صناعت چهارم از صناعات خمس، صنعت شعر است.
هدف اصلى صناعت شعر، تأثیرگذارى بر نفوس اجتماعات بشرى به منظور بر انگیختن احساسات و عواطف آنان است در جهت مقصدى که شاعر دارد.
رکن اساسى کلام شعرى که قوام شعر به آن است و همان عامل موجب تأثیر در نفوس مىشود و احساسات و عواطف را برمىانگیزاند، «تخییل و تصویر» است. یعنى اینکه بر قوّه خیال انسانها (که در بیشتر مردم همین قوّه حاکم است تا نیروى عقل) حکومت کردن و آن را در اختیار گرفتن.
یقینا تخییل، تصویر و بیان یک مطلب به صورت مجسم کردن آن، از حیث تأثیر، نقش اوّل را دارد.
هدف از صناعت شعر
مىتوان بهطور خلاصه مهمترین مقاصد شعر را بدین صورت فهرست کرد:
الف. ایجاد سرور، بهجت و شادمانى در نفوس شنوندگان.
ب. ایجاد غم، اندوه و درد در مستمعین.
ج. روحیّه دادن به افراد و تشجیع کردن آنها تا به عمل خاصى اقدام کنند.
د. برافروختن آتش خشم و کینه در دلها
ه. ایجاد حالت روانى ترس،وحشت،بزدلى و ترسانیدن افراد از اقدام و...
و. هولناک و عظیم جلوه دادن یک امر (کاهی را به کوهی تبدیل کردن).
ز.کوچک شمردن یک امر،توهین به یک شخص بزرگ و داراى ارزش اجتماعى (کوهى را به کاهى بدل کردن).
ح. انفعالات و تأثرات و مانند اینها،که شعر در نفس آدمى ایجاد مىکند.
اجزای شعر
شعر نیز مانند خطابه داراى دو جزء است:
1.عمود شعر که همان مواد قیاسات شعرى (یعنى قضایاى متخیلات) است؛
2. اعوان شعر که همان اوزان و قافیه هاست.
اگرچه کلام موزون و مقفّى را کلام شعرى مىدانیم و قیاس شعرى را از آن مرکب مىدانیم، امّا باید بدانیم که منطقیون هرکلام منظوم و به رشتۀ نظم درآمده را،که داراى قافیه باشد شعر نمىنامند؛ بلکه خصوص کلام منظومى که موجب تأثیر در نفس و تخیّل باشد ولو موجب تصدیق هم نشود و فی الواقع دروغ و خلاف واقع هم باشد را شعر گویند.
لذا شعر در عرف منطقى، کلام مخیّل است.
تعریف شعر
شعر کلامى است خیالانگیز، مرکب از عباراتى موزون، برابر و قافیهدار.
قاعده مخیلات
قوام شعر به سه چیز است: وزن، الفاظ و معانى مخیله.
بنابراین،کسى که مىخواهد صناعت شعر را بهخوبى فراگیرد ناچار است به قواعدى که این امور را تحت ضابطه درمىآورد،رجوع کند.
اما «وزن و الفاظ» قواعدى دارد که در علوم مشخصى بیان شده است و مىتوان بدان مراجعه نمود؛ و محل ذکر آن،علم منطق نیست؛ زیرا براى منطقدان تنها جنبۀ تخیلى شعر اهمیت دارد.
از ماهیت«وزن»در علم موسیقى و از استعمال و نحوۀ کاربرد آن در علم عروض بحث مىشود؛ و محل بحث از«الفاظ» علوم لغت و بلاغت و بدیع است.
ملکه شعر
شعر همچون دیگر صناعتها و فنون نیست که همواره صانع از روى تأمل و توجه و آگاهانه ابداع مىکند؛
بلکه شعر و شاعرى بیشتر خدادادى است تا اکتسابى. شعر همچون الهامى از درون شاعر مىجوشد و بر زبانش جارى مىشود و زمانى آگاهانه است و زمانى ناآگاهانه.
کمتر مىتوان از راه تعلیم و آموزش و تمرین ملکۀ شعر را بدست آورد، مگر آنکه استعداد آن در وجود انسان نهفته باشد و آنگاه آن را با تمرین و ممارست بارور و شکوفا سازد.
منابع :
شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2
منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2
تلخیص: نگین افتخاری