اقسام قضیه به اعتبار موضوع
قضیۀ حملیه به اعتبار موضوع چهار قسم است:
1.شخصیه یا مخصوصه 2. طبیعیه 3. مهمله 4. محصوره یا مسوّره
البته این تقسیم براى قضیه شرطیه هم هست، فقط قسم طبیعیه در شرطیه جارى نیست.
این چهار قسم، براساس کلی یا جزئی بودن موضوع تعریف می شوند.
مرحوم مظفر مىفرماید موضوع در قضیۀ حملیه یا جزیى حقیقى است و یا کلى:
الف) قضیهاى که موضوع آن جزئى حقیقى باشد
یعنى موضوع در خارج بر بیش از یک فرد صادق نباشد و اساسا صدقش بر بیش از یک فرد ممتنع باشد؛ آن را «شخصیه»گویند،چون منسوب به شخص است و«مخصوصه»خوانند، چون حکم در آن، مخصوص یک فرد است و کلیت ندارد.
قضیه شخصیه یا موجبه است یا سالبه. موجبه مانند:«جناب شیخ مفید(ره) مجّدِد قرن چهارم هجرى است»
و سالبه مانند: «تو شاعر نیستی» و «این عصر بشارتدهندۀ به نیکى نیست».
ب: قضیه ای که موضوع آن کلى باشد
سه حالت متصور است که هرکدام اسم مخصوصى دارند:
1. قضیهاى که موضوع آن کلى است و حکم براى نفسِ "کلى بماهو کلى" و براى طبیعة بماهو طبیعة صادر شده است؛ بگونهایکه از تمامى افراد و مصادیق خارجیۀ آن قطع نظر شده و تمام نظر به خود طبیعت و کلى دوخته شده است . چنین قضیهاى را «طبیعیه» گویند. مانند«الانسانُ نوعٌ» یا «الحیوانُ لیس بنوعٍ».
2. اگر موضوع قضیه،کلى باشد ولى حکم به ملاحظۀ افراد آن بر موضوع بار شده باشد (بطورى که حکم در حقیقت براى افراد باشد و کلى،عنوان و آینهاى براى افراد باشد)، و نیز این ویژگى را داشته باشد که کمیت و مقدار افراد(بعض یا کل) در آن مشخص نباشد؛ چنین قضیهاى را «مهمله»گویند.
بدانجهت که کمیت افراد در آن اهمال شده و مسکوت گذاشته شده است.
مانند «الْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ» در اینجا مشخص نیست که آیا همۀ انسانها مراد است یا بعض انسانها؟و نیز در«المومنُ لا یکذبُ»بیان نشده که آیا مراد همۀ مؤمنان است یا برخى از آنان.
3. قضیهاى که در آن،کلى به ملاحظۀ افراد موضوع واقع شده (نه بما هو کلى)، با این ویژگى که کمیت و مقدار افراد، بیان شده باشد (یعنى در قضیه ثابت شده باشد که حکم براى تمامى افراد موضوع، ثابت شده یا براى برخى از آنها). چنین قضیهاى را «محصوره» گویند؛(چون داراى حصر است و افراد موضوع، محصور و معین شدهاند) و«مسوَّره»نیز گویند.
قضیه محصوره خود چهار قسم می شود: موجبه کلیه، موجبه جزئیه، سالبه کلیه، سالبه جزئیه.
تنها قضیۀ محصوره معتبر است
مرحوم مظفر مىفرماید از انواع چهارگانۀ قضایاى حملیه، تنها قضیه محصوره با اقسام چهارگانهاش معتبر هستند، و قضایاى شخصیه و طبیعیه و مهمله در علوم معتبر نیستند و منطقى از آنها بحثى نمىکند.
بنابراین مقصود اصلى منطقى از مباحث قضایا، همانا مبحث محصورات اربع است که حجت و استدلال از آنها تشکیل مىشود.
اما قضیۀ شخصیه مورد توجه منطقدان نیست،بخاطر آنکه مسایل منطق قوانین عمومى و فراگیر است،و لذا با قضایاى شخصیه،که فردى و خاص بوده و عمومیتى ندارند، تناسبى ندارد.
و قضایاى طبیعیه نیز در حکم قضایاى شخصیه است؛ زیرا حکمى که این قضایا بیانگر آنند،یک قانون عمومى و فراگیر را[که بر مصادیق عدیده تطبیق کند] ارائه نمىدهد؛
و اما قضیۀ مهمله،به منزلۀ قضیۀ جزئیه و در حکم آن است؛زیرا حکمى که در آن است هم مىتواند به همۀ افراد موضوع مربوط باشد و نیز مىتواند تنها به بعضى از افراد آن مربوط باشد. براى اینکه کمیت افراد بیان نشده، لذا قضیه مهمله استقلالاً معتبر نیست.
سور و الفاظ آن
الفاظى را که توسط آنها کمیت قضایاى محصوره بیان مىشود«سور قضیه» مىنامند.
هریک از چهار قضیۀ محصوره،سور خاص خود را دارد:
1- سور موجبۀ کلیه عبارت است از:کل،جمیع،همه،تمام و الفاظ دیگرى که بر ثبوت محمول براى همۀ افراد موضوع دلالت دارد.
2-سور سالبۀ کلیه عبارت است از: هیچیک، هیچ چیزى، نکره در سیاق نفى و دیگر الفاظى که بر سلب محمول از همۀ افراد موضوع دلالت دارد.
3-سور موجبۀ جزئیه عبارت است از: بعض، بسیار، اندک، تعدادى و الفاظ مشابه آنکه بر ثبوت محمول براى بعضى از افراد موضوع دلالت مىکند.
4-سور سالبۀ جزئیه عبارت است از: بعضى از... نیستند؛ برخى از...نیستند، چنین نیست که همۀ...و الفاظ نظیر آنکه بر سلب محمول از بعض افراد موضوع دلالت مىکند.
ما براى رعایت اختصار،براى سور هریک از انواع قضیۀ محصوره،علامت خاصى قرار مىدهیم:
«هر»براى موجبۀ کلیه.
«هیچ»براى سالبۀ کلیه.
«بعض»براى موجبۀ جزئیه.
«بعض»براى سالبۀ جزئیه.
تقسیم شرطیه به شخصیه،مهمله و محصوره
در قضیۀ شرطیه نیز تقسیمى شبیه تقسیم قضیۀ حملیه جارى مىشود، اما نه به اعتبار موضوع آن؛چرا که قضیۀ شرطیه اساسا موضوع ندارد، بلکه به اعتبار حالات و زمانهایى که در آن تلازم و یا عناد واقع مىشود.
قضیۀ شرطیه به این اعتبار داراى سه قسم است:شخصیه،مهمله و محصوره؛ و دیگر قسم چهارمى به نام طبیعیه ندارد.
«سور» نیز در در شرطیه بر عمومیت و فراگیر بودن، و یا خاص بودن حالات و زمانها دلالت مىکند:
1. سور موجبۀ کلیه عبارت است از:هرگاه، هر زمان و مانند آن در متصله؛ و «همیشه»در منفصله.
2-سور سالبۀ کلیه عبارت از: هرگز چنین نیست، البته چنین نیست، هم در متصله و هم در منفصله.
3-سور موجبۀ جزئیه عبارت است از:گاهى چنین است، هم در متصله و هم در منفصله.
4-سور سالبۀ جزئیه عبارت است از:گاهى چنین نیست،در هر دو؛ و چنین نیست که هرگاه،در خصوص متصله.
منابع :
شرح منطق مظفر، علی محمدی خراسانی، جلد 1
المنطق، علامه مظفر، ترجمه علی شیروانی، جلد 1
تلخیص از نگین افتخاری