1- اوّلیات
اولیّات قضایایى هستند که عقل انسان،بدانها تصدیق دارد و طبق آنها حکم مىکند،صرفا به خاطر ذات آن قضایا،یعنى حکم عقل برطبق آن،از خود ذات و متن این قضایا مىجوشد و نیازى به استعانت از هیچ سبب خارج از متن قضیه نداریم
زیرا به مجرّد تصور موضوع و محمول و ملاحظۀ نسبت بین آن دو، عقل معطل نمانده،حکم و تصدیق مىکند و نیاز به واسطۀ دیگرى ندارد
قضایایى مانند «کل بزرگتر از جزء است» و «نقیضان باهم جمع نمىشوند» از این قبیلاند.
برخى از«اولیات» نزد همگان روشن است،چراکه همۀ مردم تصورى از حدود آن نزد خود دارند، مانند دو مثال بالا؛ و برخى نزد بعضى از مردم پوشیده و پنهان است؛ و منشأ این پوشیدگى و عدم وضوح،نداشتن تصورى روشن از طرفین قضیه است. و هرگاه تصور صحیحى از طرفین بدست آید،عقل بىدرنگ اعتقاد جازم به آن پیدا مىکند.
2- مشاهدات
قسم دوم از بدیهیات ششگانۀ منطقى که جزء مبادى یقینى هستند، مشاهدات یا محسوساتند و آنها قضایائى هستند که عقل حاکم و جازم به آنها است، امّا براى تصدیق به آنها مجرّد تصور موضوع و محمول و ملاحظه نسبت بین آن دو کافى نیست، بلکه علاوه بر این تصورات، نیازمند واسطهاى به نام حس هستیم تا به واسطه به کار گرفتن آن تصدیق حاصل شود. لذا آنها را چون بدون دارا بودن حس مربوطه، این ادرکات حاصل نشود محسوسات گویند.
حس یا ظاهری است، یعنی به واسطه حواس پنجگانه حاصل می شود مانند حکم به اینکه: این آتش گرم است؛ و این میوه شیرین است، و این گل خوشبوست.
و یا حس باطنی است که به آن «وجدانیات» نیز گفته می شود مانند علم به داشتنِ ترس، درد، لذت، گرسنگى، تشنگى و امورى مانند آنها.
3-تجربیات
«تجربیات»یا «مجرّبات» قضایایى است که عقل در اثر تکرار مشاهده، به آن حکم مىکند.
مثلا اینکه هر جسمى هنگام بالا رفتن درجهى حرارت، بر حجم آن افزوده مىشود و در اثر کم شدن درجه حرارت، از حجم آن کاسته مىشود. این تصدیق جزمى را از راه آزمایش اجسام گوناگون بدست آورده ایم.
غالب مسایل علوم طبیعى و شیمى و پزشکى از نوع مجربات است.
نحوۀ استنتاج در تجربیات از نوع استقراء ناقصى است که مبتنى بر تعلیل مىباشد، و در بحث استقراء گفتیم که مفید قطع و یقین به حکم مىباشد.
اما آیا هر تجربهاى، شخص مجرّب را به یک نتیجۀ قطعى و جزمى مىرساند؟
در پاسخ باید گفت خیر، هر تجربهاى مستلزم یک حکم یقینى نیست. بلکه بسیارى از امورى که عامۀ مردم براساس تجربیات خود بدان حکم مىکنند،خطاست.
مثلا کسى که در ممالک آفریقایى به دنیا آمده و هیچ انسان غیر سیاهپوست را ندیده، نمىتواند قاطعانه بگوید: هر کودکى در هرکجاى عالم متوّلد شود حتما سیاه است. با اینکه این امر را به کرّات دیده و شاهد بوده است.
علّت واقعى این اشتباهات که در تجارب بیشتر انسانها وجود دارد مىتواند یکى از سه عامل اصلى زیر باشد:
1. آنچه را که علّت واقعى اثرى نبوده، علّت پنداشتهاند.
2. آنچه را که علّت ناقصه بوده، علّت تامه پنداشتهاند.
3. ما بالعرض را به جاى ما بالذات گرفتهاند.
بنابراین تجربهاى موفق است که داراى شرایط و مقدماتى باشد و کامل و حساب شده به علّت واقعى رسیده باشد.
4-متواترات
متواترات قضایایى است که نفس نسبت به آنها سکون و آرامش دارد، بهگونهاى که هیچ شکى در آنها راه نیافته،و جزم و قطع نسبت به آنها حاصل مىشود. ولى نه از هر راهى؛ بلکه تنها از طریق اخبار جماعتى خطاى "همۀ آنها" در فهم یک حادثه ممکن نیست؛ مانند علم ما به نزول قرآن بر پیامبر اسلام حضرت محمّد صلى الله علیه و آله،و به وجود بعضى از امتها و یا اشخاص پیشین.
در تعریف علامه مظفر جماعت مذکور باید دارای دو خصوصیت باشند:
1) جماعةٌ یمتنع تواطؤهم على الکذب 2) و یمتنع اتفاق خطئهم فی فهم الحادثة
منطقیین و اصولیین مشهور تنها به قید اول اکتفا نمودهاند. ولی افزودی قید دوم نیز ضروری به نظر می رسد زیرا بسیار اتفاق مىافتد که انسانها در موردى مجتمع مىشوند و صحنهاى را مىبینند، امّا دقّت نکرده و دچار اشتباه مىشوند.
زیرا مردم در ملاحظات و محاسبات خود چندان اهل دقّت نیستند و به تقلید کورکورانه از دیگران مىپردازند.
5-حدسیات
پنجم از بدیهیات ششگانۀ منطقى حدسیّات است. حدسیات قضایایى است که مبدأ حکم به آن،حدسِ قوى نفس است.
مثلا اگر فقیه و مجتهدى از اتفاقنظر چند نفر از علماء عصر،حدس قطعى به رأى معصوم پیدا کند این حدس،حدس ضعیفى است و اگر این اجماع نظر کلیه فقهاء و علماء اعصار از زمان معصوم تابحال باشد، حدس قوی است و یقین آور است.
شباهت با تجربیات: در حدسیات نیز،مانند مجربات،مشاهدۀ مکرر و شکل گرفتن یک قیاس در ذهن مطرح است.
تفاوت با تجربیات: تفاوت میان مجربات و حدسیات در آن است که: در مجربات تنها حکم مىشود به اینکه سبب و علّتى وجود دارد، بدون آنکه ماهیت آن سبب تعیین شود. اما در حدسیات،علاوه بر آن، ماهیتِ سبب نیز تعیین مىشود،که چهچیزى است.
نکته: مجربات، متواترات و حدسیات را نمىتوان از راه بحث و مذاکره اثبات کرد؛ بلکه باید همان راهى که شخص پیموده،دیگران نیز طى کنند تا به یقین دست یابند.
6-فطریات:
قسم ششم و آخرین قسم از مبادى بدیهى یقینى که از جملۀ بدیهیات ششگانۀ منطقى به حساب مىآیند فطریات هستند. فطریات قضایایى است که قیاسهاى آنها همراهشان است و از آنها جدا نمی شود.
به این معنى که عقل فطرى به مجرّدِ تصور طرفین و ملاحظه نسبت، قطع به حکم پیدا نمىکند (آنچنانکه در اولیّات بود)؛ بلکه علاوه بر این تصورات، نیازمند واسطه در اثبات و تصدیق است و استدلال لازم دارد امّا این استدلال، استدلالى است که همیشه در ذهن حاضر و آماده است و روى همین جهت از بدیهیات به شمار مىآید.
مثلا همۀ ما حکم مىکنیم به اینکه چهار زوج است زیرا به دو قسمت مساوى تقسیم مىشود.
مىبینیم که استدلال اقامه شد ولى وقتى خود قضیه را تجزیه و تحلیل مىکنیم با یک استدلال همراه است:
چهار به دو قسمت مساوى تقسیم مىشود.«صغرى».
و هرچیزى که به دو قسمت مساوى تقسیم شود زوج است.«کبرى».
پس چهار زوج است«نتیجه».
نکته: از بین همه بدیهیات، تنها اولیات بین همه عقلا بدون اختلاف است و مابقی اقسام، دارای اختلاف است و گاهی جزو مبادی قیاس به حساب نمی آورند .
منابع :
شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2
منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2
تلخیص: نگین افتخاری