عرفان ادبی
هنگامی که عرفا به مقامهایی دست مییافتند، اموری چند آنها را وامیداشت تا حالات، واردات و مقامات معنوی خود را در قالب جملههای موزون و تعابیر شاعرانه و استعاری بیان کنند:
- بیان صریح حقایق عرفانی را به صلاح نمیدیدند؛
- بیان شاعرانه و در قالب نظم و موسیقی ویژه را در مسیر سلوک تأثیرگذارتر می دانستند؛
- حالات عرفانی و مکاشفات که اغلب با احساس سرور و وجد و انبساط همراه است، با ادبیات شورانگیز و احساسی و شعری تناسب بیشتری دارد؛
- انتقال مفاهیم بلند عرفانی جز در قالب تشبیهات، استعارات و کنایات ممکن نمینماید.
این مصلحتها عارفان را واداشت تا اغلب الفاظی را که در عشق مجازی و مستی و میگساری استفاده میشد، برای بیان احوال خود برگزینند و رفتهرفته اصطلاحات ویژهای همچون خط و خال، زلف، ابرو، شراب، شاهد، ساقی و ... به عالم عرفان راه یافت.
این سیر تا آنجا پیش رفت که ذوق شعری و طبع لطیف ادبی داشتن، جزء جداییناپذیر هر عارفی شد و بیشتر ایشان ابیات، غزلیات یا دیوان شعری از خود به یادگار گذاشتند. این مسئله تأثیر شدیدی در ادبیات فارسی و عربی گذاشت، چنان که بزرگترین آثار شعری فارسی و عربی با تأثر کامل از مفاهیم عرفان اسلامی تکامل یافتند.
عرفان تربیتی
هر چند در آغاز، علوم و حرفهها به صورت تجربهها و یافتههای شخصی پدید میآمدند، اما با افزوده شدن تجربهها و دانشها و پدید آمدن تودههای گسترده از معلومات و روشها، ضرورت وجود استاد و مربی در همهٔ دانشها و حرفهها احساس شد. در عرفان اسلامی به ویژه در بُعد عملی آن نیز عوامل زیر بهرهگیری از استاد را ضروری میکند:
- داشتن الگویی مناسب؛
- استفاده از تجربیات و دانستهها؛
- بهرهگیری از راهنمایی و دستگیری در مسائل مشکل و پیچیده علمی و عملی؛
- جلوگیری از انحرافات؛
- تسهیل امر سلوک و رسیدن به اهداف نهایی با سرعت بیشتر.
این جهات موجب شده تا شاخهای تربیتی در عرفان شکل بگیرد و به گونه استاد و شاگردی پیش رود. از مهمترین لوازم این امر، اختلاف سلیقههای سلوکی است، چرا که استادی بر ریاضت و استادی دیگر بر فکر و استاد بزرگ دیگری بر ذکر پافشاری داشت. به این ترتیب زیرشاخههای پرشماری از استادان و شاگردان در بستر سلوک شکل گرفتند که از آنها به «طریقتهای صوفیه» و «سلاسل عرفانی» یاد میشود.
عرفان اجتماعی
هنگامی که نام عرفان و عارف برده میشود، معمولا انزوا و عزلت به ذهنها خطور میکند و گمان میشود عرفان و تصوف را با مسائل اجتماعی و سیاسی کاری نیست. اما نگاهی به گذشته و حال سرزمینهای اسلامی حاکی از آن است که عرفان و تصوف نقش بسیار جدی و گستردهای در شکلگیری مثبت یا منفی هویت جوامع داشته و دارند.
در گذشتهها شاخهی تربیتی عرفان اسلامی که در قالب سلسلهها و طرائق تبلور داشت، از چنان تأثیرات اجتماعی برخوردار بود که استاد شهید مطهری رحمةالله علیه واژهی تصوف را با کارکرد اجتماعی آن گره میزند: «اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگی یاد شوند، با عنوان عرفا و هر گاه با عنوان اجتماعیشان یاد شوند، غالبا با عنوان متصوفه یاد میشوند.»
در تاریخ کشور ما ایران، عارفان و صوفیان چند نهضت بزرگ را به پا کردهاند:
- نهضت صفویه که منجر به استقرار مذهب تشیع در ایران شد، از آغاز توسط انقلابیان عارفپیشه شکل گرفت؛
- نهضت سربداران در خراسان؛
- انقلاب اسلامی ایران که متأثر از جنبههای عرفانی تفکر امام خمینی رحمةالله علیه بود.
بُعد دینی عرفان اسلامی
عرفا در قلمرو معارف دینی (اعم از معارف سلوکی، اخلاقی و عقیدتی)، تلاشهایی گسترده و عمیق انجام دادند که میتوان آنها را در چند بخش دستهبندی کرد:
- تعمیق بخشیهای عقیدتی؛
- واکاوی معانی بطونی آیات و روایات؛
- تعمیق ایمان دینی به عوالم غیبی و ماورایی؛
- تبیین اسرار باطنی احکام و عبادات؛
- حل و فصل بسیاری از معضلات و تعارضات بدوی در متون دینی.
عرفا آثار پرشمار و بااهمیتی را در این زمینه ارایه کردهاند که از جملهی آنها میتوان به «قوت القلوب» ابوطالب مکی ره، «محجةالبیضاء» فیض کاشانی قدس سره، «رسالةالولایة» علامه طباطبایی قدس سره و «تفسیر سورهی حمد» امام خمینی قدس سره اشاره کرد.