دانستیم که برهان لمّى، برهانى است که حدّ وسط در آن علت ثبوت اکبر براى اصغر است و معناى این سخن آن است که حدّ وسط، علتِ نتیجه است.
قبل از بیان اقسام برهان لمّى لازم است مقدمتا نکاتی بیان شود:
همانطور که می دانیم حدود قیاس عبارتند از:حدّ اصغر حدّ اوسط و حدّ اکبر.
و از این مجموعه سه قضیه تشکیل مىگردد که عبارتند از: صغرى،کبرى،نتیجه.
هنگامى که در قضیۀ صغرى اوسط را با اصغر مىسنجیم از سه حال خارج نیست:
- یا اصغر معلول اوسط است؛
- یا اوسط معلول اصغر است،
- و یا هردو معلول علّت سومى هستند و هیچکدام علّت یا معلول یکدیگر نیستند.
همچنین در قضیۀ کبرى وقتى اوسط را با اکبر مىسنجیم همین سه صورت مطرح است.
حال ما مىخواهیم توسّط حدّ وسط، اکبر را براى اصغر ثابت کنیم. این اثبات بر دو گونه است:
اقسام برهان لمّی
1) گاهى حدّ وسط علت وجود اکبر فى نفسه و بهطور مطلق است؛ و ازاینرو علت ثبوت آن براى اصغر نیز هست؛ به لحاظ آنکه وجود محمول(اکبر) همان وجودش براى موضوع خود(اصغر) مىباشد؛ و وجودى مستقل از موضوع خود ندارد؛مانند علیت بالا رفتن حرارت براى افزایش حجم آهن،که در مثال پیشین آمده بود. چنین برهانى را «برهان لمّى مطلق»مىنامند.
2) گاهى حدّ وسط علت وجود اکبر بهطور مطلق نیست؛ بلکه تنها علت وجود آن در اصغر است. و در این صورت،آن را «برهان لمّى غیرمطلق» مىنامند.
نکته ی اینکه حدّ وسط مىتواند علت وجود اکبر در اصغر باشد، اما علت خود اکبر نباشد؛ آن است که وجود اکبر در اصغر،یک چیز است، و ذات اکبر چیز دیگرى است. ازاینرو، علت وجود اکبر در اصغر غیر از علت خود اکبر است.
و آنچه یک برهان را به صورت برهان لمّى درمىآورد، چیزى نیست جز علیت حد وسط براى وجود اکبر در اصغر، خواه علت وجود اکبر فى نفسه نیز باشد، چنانکه در قسم نخست یعنى برهان لمّى مطلق ملاحظه شد، یا معلول اصغر باشد، و یا آنکه معلول هیچیک از اصغر و اکبر نباشد.
مثال براى صورتى که حدّ وسط معلول اکبر است:
«این چوب،آتش به سویش حرکت مىکند و هر چوبى که آتش به سویش حرکت مىکند درش آتش پدید مىآید».
در اینجا وجود آتش، اکبر است و حرکت آتش،حد وسط است و حرکت، علت وجود آتش در چوب است. امّا علت وجود آتش بهطور مطلق نیست؛ بلکه به عکس،حرکت آتش، معلول طبیعت آتش است.
مثال براى صورتى که حد وسط معلول اصغر است:
زاویههاى«مثلث برابر با دو قائمه است.و هرچه برابر با دو قائمه باشد نصف زاویههاى مربع است».حدّ وسط در اینجا عبارت است از:«برابر بودن با دو قائمه»،که معلول اصغر، یعنى«زاویههاى مثلث» است. و درعینحال، این حدّ وسط خودش علت ثبوت اکبر،یعنى«نصف زاویههاى مربع»، براى اصغر، یعنى«زاویههاى مثلث» مىباشد.
مثال براى آنجا که حد وسط نه معلول اصغر است و نه معلول اکبر:
«این حیوان کلاغ است و هر کلاغى سیاه است».در اینجا«کلاغ»که حد وسط است، نه معلول اصغر است، و نه معلول اکبر؛ اما علت ثبوت وصف سیاهى براى این حیوان مىباشد.
معنای علت در برهان لمّى
علت بر چهار قسم است، و برهان لمّى مىتواند از هریک از این علتها تشکیل شود:
1-علت فاعلی یا فاعل، یا سبب و مبدأ حرکت،که گاهى به آن«ما منه الوجود» نیز گفته مىشود.
2-علت مادى یا مادهاى که با پذیرش صورت،به وجود شىء فعلیت مىدهد.
3-علت صورى یا صورت،که به آن«ما به الوجود»نیز گفته مىشود؛ و آن چیزى است که شىء توسط آن فعلیت مىیابد.
4-علت غایى یا غایت،که به آن«ما له الوجود» نیز گفته مىشود؛ و آن چیزى است که شىء بهخاطر آن تحقق مىیابد.
یک شبهه
ممکن است این اشکال مطرح شود که :
در برهان، علم به وجود علت، مستلزم علم به وجود معلول است؛ و این تنها در صورتى صادق است که علت،علت تام باشد. اما هریک از فاعل، صورت، ماده و غایت بهتنهایى علت ناقصهاند، و وجودشان مستلزم وجود معلول نیست. لذا از تکتک آنها برهان لمّى تشکیل نمىشود.
پاسخ:
این مقدمه درست است که از علم به علّت ناقصه، علم به معلول حتمى نیست.
اما اینکه گفته شد هرکدام از این چهار علّت به تنهایى مىتوانند در برهان لمّى اوسط واقع شوند، منظور این نیست که با قطع نظر از علل دیگر و اینکه آنها چه باشند چه نباشند، این علم به نتیجه حتمى است .
و نیز منظور این نیست که اگر یکی از این چهار علت باشد، یعنی همه آن علل ناقصه موجود می شوند.
بلکه مقصود این است که اگر در جایى یکى از این علل چهارگانه، اوسط واقع شود؛ باقى علل، مفروض الحصول و التحقّق هستند و بالفرض موجودند. اگرچه در قیاس و استدلال بدانها تصریح نشده باشد. در واقع یعنی یکى از آنها، بالقوه شامل دیگر علتها است.
و واضح است که در چنین فرضى وقتى ما یکى از این چهار علّت را اوسط قرار دادیم، حتما علم به نتیجه حاصل می شود. چون بقیۀ علّتها نیز موجودند و در حقیقت، علّت یک علّت تامّه است و از علم به آن،علم به معلول حتمى است.
منابع :
شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2
منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2
تلخیص: نگین افتخاری