حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مبادی قیاس» ثبت شده است

7-مشبهات

هفتمین قسم از اصناف هشت‌گانۀ تصدیقات بدیهى مشبهات هستند، و آنها قضایائى هستند که در واقع کذب محض هستند،ولى در اثر مشابهت آنها با یقینیات و یا مشهورات،مورد اعتقاد و تصدیق واقع مى‌شوند.

کاربرد آنها در صنعت مغالطه و قیاس سفسطه است. علّت کاربرد آنها مى‌تواند این باشد که مخاطب، انسان ضعیفى است و چندان قدرت تجزیه‌ و تحلیل مطلب را ندارد و مستدل بدین وسیله او را در مغالطه مى‌افکند و یا علّت این است که خود شخص مستدل علم چندانى نداشته و واقعا امر بر خود او هم مشتبه شده و غیر برهان را بجاى برهان بکار مى‌برد.

 

انواع مشبهات

 این مشابهت گاهى لفظى است ،مانند آنجا که لفظ مشترک یا مجاز است و همین موجب اشتباه در آن شده است؛

مثل اینکه: در باز است و هر بازى پرنده است؛ پس در پرنده است.  یا گاهى معنوى است؛ مانند آنجا که غیر علت، در جاى علت نشانده مى‌شود که بعدا به تفصیل در صناعت مغالطه خواهد آمد.

 

8.مخیّلات

قسم هشتم و آخرین قسم از اصناف هشت‌گانۀ مبادى تصدیقى بدیهى عبارتند از قضایاى مخیلّه یا مخیلاّت، و آنها قضایایى هستند که از شأن آنها این نیست که براى نفس تصدیق‌آور باشند و شنونده بدانها اذعان و اعتراف نماید منتها این نقش را دارند که در نفس و جان آدمى تخییلات و صور خیالیّه‌اى بوجود مى‌آورند که منجر به یک سلسله انفعالات و تأثرات نفسانى مى‌شوند.

مانند کوچک شمردن یک امر خطیر و مهمّ: در سایه تعابیر و قضایاى خیالى انسان مى‌تواند یک امر مهمّ و سرنوشت‌ساز را بسیار کوچک و کم‌اهمّیّت و بى‌ارزش جلوه دهد، و از شیرى روباهى بسازد.

 

منشأ تأثیر این قضایا

تأثیر قضایاى مخیّله (که مواد،مقدّمات،صغریات و کبریات قیاسات شعرى را تشکیل مى‌دهند)، در نفس آدمى از آنجا سرچشمه مى‌گیرد که شخص بکار برندۀ این قضایا یک امر خیالى محض را که هیچ واقعیتى ندارد با تعبیرات خاصى بیان مى‌کند سپس در پوششى از الفاظ فریبنده به مخاطبین ارائه مى‌دهد و آن تأثیرات را ایجاد مى‌کند.

از آنجا که زیبایى الفاظ در قالب مجازات،تشبیهات،استعاره‌ها و انواع و اقسام محسنات لفظى و معنوى که در علم بدیع مطرح است، صد چندان مى‌شود اگر شخص این قضایاى خیالى را در قالب مجازات و تشبیهات و...بکار ببرد. البتّه تأثیر کلامش در مخاطب دو چندان خواهد شد

و اگر به امور مذکور امر شعر را نیز بیافزاید و اشعار و کلمات را نیز با صداى دلنشین و آهنگ موسیقى همراه سازد، دیگر تأثیر کلام هزار چندان شده و قابل وصف نیست،آن‌چنان‌که با شعرى جمعیتى را گریان و یا خندان مى‌کنند و با تحریک احساسات آنها را آرام یا برافروخته مى‌سازند.

تمام این عوامل نشان مى‌دهد که تأثیرگذارى مخیلاّت در نفس انسان نه از این جهت است که آنها متضمّن یک سلسله حقایقى هستند که انسان آنها را تصدیق مى‌کند بلکه حتّى با علم به کذب آن قضایا نیز این تأثیرات هست و این به خاطر تصویر این قضایا در قالب الفاظ و تعابیر خاص به اضافۀ آن‌چه که بدان ضمیمه شده و سبب جذابیّت آن مى‌شود.

5-مسلّمات

قسم پنجم از اصناف هشت‌گانۀ تصدیقات بدیهى یا مبادی قیاس، عبارتند از قضایاى مسلمه یا مسلمات که مشتق از تسلیم به معناى قبولى هستند.

مسلمات،قضایا و تصدیقاتى هستند که طرفین مباحثه با یکدیگر توافق و تسالم نموده‌اند که در برابر آنها تسلیم شده و آنها را به عنوان یک امر مسلم و یک قضیه صادقه و حقّه بپذیرند و مباحثات خود را بر آنها مبتنى کنند.

چه بسا قضیه مورد تسالم طرفین، داراى واقع و نفس الامر نباشد بلکه تمام واقعیت آن را همان ادراک عقلاء و تطابق آراء عقلا تشکیل دهد و ممکن است داراى مابازائى در واقع و نفس الامر باشد،که وقتى با آن مى‌سنجیم صادق باشد.

مثلا هردو متفق هستند بر اینکه:هر موجودى مادى و محسوس است. اگرچه مطابق واقع نیست و نقیض آن صادق است که بعضى موجودات مادى نیستند.

هدف از کاربرد مسلّمات دو امر است: 

1- اگر طرف مقابل،خصم باشدکه منظور از خصم در اینجا انسان مجادله گر، متعصب و لجوج است؛ هدف از استعمال مسلمات در قیاس، اسکات و خاموش ساختن اوست. 

2- و اگر طرف مقابل طالب حقیقت باشد، اما استعداد درک و فهم برهان را نداشته باشد؛ مقصود، راهنمایى و اقناع اوست،تا اعتقاد به حقیقت به آسان‌ترین وجه براى او حاصل آید.

 

اقسام مسلّمات

مسلمات در تقسیمى به دو دسته مى‌شوند:

 

1) مسلمات عامّه

قضایائى هستند که تسلیم به آنها منحصر به طرفین مباحثه نیست بلکه عمومیّت دارد. خواه نزد همگان مورد قبول باشد-و خواه نزد گروه خاصى، مانند پیروان یک دین یا آیین یا یک ملت و یا یک علم خاص.

(دستۀ اخیر، یعنى قضایاى پذیرفته‌شده در دانش خاص را «اصول موضوعۀ» آن علم مى‌نامند).

مثلا ما مسلمانان اعم از شیعه و سنى قرآن را به عنوان کلام خداوند که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل شده و وحى آسمانى است،قبول داریم. یا اینکه علمای علم منطق پذیرفته اند که در قیاس حداقل یک مقدمه، باید کلیّت داشته باشد.

 

2) مسلّمات خاصه 

گاهى نیز مسلمات از عمومیت برخوردار نیست، و به اصطلاح «خاص» مى‌باشد؛ این مسلمات، قضایایى هستند که خصم و طرف بحث انسان به تنهایى قبول دارد و ما از او اعتراف گرفته سپس علیه او احتجاج مى‌کنیم.

مانند مباحثه ای که بین امام رضا علیه السلام و دانشمند مسیحی دربارۀ الوهیت عیسى علیه السّلام صورت گرفت.

عالم مسیحى براى عیسى مسیح مقام الوهیت و فوق بشرى قائل بود. حضرت رضا علیه السّلام فرمود:

«عیسى مسیح همه چیزش خوب بود جز یک چیز و آن اینکه برخلاف سایر پیامبران به عبادت علاقه‌اى نداشت».

عالم مسیحى گفت: «از تو این چنین سخن عجیب است، او از همه مردم عابدتر بود».

همین‌که حضرت رضا علیه السّلام اعتراف عبادت عیسى را از عالم مسیحى گرفت فرمود: «عیسى چه کسى را عبادت مى‌کرد؟ آیا عبادت دلیل عبودیّت نیست؟ آیا عبودیّت دلیل عدم الوهیت نیست؟».

به این ترتیب حضرت رضا علیه السّلام با استفاده از امرى که مقبول طرف بود البتّه مقبول خود امام هم بود او را محکوم کرد.

 

6-مقبولات

قسم ششم از اقسام هشت‌گانۀ مبادی قیاس، قضایای مقبوله یا مقبولات هستند. آنها قضایا و تصدیاتى هستند که انسان از روى تقلید و تبعیت بى‌چون‌ و چرا به آنها معتقد شده و تصدیق پیدا کرده است. زیرا آنها را از کسانى اخذ و اقتباس نموده که مورد وثوق و اطمینان وى مى‌باشند. 

منشأ این اطمینان یا یک امر آسمانى است، مانند شرایع و سنتهایى که از پیامبر یا امام معصوم گرفته مى‌شود؛ و یا فزونى عقل و تخصص شخص است، همچون احکام مأخوذ از حکیمان و عالمان پیشین؛ مثلا لقمان حکیم را که در حکمت او تردیدى نداریم اگر سخنى از در موعظه و حکمت بیان نموده، وى را تصدیق مى‌کنیم.

و یا خُبرویت و مهارت کامل فرد مخبر،مثلا طبیب ماهرى اگر بگوید: من در معاینات خود به این نتیجه رسیده‌ام که فلان دارو براى فلان مرض خوب است، ما او را تصدیق کرده و درصدد معالجۀ مرض برمى‌آییم.

حتی ابیات و اشعارى که به عنوان شاهد مثال مطرح مى‌شود، نیز جزو مقبولات لحاظ می شوند.

قضایایى از این قبیل، از اقسام معتقدات محسوب مى‌شوند. و اعتقاد به آنها یا به طور قطع است و یا ظن غالب.

اما درهرحال منشأ این اعتقاد،چنانکه گذشت، تقلید از کسى است که گفته‌هایش مورد اطمینان است و همین ویژگى این دسته از قضایا را از یقینیات و مظنونات متمایز مى‌گرداند.

 

نکته1: نسبت یقینیات و مظنونات با مقبولات عام و خاص من وجه است.

نکته2:کاربرد مقبولات در صنعت خطابه است. 

 


 منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری

مقدمه

باب آخر از کتاب شریف المنطق علامه مظفر، مبحث صناعات خمس است. برخى فلاسفۀ بزرگ معاصر گفته‌اند که صناعات خمس به منزلۀ واجب، و بقیه مباحث به منزلۀ مستحب است.

پیش از این در باب پنجم گفتیم که هر قیاس ماده و صورتی دارد و قیاس را از جهت صورت و شکل ظاهری آن بررسی کردیم. یعنى هیأت تألیف قیاس به‌گونه‌اى باشد که اگر قیاس براساس شروطى که براى هیأت آن است، تألیف شود و مقدمات(مواد) آن نیز مسلّم و صادق باشند، در این صورت آن قیاس قطعا منتج خواهد بود؛ یعنى نتیجۀ آن به تبع صدق مقدماتش، صادق خواهد بود.

در باب پنجم هیچ‌کارى با مواد قیاس و مبادى تصدیقیۀ استدلال نداشتیم که آیا در واقع صغرى یا کبری، قضیه ی صادقه هستند یا کاذبه؟

حال می خواهیم دربارۀ قیاس از جهت مادۀ آن بحث کنیم. مقصود از ماده، مقدمات قیاس فى نفسه و با قطع‌نظر از چگونگی تألیف آنها با یکدیگر است.

مثلا گاهى قضیه‌اى که مقدمۀ قیاس واقع مى‌شود مورد تصدیق است و گاهى مورد تصدیق نیست؛ و قضیۀ مورد تصدیق،گاهى یقینى است و گاهى غیر یقینى.

با توجه به آنچه گفته شد، قیاس، با نظر به مواد و نوع مقدماتش، به پنج قسم تقسیم مى‌شود:

برهان،جدل، خطابه،شعر و مغالطه.

بحث از این اقسام پنجگانه، یا کاربرد آنها«صناعات خمس» نامیده مى‌شود؛ مثلا صناعت برهان، صناعت جدل و به همین ترتیب..

پیش از آنکه به بحث و گفت‌وگو از یکایک این صناعتها بپردازیم،به عنوان مقدمه، انواع گوناگون قضایایی که در قیاس بکار مى‌روند، و به آنها «مبادى قیاس» می گوییم ، ذکر مى‌کنیم.

 

مبادی قیاس

مبادى تصدیقى و مقدمات قیاس که شامل صغریات،کبریات و در یک کلام معلومات تصدیقیه هستند، از یک زاویه دو دسته مى‌شوند:

1.ضرورى و بدیهى

2.نظرى و اکتسابى

 

مبادى تصدیقیه بدیهی عبارتند از: قضایائى که جهت تصدیق آنها، نیازى به استدلال و بیان نیست و شأن آنها اجل از قبول استدلال است. چون خود به خود معلوم و واضح هستند و با این وصف بر آنها استدلال کردن تحصیل حاصل است.

 

مبادى تصدیقیه نظری عبارتند از:صغریات و کبریاتى که تصدیق آنها براى فکر و ذهن معلوم و مسجّل نیست،بلکه نیازمند بیان و استدلال هستند. 

 

حال مادۀ قیاس،خواه یقینى باشد و خواه غیریقینى باشد، یکی از این دو قسم است:

یا خودبه‌خود بى‌نیاز از بیان و اقامۀ حجت است و یا از نوع دوم است که به ناچار باید به مقدماتى که بى‌نیاز از بیان است، منتهى شود.

این قضایاى بدیهیه‌ که همه قضایاى نظرى به آنها منتهى مى‌شود،«مبادى قیاس»نامیده مى‌شوند، و بر هشت قسم‌اند:

یقینیات، مظنونات، مشهورات، وهمیات، مسلمات، مقبولات، مشبهات و مخیلات.

در اینجا به شرح هریک از این اقسام می پردازیم:

 

یقینیات

قسم اوّل از اقسام هشت‌گانۀ قضایاى بدیهى، یقینیات هستند و آنها قضایائى هستند که براى نفس، تصدیق یقینى مى‌آورند و یقین به دو معناى اعم و اخصّ به کار مى‌رود.

یقین به معناى اعم

عبارت است از:مطلق اعتقاد جازم، یعنى مطلق اینکه انسان به حکمى از احکام و نسبتى از نسبت‌ها،جازم و قاطع شود، چه جزم او مطابق واقع باشد یا نه. و بر فرض مطابقت، چه جزم از روى تقلید حاصل شود یا از روى اجتهاد و استدلال. پس یقین به این معنى شامل جهل مرکب و تقلید نیز مى‌شود. 

یقین به معناى اخص

عبارت است از:خصوص اعتقاد و تصدیق نفسى،که داراى سه ویژگى باشد:

1) مطابق با واقع باشد؛ با این قید،جهل مرکب خارج مى‌شود چون اعتقاد جاهل به جهل مرکب مطابق واقع نیست بلکه واقع را نشناخته و نمى‌داند که نمى‌داند.

 2) احتمال نقیض در او داده نشود؛یعنى اعتقادى جزمى و صددرصد باشد که حتّى یک درصد هم احتمال طرف مقابل داده نشود،با این قید ظن خارج مى‌شود چون احتمال خلاف دارد.

3) از روى تقلید نباشد؛یعنى از راه استدلال و اسباب و مقدمات به دست آمده باشد،با این قید،اعتقاد جازمى را که با تقلید به دست آمده باشد خارج کرد. 

 

در بحث ما یقین،به معناى اخص منظور است و یقینیّاتى که بعدا عنوان خواهد شد، باید عموما ویژگیهاى مذکور را دارا باشند و گرنه محلّ بحث نخواهند بود.

پس یقین به معناى اخص بر دو پایه اساسى استوار است که هرکدام از بین رود یقین تباه خواهد شد.آن دو پایه عبارتند از:

الف: شخص به مضمون و مفاد قضیه اعتقاد پیدا کند که حکم، همین است و لا غیر.

ب: این اعتقاد جزمى به مضمون قضیه، با به دست آوردن علت یک امر حاصل شده باشد، نه اعتقادى که با تقلید از دیگران حاصل شده باشد (یعنى به گفتار دیگرى ایمان و اطمینان داشته و بر این اساس یقین حاصل کند). 

مثل اینکه عقل ما یقین دارد که هر معلولى داراى علّتى است.

بدیهى است که چنین اعتقادى در عمق جان او ریشه کرده و تزلزل‌بردار نیست.

قضیۀ یقینى،به لحاظ آنکه گاهى سبب و علت اعتقاد به آن، نزد عقل حاضر و گاهى غایب است، به بدیهى و نظرى تقسیم مى‌شود و قضایاى نظرى لزوما به بدیهیات منتهى می شود.

بنابراین،بدیهیات اصول و پایۀ یقینیات را تشکیل مى‌دهند، و به حکم استقراء بر شش نوع‌اند. این شش نوع قضیه را اصول و ریشه‌هاى یقینیات گویند و عبارتند از: 

اولیات،مشاهدات، تجربیات، متواترات، حدسیات و فطریات.

در درسهای آینده به بحث درباره این شش نوع بدیهی می پردازیم.

 


منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری