ب-حقیقیه،مانعة الجمع و مانعة الخلوّ
این تقسیم به اعتبار امکان اجتماع و انفکاک طرفین و عدم امکان آن است.بدین اعتبار قضیۀ منفصله تقسیم مىشود به:
1-حقیقیه : و آن قضیهاى است که در آن به تنافى و ناسازگارى دو طرف در صدق و کذب،در موجبه؛ و عدم تنافى آندو در صدق و کذب،در سالبه حکم شده است.
بدین معنا که منفصلۀ حقیقیه، اگر موجبه باشد،بیانگر آن است که مقدم و تالى نمىتوانند هردو با هم جمع شوند،[یعنى هردو صادق باشند]؛و یا هردو با هم رفع شوند،[یعنى هردو کاذب باشند]؛
و اگر سالبه باشد، بیانگر آن است که اجتماع آندو باهم و نیز ارتفاع آندو با هم جایز و ممکن است.
منفصلۀ حقیقیۀ موجبه مانند:عدد صحیح یا زوج است و یا فرد؛
زیرا زوج بودن و فرد بودن نه قابل اجتماعاند و نه قابل ارتفاع.[یعنى یک عدد صحیح نمىتواند هم زوج باشد و هم فرد،و نیز نمىتواند نه زوج باشد و نه فرد.]
منفصلۀ حقیقیۀ سالبه مانند: چنین نیست که حیوان یا ناطق باشد،و یا قابل آموزش باشد.زیرا ناطق و قابل آموزش در انسان با هم جمع مىشوند،و در غیر انسان رفع مىشوند.[یعنى انسان هم ناطق است و هم قابل آموزش،و حیوانات دیگر نه ناطقاند و نه قابل آموزش.]
2-مانعة الجمع :منفصلۀ مانعة الجمع قضیهاى است که در آن به تنافى و ناسازگارى دو طرف[در موجبه]و یا عدم تنافى آندو[در سالبه]در صدق حکم شده است،نه در کذب.
یعنى در موجبه حکم مىشود به اینکه اجتماع دو طرف ناممکن است،اما ارتفاعشان ممکن مىباشد؛و در سالبه حکم مىشود به اینکه اجتماع دو طرف ممکن است،اما ارتفاعشان ناممکن است.[و به دیگر بیان،مانعة الجمع موجبه بیانگر آن است که مقدم و تالى نمىتوانند هردو صادق باشند،اما مىتوانند هردو کاذب باشند،و مانعة الجمع سالبه به عکس آن است،یعنى بیانگر آن است که مقدم و تالى مىتوانند هر دو صادق باشند،اما نمىتوانند هردو کاذب باشند.]
مانعة الجمع موجبه مانند: یا جسم سفید است و یا سیاه است. زیرا یک جسم نمىتواند هم سفید باشد و هم سیاه،اما مىتواند نه سفید باشد و نه سیاه،مثلا قرمز باشد.
مانعة الجمع سالبه مانند:چنین نیست که یا جسم غیر سفید باشد و یا غیر سیاه.
زیرا جسمى که قرمز است،هم غیر سفید است و هم غیر سیاه، و در چنین جسمى این دو با هم جمع شدهاند؛ اما نمىتوان جسمى را یافت که نه غیر سفید باشد و نه غیر سیاه، چرا که در این صورت،هم سفید خواهد بود و هم سیاه؛ و این محال است.
بنابراین،دو طرف قضیۀ یاد شده قابل ارتفاع نیستند.
فایده مانعة الجمع موجبه:
این قضیه در مواردى بکار گرفته مىشود که شخصى به غلط بر این پندار باشد که میان دو نسبت و دو طرف،اجتماع ممکن است در این صورت ما براى دفع توهم او،از این قضیه استفاده مىکنیم؛
مثلا کسى مىپندارد مانعى ندارد شخص معینى هم خلیفۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و هم عاصى و معصیت کار در برابر خدا باشد و یا مانعى ندارد که هم امام باشد و هم غیر معصوم (همانند خلفاء ثلاث)؛
در اینجا ما براى دفع توهم او مىگوئیم:«امّا ان یکون الشخص اماما او عاصیا لله» یا مىگوییم:«امّا ان یکون الشخص اماما او غیر معصوم»؛ یعنى: اجتماع ممکن نیست که شخصى هم امام باشد و هم عاصى یا غیر معصوم؛ ولى ارتفاع ممکن است،که شخصى نه امام باشد و نه عاصى.
فایدۀ مانعة الجمع سالبه:
این قضیه در موردى بکار مىرود که شخصى مىپندارد: اجتماع فلان دو چیز و دو نسبت در مورد واحد محال و ممتنع است؛ما براى دفع توهم او و اثبات اینکه اجتماع ممکن است،از این قضیه استفاده مىکنیم.
مثلا کسى بر این باور است که: اجتماع نبوت و امامت در یک خانواده ممکن نیست، و نمی شود که در یک اهل بیت هم مقام نبوت و رسالت باشد و هم امامت نیز در آنها باشد.
ما براى دفع توهم او و اثبات امکان اجتماع مىگوییم:«لیس البتة امّا ان یکون البیت الواحد فیه نبوة او امامة»؛ یعنى: البته چنین نیست که بیت واحدى یا بیت نبوت باشد و یا امامت؛ بلکه ممکن است در بیت واحد،هر دو مجتمع باشند.
3-مانعة الخُلُوّ : منفصلۀ مانعة الخلوّ قضیهاى است که در آن به تنافى دو طرف[در موجبه]،و عدم تنافى آندو[در سالبه]در کذب، نه در صدق،حکم شده است. یعنى در موجبه بیان مىشود که ارتفاع مقدم و تالى با هم ناممکن است،اما اجتماعشان ممکن مىباشد؛ و در سالبه بیان مىشود که ارتفاع مقدم و تالى ممکن است، اما اجتماعشان ناممکن مىباشد.
مانعة الخلوّ موجبه مانند:جسم یا غیر سفید است و یا غیر سیاه است. یعنى از این دو حال بیرون نیست،اگرچه ممکن است هم این باشد و هم آن.
مانعة الخلو سالبهمانند:چنین نیست که جسم یا سفید باشد و یا سیاه باشد.معناى این قضیه آن است که گاهى یک جسم از هردو طرف خالى است،[یعنى نه سفید است و نه سیاه]،اما نمىتواند هردو طرف را در خود جمع کند،[یعنى هم سفید باشد و هم سیاه].
فایده مانعة الخلّو موجبه:
این قضیه در مواردى کاربرد دارد که شخصى توهم مىکند واقع مىتواند از هر دو طرف خالى باشد،[یعنى گمان مىکند ارتفاع مقدم و تالى جایز است]؛مانند کسى که مىپندارد یک شىء مىتواند نه علت باشد و نه معلول؛که به او گفته مىشود:«هر شیئى از ایندو حال بیرون نیست:یا علت است و یا معلول.» اگرچه ممکن است یک پدیده هم علت باشد و هم معلول؛ یعنى علت یک شىء باشد و معلول شىء دیگر.
فایده مانعة الخلّو سالبه:
و اما مانعة الخلوّ سالبه در پاسخ کسى بیان مىشود که مىپندارد واقع نمىتواند از مقدم و تالى خالى باشد،[به گونهاى که نه مقدم صدق کند و نه تالى]؛مانند کسى که گمان مىکند مردم دو دستهاند،و دستۀ سومى وجود ندارد:یک گروه عاقلاند اما دین ندارند، و گروه دیگر دین دارند اما عاقل نیستند.در پاسخ به چنین کسى گفته مىشود:
«چنین نیست که انسان یا عاقل بىدین باشد، و یا دیندار بىعقل»؛ بلکه ممکن است یک شخص هم عاقل باشد و هم دیندار.
منابع
-شرح منطق مظفر، علی محمدی خراسانی، ج 1
-المنطق، علامه مظفر، ترجمه علی شیروانی، ج 1
تلخیص از نگین افتخاری