حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ویژگی‌های عوالم سه‌گانه» ثبت شده است

عقل مجرد و نحوۀ راهیابی کثرت در آن 

اگر ماهیتی بتواند دارای افراد متعدد شده و به «کثرت» متصف شود، سببِ کثرت آن از چهار حالت خارج نیست:

تمام ذات آن ماهیت است – جزء ذات آن است – عرض لازم آن است – عرض مفارق آن است.

سه فرض اول محال است، زیرا اگر سبب کثرت، ذاتی ماهیت یا عرض لازم آن باشد، هر چه به عنوان «فرد» برای ماهیت درنظر گرفته شود، باید کثیر (و متشکل از چند واحد) باشد. هر یک از آن واحدها هم چون فردی از ماهیت هستند و کثرت ذاتی یا لازمۀ ذات آنها است، باید کثیر باشند و به همین ترتیب. در نتیجه چنین ماهیتی هرگز فرد نخواهد داشت و در جایی که واحد امکان تحقق نداشته باشد، کثیر نیز امکان تحقق ندارد و ماهیت ممتنع الوجود خواهد بود.

فرض چهارم قابل قبول است و کثرت هایی که در انواع پیرامون خود مشاهده می کنیم، از این قبیل هستند، یعنی افراد ماهیت (مثلاً ماهیت آهن) در اعراض مفارقشان (مانند زمان و مکان و حجم و ...) از یکدیگر امتیاز دارند.

اعراض مفارق اختصاص به انواع مادی دارد، زیرا یک ماهیت برای آن که واجد یک عرض مفارق شود، باید قوه و استعداد حصول آن را در خود داشته باشد و این قوه نیازمند ماده ای است که حامل آن باشد و ماده تنها در انواع مادی تحقق دارد.

بنابراین ماهیت تنها در صورتی می تواند دارای افراد مختلف باشد که مقارن با ماده و متعلق به آن باشد و در عقول مجرد که هم ذاتاً و هم فعلاً از ماده مجردند، کثرت افرادی ابتداءاً تحقق نمی یابد. البته انواع دیگری از کثرت در عالم عقول قابل تصور است:

1) بر اساس اصولی مانند حرکت جوهری، نوع مادی می تواند تکامل یافته و مجرد تام شود. در این صورت تمایز وجودی نخستین خود را به همراه می برد و نوعی کثرت افرادی در عالم عقول راه می یابد.

2) کثرت طولی به این معنا که عقول متعدد هر کدام علت دیگری باشد و رتبۀ هر کدام بر دیگری مقدم باشد.

3) کثرت عرضی به این معنا که چند عقل در یک مرتبه تحقق یابند، به نحوی که رابطۀ علّی و معلولی بین آنها نباشد و همگی در عرض هم معلول یک علت باشند.

حکمای مشا، کثرت موجود در عالم عقول را منحصر در کثرت طولی می دانند، اما حکمای اشراقی و اصحاب حکمت متعالیه، هر دو نوع کثرت را پذیرفته اند.

 

عقول طولی و نخستین آفریدۀ آن ها 

همۀ حکمای الهی بر این امر اتفاق نظر دارند که عالم عقلی وجود دارد و این عالم واسطه در ایجاد عالم مادون می باشد. همچنین نخستین آفریدۀ واجب تعالی، یک موجود عقلانی است که به آن «عقل اول» گفته می شود. برهان حکما برای اثبات این موضوع بدین شرح است:

1) واجب تعالی بسیط محض است و هیچ جهت کثرتی در آن راه ندارد. (نه کثرت خارجی مانند ترکیب از ماده و صورت و نه کثرت عقلی مانند ترکیب از وجود و ماهیت یا جنس و فصل)

2) بر اساس قانون «الواحد لایصدر عنه الّا الواحد»، از یک موجود واحد و بسیط، تنها یک معلول می تواند صادر شود.

بنابراین معلول مستقیم و بی واسطۀ واجب تعالی تنها یک چیز می تواند باشد. اما دربارۀ اینکه آن چیز چه موجودی باشد، احتمالات مختلفی هست: عرض، هیولای اولی، صورت، جسم، نفس و یا جوهری عقلانی و مجرد. چهار مورد اول نمی توانند صادر نخستین باشند، زیرا همراه هر یک، وجودِ موجود دیگری نیز لازم است. (مثلا عرض نیازمند موضوعی است که قبل از آن وجود داشته باشد و یا صورت برای تعین نوعی خود نیازمند هیولا است) تنها احتمال آخر باقی می ماند که خصوصیات صادر نخستین (که واحد و بالفعل باشد، وجودش متوقف بر ماده و مدت و استعداد نباشد، در ایجاد و تأثیر جز به ذات الهی به چیز دیگری نیازمند نباشد.) را دارا است. بنابراین صادر نخستین تنها می تواند جوهری عقلانی و مجرد تام باشد.

بر اساس برهان فوق، تنها یک موجود است که بدون واسطه از ذات احدیت صادر می شود و آن گاه آن موجود خودش واسطه در خلقت چند موجود دیگر می شود و آنها نیز به نوبۀ خود موجودات دیگری را می آفرینند و بدین نحو کثرت پدید می آید.

 

اشکال: لازمۀ سخن فوق، محدود دانستن قدرت واجب تعالی است (زیرا نمی تواند هر موجودی را مستقیماً بیافریند)

پاسخ: تعلق و عدم تعلق قدرت الهی به ایجاد یک شیء زمانی مطرح می شود که آن شیء فی حد ذاته امکان تحقق داشته باشد. به عنوان مثال: آیا خداوند می تواند عددی را بیافریند که در عین حال که زوج است، فرد هم باشد؟ یا می تواند موجودی بیافریند که در عین حال که مربع است، دایره هم باشد؟ یا موجودی که خودش، خودش نباشد؟ (مثلا سنگی که سنگ نباشد). پاسخ این سوالات منفی است، اما به معنای محدود بودن قدرت خداوند نیست. تحقق نیافتن امور محال، نه به خاطر عجز خداوند بلکه به خاطر آن است که این امور قابلیت تحقق ندارند.در واقع به جای اینکه گفته شود خداوند نمی تواند چنین اموری را بیافریند، باید گفت: این امور نمی توانند موجود شوند و تحقق یابند.

قدرت مطلق خداوند به این معنا است که هر چیز که امکان وجود و تحقق دارد، خداوند می تواند آن را به همان گونه که امکان وجود دارد، بیافریند. بر اساس قاعدۀ عقلی «الواحد»، صدور مستقیم موجودات کثیر از علت واحد و بسیط محال است و در حقیقت این موجودات کثیر هستند که قابلیت دریافت بی واسطۀ فیض از باری تعالی را ندارند.

 

 ویژگی های عقل اول

بر اساس اصل سنخیت میان علت و معلول، معلول جلوه و ظهور و مرتبۀ نازلۀ علت خود است، لذا هر چه علت برتر و عالی تر باشد، معلول نیز وجودش عالی تر خواهد بود. بر این اساس، عقل اول کامل ترین موجود عالم امکان است و از همۀ ممکنات بسیط تر و قوی تر است. در عین حال نسبت به واجب تعالی عین نیاز و وابستگی وجودی است. بنابراین نقصان ذاتی و محدودیت امکانی دارد. ماهیت حد وجود است و هر موجود محدودی دارای ماهیت است، لذا محدودیت امکانی عقل اول، مستلزم ماهیت امکانی آن است.

عقل اول از یک سو مرکب از وجود و ماهیت است و از سوی دیگر هم ذات خود را تعقل می کند و هم ذات واجب تعالی را، بنابراین جهات متعددی (نوعی کثرت) در آن پدید می آید. همین کثرت، صدور کثیر را از آن ممکن می کند.

جهات ذکر شده آن اندازه کثیر نیست که بتواند صدور عالم مثال با همۀ انواع متعدد و بی شمار آن از عقل اول را ممکن سازد. لذا عقولی متوالی و در طول یکدیگر صادر می شوند تا به عقلی منتهی شود که جهات کثرت آن به حدی است که برای آفرینش عالم مثال کافی باشد. تعداد این عقول طولی مشخص نیست و ما راهی به سوی شمارش آنها نداریم. 


منبع:

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 4

 

مقصود از فعل واجب تعالی، همان عالم آفرینش و جهان مخلوقات است که از ذات اقدس الله سرچشمه گرفته و تجلی یافته است.

جهان آفرینش را می توان از جهات گوناگون دسته بندی کرد: مجرد و مادی، ثابت و سیال، بالفعل و بالقوه، ذهنی و خارجی و ... در اینجا تقسیم جهان مخلوقات به سه عالم کلی: عقل، مثال و ماده را بررسی می کنیم.

نکته 1: مقصود از «وجود» در عبارت «عوالم کلی وجود» یا اینکه «وجود از سه عالم کلی تشکیل یافته است»، «وجودِ امکانی» است و شامل واجب تعالی نمی شود. «عالَم» به معنای «ما یُعلَمُ به» است و ماسوی الله از آن جهت که آیت و نشانۀ وجود خداوند است، عالم نامیده می شود. واجب تعالی هر چند مجرد محض است، اما نمی توان به او «عالَم» اطلاق کرده و او را داخل در عالم عقل دانست.

نکته 2: مقصود از «کلی» در عبارات فوق، سعه و گستردگی وجودی است و مراد از «کلی بودن هر یک از عوالم سه گانه»، مشتمل بودن هر یک بر وجودهای متعدد و گوناگون است. (که هر کدام یک عالم جزئی به شمار می آید.)

 

ویژگی های عوالم سه گانه 

1) عالم عقل

عالمی است مجرد از ماده و آثار آن.

در این عالم، موجودات به نحو کلیت و مجرد از ماده و آثار و لوازم آن و مجرد از حدود و اندازه ها و مقادیر وجود دارند.

 

2) عالم مثال

عالم مثال از ماده مجرد است، اما برخی از آثار آن را دارد.

در عالم مثال، همان حقایق موجود در عالم عقل، در حدود و اندازه ها و با مقادیر و اشکال جلوه می کنند. (که مرتبۀ نازله ای است) البته در عین حال از ماده و قوه و استعداد و حرکت و تغییر مجرد اند.

پس موجودات مثالی، از موجودات عقلی نشأت گرفته و معلول آنها و قائم به آنها هستند.

تعاقب موجودات مثالی نسبت به یکدیگر به ترتب وجودی است.

توضیح: وقتی کسی در عالم مثال، صورتی را پس از صورت دیگر مشاهده می کند، چنین نیست که مانند عالم ماده، صورت پیشین با حرکت و خروج از قوه به فعل، به صورت جدید تبدیل شده باشد. بلکه این تعاقب، در واقع در ادراک بیننده است که نخست یکی را می بیند و سپس دیگری را. خود شیء خارجی که در عالم مثال است، مجرد است و حرکت و زمان در آن وجود ندارد و زائل یا تبدیل نمی شود، بلکه بیننده این گونه می پندارد.

حرکت و تغییر در خیال انسان نیز به همین نحوۀ «ترتب وجودی» است. وقتی ما در خیال خود حرکت جسمی را تصویر می کنیم، گمان می کنیم که همان صورت ذهنی جسم است که دارد تغییر مکان می دهد. اما در حقیقت این  صورت های ذهنی متعدد هستند که یکی پس از دیگری ادراک می شوند. مانند عکس هایی که روی فیلم قرار دارند و یکی پس از دیگری مشاهده می شوند، به گونه ای که به نظر می رسد یک عکس در حال حرکت است. بنابراین حرکت تصویر شده در قوۀ خیال، در واقع «علم به حرکت» است، نه «علمی که خودش متغیر باشد» یا «حرکت در علم».

در عالم مثال، صورت های مثالی با شکل های گوناگونی برای یکدیگر ظاهر می شوند، اما این اختلاف در ظهور، وحدت شخصی جوهر مثالی را مخدوش نمی کند. (مانند شخص معروفی که در زمان های گذشته بوده و هر یک از مردم او را به شکلی تصور می کنند و در ذهن هر یک به گونه ای متفاوت تمثل می یابد، اما این اختلاف تصاویر، به وحدت آن شخص لطمه ای نمی زند.)

 

3) عالم ماده

عالمی است که همۀ جوهرها و عرض هایش، همراه با ماده می باشند.

موجودات مادی، ظهور و تجلی نازلۀ حقایق مثالی هستند و نظامی که در عالم ماده هست، پرتو و نازلۀ نظامی است که در عالم مثال برقرار است.

 

ارتباط میان عوالم سه گانه 

1) میان عوالم سه گانه، تقدم و تأخر وجود دارد. (مرتبۀ وجودی عالم عقل، مقدم بر عالم مثال و مرتبۀ وجودی عالم مثال، مقدم بر عالم ماده است.)

توضیح: عوالم در عرض یکدیگر نیستند و بین آنها ترتب و تقدم و تأخر (البته نه زمانی) برقرار است و در طول هم هستند.

عالم عقل و مثال، عالم فعلیت محض هستند که هیچ قوه و استعدادی در آنها نیست. لذا از جهت وجودی، قوی تر از عالم ماده اند که هر چه در آن است، یا قوۀ محض است (مانند هیولای اولی) یا وجودش با قوه و استعداد آمیخته است (مانند طبیعت های مادی). پس عالم عقل و مثال، بر عالم ماده تقدم وجودی دارند.

عالم عقل که مجرد از ماده و خواص آن است، نسبت به عالم مثال که خواص ماده را دارد، حدود و قیود وجودیِ کمتری دارد و در سلسلۀ حقیقت وجود، نزدیکی آن به واجب الوجود (که بالاترین مرتبۀ هستی است) بیشتر بوده و مقدم بر عالم مثال است.

2) میان عوالم، رابطۀ علیت و معلولیت برقرار است. (عالم عقل علت عالم مثال و عالم مثال، علت عالم ماده است)

3) عوالم با یکدیگر تطابق دارند و هر یک کمالات عالم مادون را واجد است.

از آنجا که هر علتی، کمال معلول خود را به گونه ای برتر دارا است، پس همۀ کمالات و نظام های موجود در عالم ماده، به نحو شریف تری در عالم مثال موجود است. (هر چیزی در عالم ماده است، وجود برتر و منزه از ماده اش در عالم مثال است) همچنین همۀ کمالات و نظام های عالم مثال، به نحو شریف تری در عالم عقل تحقق دارد. (هر چیزی در عالم مثال است، وجود برتر و منزه از ماده و مقدار و حد و اندازه اش در عالم عقل است.)

4) نظام موجود در عالم عقل، مطابق با نظام ربوبی است که در علم واجب تعالی موجود است. 


منبع: 

ترجمه و شرح بدایة الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 4