معنای لغوی تصوف
از میان عرفانهای گوناگون قدیم و جدید، عرفان اسلامی به لفظ صوفی و تصوف اختصاص یافته است، یعنی عرفان اسلامی را «تصوف» و شخص عارف را «صوفی» مینامند.
در اشتقاق لغوی صوفی و تصوف، بحثهای فراوانی وجود دارد که از این میان سه قول قابل تامل و بررسی است :
- اساسا لفظ صوفی در زبان عربی ریشه لغوی ندارد، بلکه از کلمهی «سوفیا»ی یونانی گرفته شده است. بنابراین صوفی به معنای حکیم و دانشمند خواهد بود؛
- لفظ صوفی به قبیلهای از عرب به نام بنیصوفه نسبت داده شده است که در زمان جاهلیت خدمتگزاران خانه خدا بودند. پس از ظهور اسلام، هنگامی که عدهای از مسلمانان در مسئله ریاضت، عبادت و زهد پافشاری نشان دادند، مردم با سابقهای که از قبیله بنیصوفه در ذهن داشتند، این عده را به همان قبیله منسوب نمودند و بدین ترتیب به این افراد «صوفی»، به برنامه های ایشان «تصوف» و به این طایفه، «متصوفه» گفتند؛
- لفظ صوفی برگرفته از «صوف» به معنای پشم میباشد و دلیل این نامگذاری لباس پشمینهای است که صوفیان میپوشند. از آنجا که یکی از برنامههای سلوکی مهم عارفان، ریاضت است، آنها غالبا لباس نرم و لطیف به تن نکرده و از لباسهای پشمی که خشونت بیشتری دارد بهره میگرفتند. لذا با نام صوفی شهرت یافتند. این معنا در ادبیات نیز فراوان آمده است و بسیاری از اهل تحقیق همین جهت را پذیرفتهاند.
معنای اصطلاحی تصوف
عرفا تعاریف متعددی برای تصوف ارائه دادهاند که هر چند الفاظ آنها مختلف است، ولی معانی آنها به هم نزدیک میباشد. مثلا یکی از عرفای بزرگ به نام «معروف کرخی» (متوفای ۲۰۱ ق) در تعریف تصوف میگوید: «التصوف الاخذ بالحقائق و الیأس مما فی أیدی الخلائق» یعنی «تصوف، گرفتن و یافتن حقایق هستی و مأیوس گشتن از دنیای مردم است.» این تعریف جامع دو بُعد اصلی عرفان اسلامی، یعنی بُعد معرفتی (عرفان نظری) و بُعد عملی (عرفان عملی) است.
عارف بزرگ دیگر به نام «ابوبکر کتّانی» (متوفای ۳۲۲ ق) در تعریف تصوف میگوید: «التصوف صفاء و مشاهدة» که در این تعریف هم صفای قلب و تطهیر باطن به عرفان عملی و سلوک و مشاهده حقایق و رسیدن به معارف شهودی به عرفان نظری و معرفت اشاره دارد.
مُحییالدین بن عربی (م ۶۳۸ ق) تصوف را به «الوقوف مع الآداب الشرعیة ظاهرا و باطنا و هی الخلق الالهیة» تعریف کرده است، یعنی «تصوف، پایبندی به آداب شریعت در ظاهر و باطن است که همان اخلاق الهی میباشد.» این تعریف هر چند تنها به جنبه عملی عرفان اسلامی اشاره دارد، اما به رویکرد امروزی واژه تصوف که در آن جنبه عملی غلبه دارد نزدیکتر است.
معنای اصطلاحی عرفان
برخلاف واژه صوفی، در اشتقاق لغوی لفظ عرفان ابهامی وجود ندارد و روشن است که از «عَرَفَ، یَعْرِفُ» گرفته شده و همخانواده معرفت، عارف و معروف است. البته واژه عرفان با همین ساختار در آثار عرفا شیوع چندانی ندارد و ایشان اغلب از لفظ تصوف، صوفی و یا اشتقاق عارف استفاده میکنند، پس تعریف عارف به گونه طبیعی تعریف عرفان نیز خواهد بود. برای این واژه نیز تعاریف گوناگونی ارائه شده است:
- بایزید بسطامی (م ۲۶۱ ق): «ادنی صفة العارف أن تجری فیه صفات الحق و یجری فیه جنس الربوبیة» یعنی «صفت عارف آن است که صفات حق در او جاری و جنس ربوبیت در او ساری باشد.» این تبیین بیشتر جنبه عملی دارد.
- جنید بغدادی (م ۲۹۷ ق) در پاسخ به این پرسش که عارف کیست و معرفت چیست، میگوید: «أن تعرف ما لک و ما له» یعنی «معرفت آن است که بشناسی چه چیزی از آن توست و چه چیزی برای خدای متعال». به عبارت دیگر به درستی حق و خلق را از هم بازشناخته و احکام هر یک را در جای خود بنشانی که از مباحث اصلی عرفان نظری است.
- ملاعبدالرزاق کاشانی (م ۷۳۵) در تعریفی شایسته میگوید: «العارف من أشهده الله ذاته و اسمائه و افعاله، فالمعرفة حال تحدث من شهود» یعنی «عارف کسی است که خدای متعال ذات، صفات، اسماء و افعال خود را به وی نشان داده است، بنابراین معرفت، حالی است که از پی شهود میآید.»
مقایسه دو واژهی عرفان و تصوف
در عرف داخلی کشور جمهوری اسلامی ایران، واژگان عرفان و عارف در آثار محققان از عرفا، با غلبه جنبهی معرفتی استفاده میشود، اما امروزه و در سرزمین ما برای نامیدن همه فراوردههای عرفانی اعم از عملی و معرفتی و هنری، و اغلب درباره عارفان شیعی و با بار ارزشی مثبت به کار میرود.
در مقابل، واژگان تصوف و صوفی که در ابتدا به معنای مطلق میراث عرفانی در آثار عرفا کاربرد داشت، کمکم در جنبه عملی غلبه یافت. این واژهها امروزه برای نامیدن فراوردههای عمدتا عملی و سلوکی استفاده میشود و با دخول برخی سلسلهها و طریقتهای صوفیه به عالم سیاست و بروز انحرافات و دنیاگرایی، بار ارزشی منفی یافته است.
در عالم علم برای وجههی باطنی ادیان از واژهی Mysticism به معنای رازورزی و شناخت حقایق نهان و رازگونه از طریق شهود (و نه حس یا عقل) استفاده میشود که معادل عرفان به معنای عام آن است و طبعا به دین/مکتب مربوطه اضافه میشود مثل عرفان مسیحی (Christian mysticism)، ولی در عرف آکادمیک جهانی برای اشاره به عرفان اسلامی از یک واژه غیرترکیبی یعنی «صوفیزم» (Sufism) که همان معادل لاتین «تصوف» است، استفاده میشود که فاقد بار ارزشی نسبی یا مطلق است.