متعال می فرماید «حور مقصورات فی الخیام» (حوریه هایی که در خیمه ها محبوس هستند) و در اصطلاح به معنای تخصیص شیئی به شیء دیگر به طریقه ای خاص است.

شیء اول مقصور و شیء دوم مقصورعلیه نامیده می شود. طریقۀ چنین تخصیصی هم با استفاده از روش ها و ابزارهای زیر می باشد:

مانند: «ما شوقی إلا شاعر» (نیست شوقی (نام فردی است) جز شاعر)، پس معنای آن تخصیص دادن شوقی به شعر و محصور کردن او در آن (شعر) و نفی صفت نویسندگی از او است (در رد کسی که گمان می کند شوقی هم شاعر است و هم نویسنده) و آنچه بر این تخصیص دلالت می کند، نفی به وسیلۀ کلمۀ «ما» که مقدم شده و استثنا به وسیلۀ کلمۀ «الا» است که قبل از خبر آمده است.

پس آنچه قبل از إلا آمده که همان «شوقی» است، مقصور نامیده می شود و آنچه بعد آن آمده و همان کلمۀ «شاعر» است مقصورعلیه نامیده می شود و «ما» و «إلا» روش قصر و ادوات آن هستند.

و اگر بدون استفاده از نفی و استثنا بگویی: «شوقی شاعر است» این تخصیص از آن فهمیده نمی شود و برای همین است که هر قصری دو طرف دارد، مقصور و مقصور علیه. مقصور به این شناخته می شود که همراه مقصور علیه جمله اصلی در کلام را تشکیل می دهند و از اینجا دانسته می شود که قصر تخصیص حکم به آنچه در کلام ذکر شده و نفی حکم از غیر آن به یکی از روش های زیر می باشد:

و در این باب چهار مبحث هست:

 

مبحث اول در روش های قصر

برای قصر روش های زیادی وجود دارد و مشهور ترین آنها در کاربرد چهار روش هستند که عبارتند از:

اول: قصر به وسیلۀ نفی و استثناء، مانند: «ما شوقی إلا شاعر» (شوقی جز شاعر نیست) یا «ما شاعر إلا شوقی» (شاعری جز شوقی نیست)

دوم: قصر به وسیلۀ إنّما – مانند « إنّما یخشى الله من عباده العلماء » (فقط می ترسند از خدا بندگان عالمش) و مانند قول او: « إنما یشتری المحامدَ حُرٌّ طاب نفساً لهُنّ بالأثمانِ » (؟)

سوم: قصر به وسیلۀ عطف با «لا»، «بل» و «لکن» - مانند: « الأرض متحرکة لا ثابتة » (زمین فقط متحرک است و نه ثابت) و مانند قول شاعر: « عُمرُ الفتى ذکرُه لا طولُ مدته وموتُهُ خزیه لا یومُهُ الدَّانی

» (؟) و مانند قولش « ما نال فی دُنیاهُ وان بُغیةً لکن أخو حزم یَجدّ ویَعمَل » (؟)

چهارم: قصر به وسیلۀ مقدم آوردن چیزی که حق آن موخر آوردن است، مانند: « إیّاک نعبدُ وإیّاک نستعین » به معنای «تو را به عبادت و یاری خواستن مخصوص می کنیم»

پس در قصر به وسیلۀ نفی و استثنا، مقصورعلیه چیزی است که بعد از اداة استثنا ذکر می شود، مانند: «و ما توفیقی الا بالله» (و توفیق من جز به وسیلۀ الله نیست) – (که بالله مقصورعلیه است)

 

و در قصر به وسیلۀ إنّما، مقصورعلیه همان چیزی است که بعد از إنّما ذکر می شود و واجب است که در جمله آخر بیاید، مانند: «إنّما الدنیا غرور» (دنیا فقط فریب است) (غرور مقصورعلیه)

و در قصر به وسیلۀ «لا» عطف، مقصورعلیه چیزی است که قبل از «لا» ذکر شده و در مقابل آنچه بعد از «لا» آمده می باشد، مانند: «الفخر بالعلم لا بالمال» (فخر فقط به علم است و نه به دارایی) (علم مقصورعلیه است)

و در قصر به وسیلۀ «بل» و «لکن» عطف، مقصورعلیه چیزی است که بعد از آن دو ذکر می شود، مانند: «ما الفخر بالمال بل بالعلم» (فخر به دارایی نیست ، بلکه فقط به علم است)  (علم مقصورعلیه است) و مانند: « ما الفخر بالنسَّب لکن بالتقوى » (فخر به اصل و نسب نیست بلکه فقط به تقوی است) (تقوی مقصورعلیه است)

و در قصر به وسیلۀ مقدم آوردن آنچه حق آن تاخیر است، مقصورعلیه همان چیزی است که مقدم آمده، مانند: «علی الله توکلنا» (فقط بر خدا توکل کرده ایم) (که الله مقصورعلیه است که مقدم آمده) و مانند قول متنبی: « ومن البلیَّة عذل من لا یرعوی عن غَیِّه وخطاب من لا یفهم» (و تنها سختی ...؟ و سخن گفتن با کسی که نمی فهمد است. )