حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیولای اولی» ثبت شده است

هر انسانی حالات روانی مختلفی را در درون خویس با علم حضوری می یابد. (مانند شادی، ترس، لذت و ...) همچنین با حواس ظاهری خود صفاتی از اجسام مانند رنگ، مزه، بو، صدا و ... را درک می کند. فلاسفه همۀ این حالات و صفات روانی و جسمانی را در یک مفهوم کلی به نام «کیفیت» (چگونگی) مندرج ساخته و آن را جنس برای همۀ آنها قرار داده اند.

تعریف: کیف عرضی است که ذاتاً نه قسمت پذیر است و نسبت پذیر.

قید «عرض بودن»، واجب الوجود تعالی و جوهر را از تعریف خارج می کند.

قید «عدم پذیرش قسمت» کمیت را از تعریف خارج می کند.

قید «عدم پذیرش نسبت» مقولات هفتگانه نسبی را از تعریف خارج می کند.

قید «ذاتاً» چیزهایی را که قسمت و نسبت بالعرض بر آنها عارض می شود را در تعریف داخل می کند.

علت اینکه کیفیت با دو قید عدمی تعریف شده است این است که فلاسفه به ویژگی لازم این مقوله که همۀ انواع آن را دربرگیرد دست نیافته اند، لذا آن را اینطور تعریف کرده اند که عرضی است که کمیت و نیز هیچ یک از اعراض نسبی نباشد.

 

انواع کیفیت 

1) کیفیات نفسانی

کیفیت نفسانی عرضی است مجرد که تنها بر جواهر نفسانی عارض می شود و به اجسام تعلق نمی گیرد. مانند علم، اراده، امید، نفرت، عداوت و ... که اگر در نفس پایدار نباشد، «حال» نامیده می شود و اگر در نفس راسخ و ثابت باشد، «ملکه» خوانده می شود.

 

2) کیفیات مخصوص به کمیات

این کیفیت ها به واسطۀ کمیت بر جسم عارض می شوند، یعنی ابتدا کمیت به آنها متصف می شود، بعد جسم به خاطر کمیتش به آنها متصف می گردد.

این کیفیت ها بر سه قسمند (بر اساس استقرا):

الف) شکل و زاویه: شکل هیئتی است که از احاطۀ کامل یک حد (مانند دایره) یا چند حد (مانند مثلث و مربع) بر کمیت، برای آن کمیت به وجود می آید. زاویه هیئتی است که از احاطۀ ناقص دو یا چند حد که در یک نقطه با هم تلاقی می کند، پدید می آید. پس کیفیت عارض بر مجموع جسم متناهی شکل است و اگر جزئی از آن لحاظ شود، زاویه است.

ب) کیفیتی که بر کمیت متصل قار عارض می شود، اما شکل و زاویه نیست، مانند منحنی و مستقیم بودن که بر خط و سطح عارض می شود.

ج) کیفیاتی که بر عدد (کمیت منفصل) عارض می شوند، مانند زوج و فرد بودن.

 

3) کیفیات استعدادی

کیفیت استعدادی یعنی «استعداد شدید جسمانی به سوی یک امر بیرون از ذات» که به آن «قوه و لاقوه» هم می گویند و بر دو نوع است:

الف) استعداد شدید به سوی انفعال و پذیرش، مانند نرمی موم و حالتی که بدن آمادگی زیادی برای پذیرش بیماری داشته باشد. (لاقوه)

ب) استعداد شدید به سوی عدم انفعال و پذیرش، مانند سختی آهن و حالتی که بدن آمادگی زیادی برای صحت و عدم قبول بیماری دارد. (قوه)

نکته: قوه در اینجا به معنای «مقاومت در برابر فشار خارجی» است.

هیولای اولی، مطلق قوه است. قوّه و استعداد چه چیزی؟ این در خود آن اخذ نشده و هیولا نسبت به آن، لابشرط است. کیفیت استعدادی، حالت خاصی است که بر هیولای اولی عارض می گردد و قوۀ آن را متعین می سازد. یعنی مطلق آمادگی را تبدیل می کند به آمادگی برای پذیرش شیء یا اشیائی خاص. بنابراین نسبت استعداد (که نوعی کیفیت است) به هیولای اولی (که نوعی جوهر است) از قبیل نسبت «معیّن به مبهم» می باشد. (مانند نسبت «جسم تعلیمی» (که یک نوع کمیت است) به «جسم طبیعی» (یک نوع جوهر) با امتداد مبهم است.)

 

4) کیفیات محسوس

کیفیت محسوس، کیفیت مادی است که به وسیله حواس ظاهری درک می شود و بر پنج قسم است:

دیدنی ها (مبصرات) – شنیدنی ها (مسموعات) – چشیدنی ها (مذوقات) – بوها (مشومات) – لمس کردنی ها (ملموسات)

ملموسات به دو دسته تقسیم می شوند:

انفعالات: آنها که با سرعت زایل می شوند و به راحتی دستخوش تغییر و تبدیل می گردند، مانند زردی رخسار کسی که خجالت کشیده است.

انفعالیات: آنها که پایداری بیشتری دارند، مانند زردی رنگ طلا.

در گذشته، کیفیات محسوس به عنوان اعراضی که مستقل از ذهن مشاهده گر در خارج وجود دارند تلقی می شد. اما از قرن هفدهم میلادی این اندیشه مطرح شده که چنین کیفیاتی در خارج واقعا وجود ندارند و قائم به اشیای خارجی نیستند. یعنی جهان بیرونی فاقد هر گونه رنگ، بو، مزه و ... است و هر چه هست، فقط ماده و انرژی است و نفس ما در اثر فعل و انفعالات فیزیولوژیکی که در بدن انجام می شود، این امور را در خود درک می کند.

این اندیشه را نخستین بار گالیله مطرح کرد و خواص اجسام را به دو نوع: اولیه که مستقل از مشاهده گر هستند (اندازه و حرکت و شکل) و ثانویه (که واکنش ذهنی حواس انسان در برابر جهان خارج است) تقسیم کرد.  


منابع:

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 2

 

در درس گذشته پنج احتمال درباره حقیقت اجسام را بیان و بررسی کردیم. بین فلاسفه بحث دیگری نیز دربارۀ حقیقت جسم طبیعی مطرح است و آن اینکه: آیا جسم، مرکب از ماده و صورت است یا بسیط می باشد؟

  

نظر حکمای مشائی: جسم طبیعی مرکب است. جرم اتصالی و صورت جوهری ممتد (یا همان صورت جسمیه) تمام حقیقت جسم نیست، بلکه به منزله پوششی است که بر روی واقعیت دیگری قرار گرفته و آن واقعیت دیگر «هیولا» نام دارد. یعنی جسم مرکب از «هیولا» و «صورت جسمیه» است. هر یک از این دو نوع مستقلی از «جوهر» هستند و جسم که مرکب از آن دو است نیز نوع مستقل دیگری محسوب می شود، بنابراین شمار انواع جوهر به پنج عدد می رسد: عقل، نفس، ماده، صورت، جسم.

از نظر مشائین، صورت جسمیه غیر از ماده اصلی جهان است. ماده نخستین جهان، حقیقتی بی تعین تر و نامشخص تر از صورت جسمیه دارد. هرگز نمی توان آن را از سایر اشیا یعنی از صورت هایی که به خود می گیرد جدا کرده و تنها تماشا کرد. ولی وجود آن را می توان با دلیل عقلی اثبات کرد.

 

نظر حکمای اشراقی: جسم بسیط است. هر چه هست، همین جرم اتصالی است که یک واحد جوهری ممتد و یک واقعیت پیوسته را تشکیل می دهد (همین واقعیت قابلیت انقسام دارد)

از نظر اشراقیون، ماده نخستین جهان (مادةالمواد یا هیولای اولی) همین صورت جسمیه است و جوهر جداگانه ای با عنوان «ماده یا هیولا» وجود ندارد. لذا انواع جوهر در سه نوع خلاصه می شود: عقل، نفس، جسم

  

توجه: ماده المواد یا هیولای اولی، یعنی موجودی که مادۀ موجودات دیگر است، ولی خودش از مادۀ قبلی پدید نیامده است و به اصطلاح، دارای «وجود ابداعی» است، یعنی بی نیاز از علت مادی. وجود چنین موجودی به عنوان نقطۀ آغاز جهان، مورد پذیرش تقریبا همۀ فیلسوفان هست. اختلاف بر سر این است که آیا هیولای اولی قوۀ محض و فاقد هر نوع فعلیتی است و تنها پذیرنده صورت های جسمانی است؟ (نظر حکما) یا اینکه جوهری فعلیت دار است  می توان آن را نوعی جوهر جسمانی دانست؟ (نظر اشراقین)

  

اثبات ماده اولی و صورت جسمیه

این برهان به «برهان قوه و فعل» معروف است: 

1) جسم از آن جهت که جسم است، یک امر بالفعل است. یعنی جسمیتِ جسم و ممتد بودن آن در جهات سه گانه، چیزی است که جسم واقعاً واجد آن است و این ویژگی در آن فعلیت و تحقق دارد. (اگرنداشت، آن شیء دیگر جسم نبود)

فعلیت ملازم با وجدان و دارایی است، زیرا فعلیت مساوق با وجود است و وجود همان وجدان و دارایی است. جسم از آن جهت که یک امر بالفعل است، واجد حالات و آثار خاصی مانند امتداد در جهات سه گانه، مکانمند بودن و ... است. (الفعل متقومة بالوجدان) 

2) هر جسمی قابلیت پذیرش صورت های نوعیه و اعراض گوناگون را دارد. (مانند تبدیل آب به بخار، هسته به درخت و نطفه به علقه) به طور کلی در جهان ما هیچ چیز در یک حالت و وضع ثابت نیست و امکان تغییر حالت و تغییر وضع و تبدیل شدن به شیء دیگر در آن هست.

جسم از آن جهت که می تواند صورت های گوناگون را به خود بگیرد، یک امر«بالقوه» است. (بالقوه یعنی چیزی که می تواند چیز دیگری شود، ولی بالفعل آن چیز نیست، مثل نطفه که چون می تواند تبدیل به انسان شود، بالقوه انسان است، ولی بالفعل انسان نیست)

قوه، ملازم با فقدان و نداری و عدم است. قوۀ چیزی بودن و امکان تبدیل شدن به آن را داشتن، ملازم با نداشتن آن چیز است (القوة متقومة بالفقدان) 

3) وجدان و دارایی با فقدان و نداری دو حیثیت مقابل هم هستند و ممکن نیست در خارج یک چیز باشند. حیثیتی که ملاک بالفعل بودن شیء است، نمی تواند ملاک بالقوه بودن آن هم باشد، زیرا این دو حیثیت باهم نوعی تقابل دارند. (حیثیة الفعل غیر حیثیة القوة) 

نتیجه: هر جسمی مرکب از دو امر متباین است. از طرفی ممکن نیست که وجود جوهر، مرکب از دو عرض یا مرکب از یک جوهر و یک عرض باشد، ناچار باید مرکب از دو جزء جوهری باشد. این دو جزء یکی حیثیت فعلیت (یا همان صورت) و دیگری حیثیت قوه (یا همان ماده) است. 

 

ماده اولی و ماده ثانیه

«ماده اولی» جوهر مبهم و بدون تحصلی است که چیزی جز قوۀ پذیرش فعلیت های دیگر نیست. ماده اولی هرگز به تنهایی و بدون انضمام «صورت» به آن امکان تحقق ندارد. ماده اولی ضعیف ترین درجۀ وجود را داراست.

«صورت جسمیه» نخستین صورتی است که به ماده اولی ضمیمه می شود و جسم تشکیل می شود. در واقع این دو ملازم همند و هرگز از هم منفک نمی شوند.

قدما معتقد بودند که «جسم مطلق» (یعنی چیزی که فقط جسم باشدو به صورت هیچ یک از عناصر یا مرکبات نباشد) وجود ندارد.

بنابراین جسم خود مادة ثانیه برای صورت های نوعیه ای می شود که به آن ملحق می گردد. نخستین صورت های نوعی ملحق به جسم، همان عناصر هستند که به عقیده قدما عبارتند از: آب، خاک، آتش و هوا.

به این ترتیب، جسم، ماده ثانیه است برای خاک. مجموع جسم و صورت خاکی، ماده ثانیه است برای نبات، (ماده ثانیه، یعنی آنچه ماده اولی نباشد) مجموع جسم و صورت نباتی، ماده ثانیه است برای حیوان و به همین ترتیب.  


منابع

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، علی شیروانی، جلد 2