حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسند» ثبت شده است

الباب الخامس فی الإطلاق  والتقیید

إذا اقتصر فی الجملة على ذکر جُزأیها «المسند إلیه والمسند» فالحکم (مطلقٌ) وذلک : حین لا یتعلق الغرض بتقیید الحکم بوجه من الوجوه لیذهب السامع فیه کل مذهب ممکن.

وإذا زیدَ علیهما شیء ممّا یتعلق بهما - أو بأحدهما ، فالحکم (مقید) وذلک : حیث یُراد زیادة الفائدة وتقویتها عند السامع ، لما هو معروف من أن الحکم کلما کثرت قیوده ازداد إیضاحا وتخصیصا ، فتکون فائدته أتّم وأکمل ، ولو حُذف القید لکان الکلام کذباً - أو غیر مقصود نحو : قوله تعالى (وما خَلَقنَا السَّموات والأرضَ وما بینهُما لاعِبیِن

فلو حُذف الحال وهو (لاعبین) لکان الکلام کذباً ، بدلیل المشاهدة والواقع.

ونحو : قوله تعالى (یکاد زیتها یضیء) إذ لو حذُف (یکاد) لفات الغرض المقصود ، وهو إفادة المقاربة.

والتقیید : یکون ، بالتَّوابع ، وضمیر الفصل والنَّواسخ وأدوات الشرط والنفی والمفاعیل الخمسة ، والحال والتمییز - وفی هذا الباب جملة مباحث

 

المبحث الأول فی التقیید بالنَّعت

أما النَّعت : فیؤتى به للمقاصد والأغراض التی یدلّ علیها

(أ) منها - تخصیص المنعوت بصفة تُمیزه إن کان نکرة - نحو : جاءنی رجل تاجر.

(ب) ومنها - توضیح المنعوت إذا کان معرفة - لغرض

(1) الکشف عن حقیقته ، نحو : الجسم الطویل ، العریض ، یُشغل حیزاً من الفراغ.

(2) أو التأکید - نحو : تلک عشرة کاملة ، وأمس الدابُر کان یوماً عظیماً.

(3) أو المدح - نحو : حضر سعد المنصور.

(4) أو الذّم - نحو : (وأمرأتهُ حمَّالة الحطب.

(5) أو الترحم - نحو : قدم زید المسکینُ

 

المبحث الثانی فی التَّقیید بالتوکید

أمّا التوکید : فیوُتى به للأغراض التی یدُلّ علیها ، فیکون.

(1) لمُجرّد التقریر ، وتحقیق المفهوم عند الإحساس بغفلة السّامع نحو جاء الأمیر الأمیرُ.

(2) وللتقریر مع دفع توهُّم خلاف الظاهر - نحو جاءنی الأمِیرُ نفسه.

(3) وللتقریر مع دفع توهم عدم الشمول نحو (فَسَجدَ الملائکةُ کُلهم أجَمُعون

(4) ولإرادة انتقاش معناه فی ذهن السّامع نحو (أُسکن أنتَ وَزَوجکَ الجنَّة

 

باب پنجم در مورد مطلق آوردن و تقید دادن

هر گاه در جمله به ذکر دو جزء آن "مسند الیه و مسند" اقتصار شود پس آنگاه حکم مطلق است و آن هنگام مقید کردن حکم به هیچ صورتی مورد نظر قرار نگرفته تا مستمع به هر جای ممکن برود.

و هنگامی که به آن ها چیزی بیفزاییم که به آن ها تعلق دارد- یا به یکی از آن ها، پس آنگاه حکم مقید است و آن جایی به کار می رود که بخواهند چیزی به فایده آن افزوده و باعث تقویت آن حکم نزد شنونده شوند، چون معروف است که اگر حکم قیدهای زیادی داشته باعث زیاد شدن وضوح و تخصیص آن می شود پس فایده آن هم اتم و اکمل شده و اگر قید حذف شود کلام دروغ شده – یا غیر از آنچه که برای آن قصد شده است می شود مانند: فرموده حق تعالی ((وما خَلَقنَا السَّموات والأرضَ وما بینهُما لاعِبیِن

ما آسمان و زمین آنچه بین آن ها است را برای بازی نیافریدیم.

اگر حال (لاعبین) حذف شود کلام دروغ می شود، به دلیل مشاهده و واقعیت.

و مانند قول حق تعالی (یکاد زیتها یضیء)  (نزدیک است که روغن آن چراغ شعله ور شود) اگر یکاد حذف شود مقصود و غرض از دست می رود و آن مقصود، نزدیک بودن (واقعه) است.

و تقیید: با توابع و ضمیر فصل و نواسخ و ادوات شرط و نفی و مفاعیل پنجگانه و حال و تمییز است و در این باب مباحثی وجود دارد:

 

باب اول در تقیید به نعت:

اما نعت: برای مقاصدی آورده می شود که بر آن ها دلالت دارد

الف) از آن مقاصد است و آن تخصیص منعوت به صفتی است که آن را متمایز سازد در صورتی که نکره باشد- مانند مرد تاجری نزد من آمد.

ب) و از آن مقاصد است – توضیح منعوت اگر معرفه باشد – برای اهداف:

1) کشف حقیقت، مانند: جسم طویل و عریض بخشی از فضای خالی را اشغال می کند.

2) یا تاکید- مانند: آن ده روز کامل هستند، و دیروز گذشته روز بزرگی بود.

3) یا مدح- مانند: سعد یاری شده حاضر شد.

4) نکوهش (ذم)- مانند (وأمرأتهُ حمَّالة الحطب. و همسرش که هیزم کش جهنم است.

5) ترحم- مانند: زید مسکین آمد.

 

مبحث دوم در تقیید به تاکید

اما تاکید:  برای اهدافی که بر آن ها دلالت دارد که شامل:

1) تنها برای تقریر و تحقیق مفهوم چیزی که شنونده از آن غافل است مانند امیر امیر آمد.

2) برای تقریر با دور کردن توهمی که خلاف ظاهر است- مانند: امیر خودش نزد من آمد.

3) برای تقریر با دور کردن توهمی که عدم شمول و همگانی بودن را نشان می دهد: مانند (فَسَجدَ الملائکةُ کُلهم أجَمُعون  ملائکه همه شان سجده کردند.

4) و برای اینکه اراده شود که معنای آن چیز در ذهن شونده نقش ببندد مانند: (أُسکن أنتَ وَزَوجکَ الجنَّة

 تو همسرت در بهشت بمانید.

  

المبحث الثانی فی تعریف المسند : أو تنکیره

یُعرَّف المسند

  1. لإفادة السامع حُکماً على أمر معلوم عنده بأمر آخر مثله : بإحدى طرق التعریف - نحو هذا الخطیب ، وذاک نقیب الأشراف.
  2. ولافادة قصره على المسند إلیه «حقیقة» نحو (سعد الزعیم) إذا لم یکن زعیم سواه - أو «ادعاءً» مبالغة لکمال معناه فی المسند إلیه ، نحو : (سعدٌ الوطنی) أی الکامل الوطنیة ، فیخرج الکلام فی صورة توهم أن الوطنیة لم توجد إلا فیه ، لعدم الاعتداد بوطنیة غیره.

وذلک : إذا کان المسند (معرفاً بلام الجنس)

وینکَّرُ المسند : لعدم الموجب لتعریفه – وذلک

 (1) لعدم إرادة العهد - أو الحصر - نحو أنت أمیرٌ - وهو وزیر

 (2) ولاتباع المسند إلیه فی التنکیر - نحو : تلمیذ واقف بالباب.،

(3) ولافادة التفخیم - نحو : (هُدّى للمتقین

(4) ولقصد التحقیر - نحو : ما خالد رجلا یُذکر.

 

المبحث الثالث فی تقدیم المسند : أو تأخیره

یقدّم المسند : إذا وجد باعث على تقدیمه کأن یکون عاملاً نحو قام علی أو ممّا له الصدارة فی الکلام ، نحو : أین الطریق ؟ ؟

أو إذا أرید به غرض من الأغراض الآتیة :

(1)  منها التّخصیص بالمسند إلیه - نحو (لله مُلکُ السموات والأرض

(2) ومنها التنبیه من أوّل الأمر على أنه خبرٌ لا نعتٌ - کقوله :

له هممٌ لا مُنتهى لکبارها وهمَّته الصغرى أجلُ من الدّهر

له راحة لو أنَّ معشار جودها على البرِّ کان البرُّ أندى من البحر

فلو قیل «همم له» لتُوهّم ابتداءً کون «له» صفة لما قبله

(3)  ومنها التشویق للمتأخر ، إذا کان فی المتقدِّم ما یُشوِّق لذکره کتقدیم المسند فی قوله تعالى (إن فی خلق السموات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب) - وکقوله :

خیرُ الصنائع فی الأنام صنیعةٌ تنبو بحاملها عن الإذلال

(4) ومنها التفاؤل : کما تقول للمریض (فی عافیة) أنتَ) وکقوله :

سعدت بُغرَّة وجهک الأیام وتزینت بلقائک الأعوامُ

(5) ومنها - إفادة قصر المسند إلیه على المسند ، نحو (لکم دینکم ولی دین) «أی - دینکم مقصورٌ علیکم ، وَدینی مقصور علیَّ»

(6) ومنها - المساءة نکایةً بالمُخاطب : کقول المتنبی :

ومن نکد الدنیا على الحُرّ أن یرى عدُوّا له ما من صداقته بُدُّ

(7) ومنها - تعجیل المسرّة للمخاطب ، أو التعجّب ، أو التّعظیم ، أو المدح ، أو الذم ، أو الترحم ، أو الدعاء.

نحو : لله درُّک ، وعظیمٌ أنت یا الله. ونعم الزعیم سعدٌ - وهلُمّ جرَّا

وبئس الرجل خلیل ، وفقیر أبوک ، ومبارک وصولک بالسلامة.

ویؤخر المسند لأن تأخیره هو الأصل ، وتقدیم المسند إلیه أهم نحو : الوطن عزیز.

وینقسم المسند من حیث الأفراد وعدمه إلى قسمین – مفرد وجملة.

فالمسند (المفرد) قسمان – فعل : نحو قدم سعدٌ – واسم : نحو سعدٌ قادم.

والمسند (الجملة) ثلاثة أنواع :

(1) أن یکون سببیا نحو خلیل أبوه مُنتصر – أو أبوه انتصر – أو انتصر أبوه.

(2) وان یُقصد تخصیص الحکم بالمسند إلیه – نحو أنا سَعیت فی حاجتک (أی السّاعی فیها أنا لا غیری)

(3) وأن یُقصد تأکید الحکم – نحو : سعد حضر.

وذلک : لما فی الجملة : من تکرار الاسناد مرّتین.

ویؤتى بالمسند : ظرفا للاختصار – نحو خلیل عندک.

وجاراً ومجروراً – نحو : محمود فی المدرسة

 

مبحث دوم  در معرفه یا نکره آوردن مسند

معرفه کردن مسند

  1. برای فهماندن حکمی یا چیزی به  شنونده که هر دو نزد او یکی از راههای معرفه شدن ، معلوم است مانند ، این (همان) سخنران است و او رئیس بزرگان است.
  2. برای رساندن محدود بودن حقیقی حکم نسبت به موضوع (مسند الیه) (یعنی در حقیقت حکم مال مسند الیه است) مانند سعد رئیس است (جایی که غیر از او رئیسی نباشد) یا ادعای کامل بودن مسند در مسند الیه مثل سعد وطنی است یعنی او ملی گرای کاملی است . در این حالت کلام چنین القا می کند که ملی گرایی یافت نمی شود مگر در او ، به خاطر اینکه ما به ملی گرا بودن غیر از او اعتنا نکردیم.

و آن هنگامی است که مسند معرفه باشد به الف و لام جنس.

 

و مسند نکره می شود اگر چیزی معرفه بودن آن را ایجاب نکند:

  1. برای عدم اراده عهد یا حصر مثل تو امیری هستی و او وزیری است
  2. برای تبعیت کردن از مسند الیه در تنکیر (یعنی مسند الیه نکره است مسند را هم نکره به دنبال اش می آوریم  مانند : دانش آموز دم در ایستاده است (چون مسند نکره بود مسند الیه را هم به تبع نکره آوردیم)
  3. برای فهماندن بزرگداشت مانند (قرآن کریم) برای متقین هدایتی است
  4. برای کوچک شمردن مانند خالد مردی نیست که اسم اش را بیاوریم

  

مبحث سوم در جلو انداختن یا عقب آوردن مسند

جلو انداخته می شود مسند (پیش آورده می شود ) هنگامی که علتی برای جلو انداختن آن یافت شود مثل اینکه عامل باشد مانند : علی ایستاد . یا از آن چنان چیزهایی که در صدر کلام می آیند (صدارت طلبند) مانند : راه کجاست؟

و یا اینکه مقصودی از مقاصد آینده مورد نظر باشد:

 

1. از آن اغراض است ، اختصاص دادن مسند به مسند الیه مانند : مالکیت آسمان ها و زمین برای خداست

2. از آن اغراض است ، توجه دادن از ابتدای کار برای اینکه مسند خبر است نه صفت  مثل این سروده شاعر:

برای او همت هایی هست که نیست انتهایی برای بزرگ ترهای آن همت ها و همت کوچک اش از روزگار بزرگ تر است

برای او راحتی (و آرامشی) هست، اگر یک دهم بخشش اش بر خشکی باشد و خشکی بخشنده تر از دریا خواهد بود

پس اگر گفته می شد "همم له" به توهم می انداخت که له صفت باشد برای آنچه که قبل از او آمده است

 

3.  از آن اغراض است ، تشویق برای چیزی که بعد می آید، هنگامی که آنچه مقدم شده شامل چیزی باشد که نسبت به متاخر شوق برانگیز است مانند این فرموده خداوند متعال: محققا در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز نشانه های روشنی است برای خردمندان

بهترین صنعت ها در مردم کاری است که دور کند حامل آن کار را از فرومایگی

 

4. از آن اغراض است ، فال نیک زدن : آنچنانکه به مریض بگویی در سلامت باشی تو و این سروده :

خوشبخت شد به نورانیت صورتت روزها و مزین شدند به ملاقات  تو سال ها.

 

5. از آن اغراض است ، حصر مسند الیه بر مسند مانند دین شما فقط مال شما و دین من هم مال من

6. و از آن اغراض است ، ناراحت کردن مخاطب به خاطر کینه جویی و غلبه بر آن مانند سروده متنبی:

از تیره روزی های دنیا بر آزاد مرد این است که می بیند دشمن اش را در حالیکه که ناگزیر است از دوستی با او

 

7. و از آن اغراض است ، پیش آوردن شادی یا تعجب یا تعظیم یا مدح یا نکوهش و یا ترحم و یا دعا برای مخاطب است مانند:

بر خداست پاداش تو، بزرگ هستی تو ای خدا و سعد رئیس خوبی است و .....

و چه بد مردی است خلیل ، و فقیر است پدر تو ، رسیدن تو به سلامتی و مبارک باشد.

 

و به عقب انداخته می شود مسند برای اینکه تاخیر در او اصل (قانون) است و تقدیم مسند الیه مهم تر است مانند وطن عزیز است.

 

و مسند از جهت افراد و عدم آنها به دو قسم مفرد و جمله  تقسیم می شود:

مسند مفرد دو قسم فعل و اسم است فعل مانند سعد آمد و اسم مانند سعد آینده (در حال آمدن) است

و مسند جمله سه نوع است:

  • اینکه یک علتی داشته باشد مانند خلیل پدر او پیروز شد – یا  پدر او پیروز شد - یا پیروز شد پدرش
  • و اینکه تخصیص حکم به مسند الیه قصد شود مانند من در حاجت تو کوشا هستم
  • و اینکه تأکید حکم قصد شود مانند سعد حاضر شد

و از آنچه که در جمله برای تکرار اسناد گفته می شود دو جور است

  • با مسند آورده شود : برای کوتاه کردن همراه ظرف اورده شود مانند خلیل نزد توست
  • با جار و مجرور آورده شود مانند محمود در مدرسه است

 

الباب الرابع فی المسند وأحواله

المُسند : هو الخبر ، والفعل التام ، واسم الفعل ، والمبتدأ الوصف المستغنى بمرفوعه عن الخبر ، وأخبار النَّواسخ ، والمصدر النائب عن الفعل وأحواله : هی - الذکر ، والحذف ، والتّعریف ، والتّنکیر ، والتقدیم والتأخیر ، وغیرها - وفی هذا الباب ثلاثة مباحث.

 

المبحث الأول فی ذکر المسند أو حذفه

یُذکر المُسند للأغراض التی سبقت فی ذکر المسند الیه- وذلک

(1) ککون ذکره هو الأصل ولا مُقتضى للعُدول عنه نحو العلم خیرٌ من المال

(2) وکضعف التّعویل على دلالة القرینة - نحو حالی مستقیم ورزقی میسور «إذ لو حُذف میسور - لا یدلُّ علیه المذکور»

(3) وکضعف تنبه السّامع ، نحو (أصلُها ثابتٌ وفرعُها ثابتٌ) (إذ لو حُذف (ثابت) رُبما لا یتنبَّه السامع لضعف فهمه

(4) وکالرَّد على المخاطب - نحو (قل یُحییها الذی أنشأها أوّل مرَّة) جواباً لقوله تعالى (من یُحیی العظام وهی رمیمٌ) ؟

وکافادة أنه «فعلٌ» فیفید التجدد والحدوث ، ومقیَّداً بأحد الأزمنة الثلاثة بطریق الاختصار أو کإفادة أنه «اسم» فیفید الثبوتَ مطلقاً ، نحو (یُخادعون الله وهو خادعهم) ، فإن (یخادعون) تفید التجدد مرَّة بعد أخرى ، مقیداً بالزمان من غیر افتقار إلى قرینة تدل علیه - کذکر (الآن - أو الغد.

وقوله (وهو خادعهم) - تفید الثّبوت مطلقاً من غیر نظر إلى زمان ویُحذف المسند : لأغراض کثیرة.

 (1) منها - إذا دلت علیه «قرینة» وتعلّق بترکه غرض ممّا مرَ فی حذف المسند الیه.

والقرینة «أ» إمّا مذکورة - کقوله تعالى (ولئن سألتهم من خَلَق السَّموات وَالأرض لیقُولُنَّ الله) أی : خلقهنَّ الله.

«ب» وإمَّا مقدّرة - کقوله تعالى (یُسِّبحُ لهُ فیها بالغدوّ والآصالِ رجالٌ) أی : یسبحهُ رجالٌ - کأنَّه قیل : من یُسبِّحُه؟

(2) ومنها الاحتراز عن العبث - نحو (إن الله برىءٌ من المشرکین ورسولُه - أی : ورسوله برىءٌ منهم أیضاً.

فلو ذکر هذا المحذوف لکان ذکره عبثاً لعدم الحاجة الیه

 (3) ومنها ضیق المقام عن إطالة الکلام : کقول الشاعر :

نحنُ بما عندنا وأنت بما عندک راض والرأیُ مختلف

«أی : نحن بما عندنا راضُون – فحذف لضیق المقام»

(4) ومنها اتّباع ومجاراة ما جاء فی استعمالاتهم (الواردة عن العرب) نحو : لولا أنتم لکنا مؤمنین

«أی : لولا أنتم موجودون» وقولهم فی المثل «رمیة من غیر رامٍ» (أی هذه رمیة

  

باب چهارم: مسند و حالات آن

مسند: خبر، فعل تام (متصرف)، اسم فعل، مبتدایی که وصف باشد و به خاطر مرفوعش از خبر بی نیاز باشد، خبر نواسخ و مصدر جانشین فعل است. و حالات مسند: ذکر کردن آن، حذف آن، معرفه و نکرده بودن، تقدیم و تاخیر و ... است. و در این باب سه مبحث وجود دارد:

 

مبحث اول: آوردن مسند یا حذف آن

مسند برای همان مقاصدی که قبلا درباره مسند الیه ذکر شد، می آید که عبارتند از:

1) اینکه اصل بر ذکر کردن مسند است و دلیلی برای حذف آن نیست، مانند: علم بهتر از مال است.

2) ضعف تکیه بر دلالت قرینه (وقتی دلالت قرینه به مسند ضعیف است و نمی توان با تکیه به آن مسند را حذف کرد)- مانند: حالی مستقیم و رزقی میسور؟ (که اگر «میسور» حذف شود، آنچه ذکر شده (یعنی مستقیم) به آن دلالت نمی کند.)

3) ضعف توجه شنونده، مانند «اصل آن ثابت و فرع آن ثابت است» که اگر «ثابت» حذف شود، چه بسا شنونده به خاطر ضعف فهم متوجه آن نشود.

4) پاسخ مخاطب را دادن- مانند «بگو زنده می کند او را کسی که اول بار آن را به وجود آورد» که جوابی است برای قول خداوند تعالی در آیه «چه کسی استخوان ها را زنده می کند در حالیکه آن ها پوسیده هستند؟»

و مانند افاده تجدد و حدوث (تازه شدن و رخ دادن را می رساند) وقتی که مسند فعل باشد و به صورت اختصار به یکی از زمان های سه گانه مقید است، یا فقط افادۀ ثبوت وقتی مسند اسم باشد، مانند «فریب می دهند خدا را، در حالیکه او فریب دهندۀ آنها است»، پس «فریب می دهند» تازه شدن و رخ دادن مکرر (هربار، دفعه ای بعد از دفعه دیگر) را می رساند که مقید به زمان هم هست و نیاز به قرینه ای که به آن (زمان) دلالت کند، مانند ذکر کلمۀ «الان» یا «فردا» هم ندارد.

و کلام او «و او فریب دهندۀ آنها است» - ثبوت را به صورت مطلق و بدون توجه به زمان می رساند.

 

و مسند برای مقاصد متعددی حذف می شود، از جمله:

1) هنگامی که قرینه ای به آن دلالت کند و با حذف آن، یکی از اهدافی که در مبحث حذف مسند الیه گذشت، محقق شود.

قرینه دو حالت دارد:

أ) ذکر شده باشد – مانند سخن خداوند متعال «و اگر از آن ها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده، خواهند گفت الله» که در اصل این بوده: «الله آن ها را خلق کرده». (قرینه همان خلق کردن است که در جمله اول ذکر شده.)

ب) ذکر نشده و مقدر باشد - مانند سخن خداوند متعال «تسبیحش می کنند در آن بامدادان و شامگاهان، مردانی» که در اصل بوده «، تسبیحش می کنند مردانی» - انگار که کسی پرسیده باشد: «چه کسی او را تسبیح می کند؟» (قرینه همین پرسش است که ذکر نشده و مقدر است)

2) پرهیز از بیهوده گویی – مانند «همانا خداوند از مشرکین بریء است و رسول او» – که در اصل بوده: «و رسول او هم از آن ها بریء است». پس اگر این محذوف ذکر می شد، بیهوده بود، چون نیازی به آن نیست.

3) عدم گنجایش مقام برای اطاله (طولانی کردن) کلام ، مانند قول شاعر:

«ما به آنچه داریم و تو به آنچه داری راضی هستی و نظرات مختلف است.»

که در واقع این بوده: «ما به آنچه داریم راضی هستیم و تو ...» – و به خاطر محدودیت مقام حذف شده.

4) پیروی و مطابقت آنچه در استعمالات آنها (عرب ها) آمده. (آنچه از عرب وارد شده) مانند: «اگر نه شما، ما مومن بودیم» که در واقع بوده: «اگر شما موجود نبودید» و گفتار آن ها در ضرب المثل «پرتابی از کسی که تیرانداز نیست[1]» که در واقع بوده «این پرتابی است از ...»

 


[1]  معادل فارسی: گاه باشد که کودکی نادان   به خطا بر هدف زند تیری

و اعلم : أنَّ المعانی جمعُ معنىً ؛ و هو فی اللغة : المقصود وفی اصطلاح البیانیین - هو التِّعبیر باللفظ عمَّا یتَصوَّره الذَهن أو هو الصورة الذهنیة ، من حیثُ تقصدُ من اللفظ واعلم انَّ لکل جملة رُکنینِ مسنداً - ویسمى محکوماً به - أو مُخبراً به ومُسنداً إلیه ، ویسمى محکوماً علیه - أو مُخبرا عنه وامّا النسیة التی بینهما فتُدعى «إسناداً» وما زاد على المسند والمسند إلیه من مفعول و حال ، و تمییز ، و نحوها - فهو قید زائد على تکوینها - إلاّ صِلَة الموصول ، و المضاف إلیه

 

تنبیه:

الاسناد : مطلقاً قسمان حقیقة عقلیة ، ومجاز عقلی - فالحقیقة العقلیة هی اسناد الفعل أو ما فی معناه إلى ما فی معناه إلى ما وضع له عند المتکلم فی الظاهر من حاله نحو : تجری الأمور بما لا یشتهی البشر ، وأنبت الله النبات ، والمجاز العقلی (ویسمى اسنادا مجازیا ، ومجازاً حکمیاً ، ومجازا فی الاسناد) هو اسناد الفعل أو ما فی معناه إلى غیر ما وضع له لعلاقة مع قرینة مانعة من ارادة الاسناد إلى ما هو له نحو - تجری الریاح بما لا تشتهی السفن - وله علاقات شتى - فیلائم الفاعل لوقوعه منه نحو سیل مفعم بفتح العین أی مملوء - فاسناد مفعم وهو مبنی للمفعول إلى ضمیر السیل وهو فاعل مجاز عقلی ملابسته الفاعلیة - ویلائم المفعول به لوقوعه علیه نحو عیشة راضیة : فاسناد راضیة وهو مبنی للفاعل إلى ضمیر العیشة وهی مفعول به (مجاز عقلی ) ملابسته المفعولیة - ویلائم الزمان والمکان لوقوعه فیهما نحو صام نهاره ، وسال المیزاب ، ونهار صائم ، ونهر جار ، ویلائم المصدر نحو جد جده ، ویلائم السبب نحو بنی الأمیر المدینة - وکما یقع المجاز العقلی فی الاسناد یقع فی النسبة الاضافیة : کمکر اللیل . وجرى الانهار ، وشقاق بینهما.

 

وغراب البین (على زعم العرب) وفی النسبة الایقاعیة : نحو (وأطیعوا أمری ولا تطیعوا أمر المسرفین) ، و اجریت النهر - وکما یکون فی الاثبات یکون فی النفی نحو قوله تعالى «فما ربحت تجارتهم» ، وما نام لیلى - على معنى خسرت تجارتهم ، وسهر لیلى قصدا إلى اثبات النفی ، لا نفى الاثبات - ویکون أیضاً فی الانشاء کما سبقت الاشارة إلیه نحو قوله تعالى «أصلاتک تأمرک» ونحو «یاهامان ابن لی صرحا» ، ولیصم نهارک ، ولیجد جدک ، ولیت النهر جار - وما أشبه ذلک.

  

بدان معانی جمع معناست و معنی در لغت، مقصود را گویند و در اصطلاح دانشمندان علم بیان، معنی، تعبیر لفظی است از چیزهایی که ذهن تصور کرده یا آن شکل ذهنی است که از لفظ، قصد می شود و بدان که هر جمله دو رکن دارد:

مسند که محکوم به یا مخبر به نیز نامیده می شود.

مسندالیه که محکوم علیه یا مخبر عنه هم نام میگیرد. اما به نسبتی که بین مسند الیه و مسند است، اسناد گفته می شود.

و آنچه افزون از مسند و مسندالیه می آید ، چون مفعول، حال، تمیز، و مانند اینها قید زاید بر وجود جمله است. به غیر از صله موصول و مضاف الیه که قید زاید نیست.