۱) آنچه تحت عنوان «دین» میان ماست، به دلالت حدیث ثقلین از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، «قرآن کریم» و «روایات اهل بیت علیهم السلام» است و ما لااقل در درک معنای بخش عمدهای از آنها مشکل داریم.
این مشکل محدود به تفسیر و ساختارهای معنایی هم نیست و معانی تحت اللفظی آیات را هم در برمیگیرد، بهطوری که خود ترجمهی قرآن کریم، 1400 سال بعد از نزول این کتاب آسمانی، هنوز چالشی بزرگ برای غیرعرب زبانها محسوب میشود. تعداد بسیار ترجمههای کاملا تحت اللفظی تا مطلقا آزاد! از قرآن کریم که از یک سو با هم ناسازگارند و از سوی دیگر معنای قابل فهم و محصلی را در مورد بسیاری از آیات بهدست نمیدهند، گواه این مدعا هستند.
این مشکل محدود به معانی واژگانی گزارههای دینی نیست و ساختارهای معنایی که در نگاه ابتدایی از بسیاری از این گزارهها در ذهن نقش میبندند نیز در هالهای از ابهام قرار دارند. (فرضا مفاهیمی نظیر اِستوای خداوند بر عرش (قرار گرفتن بر تخت) یا وسعت کرسی (صندلی) الهی نسبت به آسمانها و زمین و مثالهای فوقالعاده زیاد دیگری از این دست)
ما در این بحث عمدا از روایات اهل بیت علیهم السلام فاصله میگیریم تا وارد بحثهای رجالی و سندی و نقل به مضمون و ... که عجالتا کمکی به حل مشکلات ما در فهم کلمات نورانی اهل بیت علیهم السلام نمیکند، نشویم.
ضمن این که به فرمایش بزرگان شیعه، در میان ثقلین، قرآن کریم ثقل اکبر بوده و معجزهی نبوت و تحدی الهی و دارای حجیت ذاتی میباشد.
۲) روش فعلی اجرایی در کشور ما و حتی در سطح جهان اسلام که روی محور پاسخ به شبهات استوار است، «عملا» موثر نبوده و به افزایش چند هزار درصدی شبهات در طول چند دههی اخیر منجر شده است؛ به طوری که هم اکنون تعداد بالای سرانهی شبهات دینی، خود باعث طرح یک شبههی مادر از نگاه بروندینی شده است و آن این که اصولا آیا دینی که به شهادت متولیانش چنین دوزی از «شبهه پذیری» را دارد - صرفنظر از میزان درستی پاسخ ها به این شبهات - آیا میتواند مخاطب بیرونی را جذب کند یا خیر؟
۳) سبک و سیاق سخن گفتن قرآن کریم خواست خود خداوند متعال بوده است! تکیه ی فراوان روی مثال و داستان، آن هم از نوع خیلی عادی آن، روش جاری قرآن کریم است و امری اتفاقی نیست و بخش بزرگی از آیات قرآنی را پوشش میدهد.
اکثر ما بالاجمال و با اتکا به شنیدههایی که از بزرگان تشیع نظیر امام خمینی (ره) داریم، میدانیم که در پس این ظواهر، حقایقی هست. خود قرآن کریم نیز با بیانات متنوعی تاکید فرموده که چنین لایه و یا لایههای زیرینی (تاویلی) در آن وجود دارند و برای افرادی نظیر راسخون فی العلم قابل درکند.
حالا ما دو لایهی دینی (تنزیل و تاویل) داریم که بالطبع برای دو سطح مخاطب ساماندهی شدهاند.
از این دو لایه میتوانیم به دو کانتکست دینی اصطلاح کنیم که هر دو امضای شریعت را بر خود دارند.
این دو کانتکست مثبت در کنار کانتکست منفی (خارج از دین) مثلثی را می سازد که قرآن کریم در سورههایی نظیر واقعه، فاتحه و اعراف به آنها اشاره فرموده است.
۴) رسول اکرم صلی الله علیه و آله در دوران رسالت خود و ائمهی شیعه علیهم السلام در دوران امامت با جامعهای روبرو بودند که کشش درک حقایق دین را نداشت و وجود این مشکل را مکررا تاکید فرمودهاند (علامه طباطبایی ره در ابتدای «رسالة الولایة» به بسیاری از آیات و روایات این موضوع اشاره فرمودهاند).
نتیجهی این مشکل این شد که طرح عمومی دین در صدر اسلام در سطح تنزیل ماند و تنها افراد انگشتشماری که در فرهنگ روایی ما اصحاب سرّ نامیده میشوند (نظیر سلمان فارسی و کمیل بن زیاد و جابر جعفی) از حقایق گزارههای دینی مطلع شدند.
۵) همچنان که در ادعیه و روایات ما آمده است، اصولا حکمت غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نمیتواند جهانگشایی و امثال آن باشد؛ چنانچه به فرمایش امام خمینی ره، حتی در صدر اسلام نیز هدف از جنگ ها کشورگشایی نبوده است.
پس هدف از غیبت، انتظار ولی الله الاعظم (علیه السلام) برای زمانی است که افرادی ژرفاندیش و هوشمند، گرایش غالب جامعهی اسلامی و بلکه جوامع بشری را رقم بزنند و زمینهی لازم برای طرح حقایق عمیق دینی فراهم گردد.
به همین دلیل است که به ما فرمودهاند: انتظار خود نوعی فرج است، طبیعیست که با انتظار و آمادگی نظامی صرف، فرجی حاصل نمیشود اما با انتظار مثبت و دستیابی به معارف حقهی توحیدی دین، فرج که مضاف به وجود مقدس حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است (فرجه یا فرجهم)، محقق میشود، چه این که فرج آنها و فلسفهی ظهور، جز طرح حقیقت دین و تحقق شیعیانشان به حقایق باطنی دین نیست.
۶) به شهادت قریب به اتفاق روایات مربوط به علائم ظهور، اکنون در نزدیکترین زمان به این قلهی تاریخ بشری قرار داریم و ترکیب این نکته و نکتهی قبلی بر اهمیت نکتهی قبلی میان شیعیان حضرت (علیه السلام) میافزاید.
آمادگی برای ظهور در واقع آمادگی برای درک معارف توحیدی است که برای اولین بار در تاریخ اسلام توسط بقیة الله فی الارض (علیه السلام) از قید لفافهها و مثالها و نجواها به درمیآیند و به صورت علنی و عمومی بیان میشوند.
۷) در طول قرنها پس از ظهور اسلام، رگههای توحیدی آن که نخستین بار توسط قرآن کریم، رسول الله صلوات الله علیه و ائمه علیهم السلام مطرح شد، ابتدائا توسط اصحاب سرّ ایشان و سپس توسط حکمای بزرگ ما در طول قرون و اعصار توسعه یافت و برای نخستین بار در قرون میانی اسلامی توسط محیی الدین بن عربی و اتباعش به صورت یک دستگاه فکری درآمد و در قرون بعدی با ظهور عرفایی نظیر سید حیدر آملی و صدرالمتالهین شیرازی «علناً» به دامان شیعه بازگشت.
از قرن سیزدهم به بعد با هجرت مرحوم آقا محمدرضا قمشهای از اصفهان به تهران، نحلهی فقهای عارف شکل گرفت که در زمان ما با ظهور بزرگانی نظیر امام خمینی ره و علامه طباطبایی ره به کمال خود رسید.
۸) به عنوان نتیجهی نکات پیشین میتوان گفت که انسان معاصر اکنون به مدد تحول انفجارآمیز بسترهای ارتباطی از یک سو و ظهور نرمافزارها و ابزارهای فرآوری داده از سوی دیگر، به سطحی از فهم و درک رسیده است که ارائهی ظواهر سطحی دینی او را اقناع نمیکند و اتخاذ رویههای جلالی و سوءاستفاده از تقدس دین و اولیاء آن نیز او را از پای نمینشاند.
پاسخهایی که به شبهاتش داده میشوند نیز خود بیشتر از آنکه دردی را درمان کنند، شبهات بیشتری میآفرینند.
سوال و جوابهای بی پایان در این راه نیز وافی نیل او به مقصدی که انتظار هر دل مشتاقی از قرآن و روایات است، یعنی آرام گرفتن در محضر کلام خداوند و اولیائش، نیست.
مثل هر علم دیگری اینجا و در قلمروی دین نیز یک دستگاه فکری، یک نظام واره، یک نگاه سیستمی یا یک تفکر مدل گرا لازم است که ریشهی همهی شبهات را بخشکاند و بنمایهی سؤالات را منتفی سازد.
یک نگاه کلنگر که بتواند همهی گزارههای دینی را به مثابه «یک» ارگانیزم زنده در نظر بگیرد و همهی ارتباطات و تعاملات میان اجزای آن را توضیح دهد.
این جلوهی همان اصل بنیادین توحید است که شالودهی معرفتی حقیقت اسلام را تشکیل میدهد و دستگاه فکری عرفان اسلامی بر اساس آن شکل گرفته است.
۹) اکنون این پرسش مطرح میشود که چه روشی ما را به این مهم میرساند؟
پاسخ را به ما فرمودهاند: ره چنان رو که رهروان رفتند
بزرگان ما نظیر امام خمینی ره، علامه طباطبایی ره، علامه حسن زاده آملی ره و ... در دامان همین حوزههای علمیهی سنتی شیعه تربیت شدهاند و روش درس خواندن و درسهایی که خواندهاند معلوم است. پس دروس کلاسیک حوزوی راهیست که پایانش معلوم است و بزرگان مشارالیها را تربیت نموده است.
خود این بزرگان نیز مکررا فرمودهاند که جز تحصیل این علوم، راهی برای باریافتن به محضر قرآن کریم و روایات شریف نیست.
برای تیمن و تبرک شروع این حرکت معرفتی تعدادی از فرمایشات مبارک ایشان را ذیلا تقدیم میکنیم:
امام خمینی ره در تعلیقات شرح فصوص میفرمایند:
قال شیخنا الاستاد دام ظله العالی: أن مناط السعاده و الشقاوه مطلقا بالعلم و المعرفه ...
(فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 643)
یعنی شیخ و استاد ما (مرحوم آیت الله شاه آبادی ره) میفرمود:
ملاک سعادت و شقاوت مطلقا، به علم و معرفت است.
به قید «مطلقا» در کلام منقول از استاد حضرت امام رحمهماالله تعالی عنایت شود.
علامه حسن زاده آملی ره:
در رسالهی اعتقاداتم گفتهام: اعتقاد من این است که صحف علوم عقلى و عرفانى اساسى و اصیل، تفسیر انفسى خطاب محمّدى و کشف تامّ احمدى اند - صلّى اللّه علیه و آله و سلم - که بدون دراست و تعلیم و تعلّم آنها، فهم اسرار نهفته در آیات و روایات براى نفوس غیر مکتفیه حاصل نمیشود، فافهم.
(هزار و یک کلمه، ج1، ص: 290)
انسان با فقدان شفاء و اشارات شیخ الرئیس و شرح اشارات خواجه طوسی و فتوحات و فصوص شیخِ اکبر محییالدین و شرح علامه قیصری در فصوص الحکم و مصباح الانس ابن فناری و اسفار صدرالمتالهین، در بیان معارف الهی کتاب و سنت احساس غربت و خلأ میکند.
(کیهان فرهنگی/فروردین ۷۲)
بعضی از بزرگان در ماه مبارک رمضان، شرح فصوص قیصری تدریس میفرمودند، از ایشان سوال شد که در ماه رمضان به چه اشتغال دارید؟ فرمود به تفسیر قرآن مشغولیم؛ و راستی این طور است که کتب عرفانی، تفسیر انفسی قرآن مجیدند… . کتب عرفانی فتوحات و مصباح الانس و فصوص … اینها تفسیر انفسی قرآن مجیدند.
(کیهان اندیشه/مهر ۶۸)
به جانم قسم! آن که از کتب عقلی و صحف عرفانی یعنی مطالعهی کتابهایی همچون تمهید القواعد، شرح قیصری بر فصوصالحکم و سرحالعیون فی شرحالعیون و مصباحالانس و شرح محقق طوسی بر اشارات و اسفار و شفا و فتوحات مکیه خود را دور کند، همانا خود را از فهم خطاب محمدی -صلی الله علیه و آله- یعنی قرآن دور کرده است و جان خود را از نیل به سعادت قصوایش محروم ساخته است.
(حاشیه بر اسفار)
مردم اجتماع ما خواه بپذیرند و خواه نپذیرند - که سرانجام خواهند پذیرفت - بدانند که آنچه از قلم أعلاى آحاد حکماى الهى، قرنى بعد از قرنى در صحف نوریّه و کتب قیّمه آنان به کتابت آمده است تفسیر انفسى آیات و روایات است.
(هزار و یک کلمه، ج3، ص: 46)
جناب ثقه الاسلام کلینى در کافى از آن حضرت که سؤالات زندیقى را جواب مى دهد روایت کرده است که « ... فقال له السائل: فتقول انه سمیع بصیر؟ قال علیه السلام: هو سمیع بصیر، سمیع بغیر جارحة، و بصیر بغیر آله، بل یسمع بنفسه و یبصره بنفسه، لیس قولى انه سمیع یسمع بنفسه و یبصر بنفسه، انه شىء و النفس شىء آخر، و لکن اردت عبارة عن نفسى اذ کنت مسئولا، و افهاما لک اذ کنت سائلا، فاقول: انه سمیع بکله لا ان الکل منه له بعض و لکنى اردت افهامک و التعبیر عن نفسى، و لیس مرجعى فى ذلک الا الى انه السمیع البصیر العالم الخبیر بلا اختلاف الذات و لا اختلاف المعنى ...»
حدیث مذکور از غرر احادیث است. به راستى اگر دراست و تعلیم و تعلم مثل تمهید القواعد و شواهد ربوبیه و شرح اشارات خواجه طوسى و فصوص الحکم و شروح آن بویژه شرح علامه قیصرى بر آن و اسفار و مصباح الانس و شفا و فتوحات مکیه نباشد، فهم اسرارى که در مثل این حدیث که بیان بطون آیات قرآنىاند نهفته است، میسور نگردد و به حقیقت باید صحف کریمه یاد شده را تفسیر انفسى براى اعتلاى فهم خطاب محمدى صلى الله علیه و آله و سلم دانست.
من آنچه شرط بلاغ است با تو مى گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
(کلمه علیا در توقیفیت اسما، ص: 43)
آیت الله العظمی بهجت (ره) :
معرفت الله، اعظم العبادات است و همهی تکالیف مقدمهی معرفت خدا هستند، ولی معرفت خدا واجب و مطلوب نفسی است.
(رخشاد - محمد حسین، در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص 22)
آیت الله جوادی آملی دام ظله:
شما این زیارت جامعه را ان شاءالله به نوبت بخوانید در این زیارت جامعه به ما گفتند وقتی به بارگاه اهل بیت (علیهم السلام) رسیدید بگویید من آمد محقِّق بشوم. البته نسوختن هست، آدم جهنم نرود هست، در همین مسجد بارها به عرضتان رسید که نسوختن هنر نیست. خیلیها هستند که در قیامت جهنم نمیروند؛ کودکان را خدا به جهنم نمیبرد (یک)؛ دیوانهها را خدا به جهنم نمیبرد (دو)؛ کفاری که در روستاهای دوردستاند و کفار مستضعف فکریاند، بیانات الهی به آنها نرسیده آنها معذورند آنها جهنم نمیروند (سه). خب نسوختن که هنر نیست. آدم برود بارگاه امام هشتم بگوید ما را نجات بده ما جهنم نرویم؟! گفتند وقتی رفتید اینها را بخوانید: «مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِما اَبْطَلْتُمْ» من آمدم دانشمند برگردم، اهل تحقیق بشوم، پژوهنده بشوم، کار من پژوهش باشد، معارف را تحقیق کنم؛ آنچه شما تحقیق کردید من دنبالهروی راه شما باشم؛ آنچه شما ابطال کردید من دنبالهروی راه شما باشم؛ من نیامدم بی سواد برگردم. اینها در زیارت جامعه هست؛ خب آدم این راهها را دارد دیگر، مگر عوام بودن واجب است؟! مگر عالم شدن معصیت کبیره است؟! آدم میرود آنجا برای اینکه بفهمد و فهیم برگردد «مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِما اَبْطَلْتُمْ»: آنچه شما تحقیق کردید من تحقیق کنم آنچه شما ابطال کردید من باطل کنم. کدام مکتب است که شما باطل کردید من باطل کنم کدام مکتب است که شما تحقیق کردید من تحقیق کنم؛ من برای این آمدم امام رضا! نسوختن، خب خیلی ها نمیسوزند. «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکمْ» بالاتر از اینها شما فرمودید بعضی از دانشها هست که به دست همه نمیرسد؛ برای خواص از شیعیان ماست؛ علمی داریم حدیثی داریم که صعب مستصعب است که «لا یحتملُه»، احتمال یعنی تحمّل کردن منتها «تحمّل» باب «تفعّل» است این باب «افتعال» است «لا یحتمله الاّ مَلَک مقرَّب أو نبی مرسل أو عبدٌ امتحن الله قلبه للإیمان» شما خودتان فرمودید که بعضی از دانشهاست که به دست همه نمیرسد مگر به خواصّ از بندگان الهی، من آمدم که آن علم را ببرم «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکمْ» اینها در زیارت جامعه است.