حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

منظور از علم حصولی در این بخش، «تصورات» است، آن هم تصورات عقلی (نه حسی و خیالی). به عبارت دیگر، معقولات که مفاهیمی کلی هستند، به دو دسته تقسیم می شوند:

 

1) حقیقی (معقولات اولی)

مفهوم حقیقی آن است که هم می تواند در خارج موجود شود (و منشأ آثار باشد) و هم می تواند در ذهن تحقق یابد (و فاقد آثار باشد)، مانند مفهوم آب، انسان، سفیدی. به عبارت دیگر، این مفاهیم نسبت به وجود خارجی و ترتب آثار و عدم آن لابشرط هستند. میان آنچه از این مفاهیم در ذهن تحقق می یابد و آنچه در خارج موجود می شود، نوعی عینیت برقرار است و علم به شیء، دقیقاً همان شیء را به ما نشان می دهد، لذا این مفاهیم را علم حقیقی می نامند.

مفهوم حقیقی یا معقول اولی، همان ماهیت (به حمل شایع) است، یعنی مفاهیمی مانند سیاهی، سنگ، چوب و ... .

  

 2) اعتباری (معقولات ثانوی)

مفاهیم اعتباری این قابلیت را ندارند که هم در ذهن بیایند و هم در خارج موجود شوند. این مفاهیم اموری ذهنی و معلوم برای ما هستند، اما مصداقشان یا خارجی محض است (که هرگز وارد ذهن نمی تواند بشود) یا ذهنیِ صرف است (که هرگز نمی تواند وجود خارجی داشته باشد)، لذا بین این مفاهیم و مصادیقشان عینیت برقرار نیست. این مفاهیم دو دسته اند:

الف) معقولات ثانوی فلسفی: مفاهیمی که عین واقعیت و ترتب آثارند و هرگز بعینه وارد ذهن نمی شوند، زیرا حیثیت ذهن، حیثیت عدم ترتب آثار خارجی است، لذا ورود آنها در ذهن مستلزم آن است که امری خارجی و منشأ اثر، در عین حال ذهنی و فاقد اثر شود و این انقلاب در ذات و محال است. مانند مفهوم «وجود» و «وحدت»، «فعلیت» و «وجوب» که صفات حقیقی وجود هستند.

ب) معقولات ثانوی منطقی: مفاهیمی که حیثیت مصداقشان، بودن در ذهن است و محال است در خارج تحقق یابند، زیرا تحقق آنها مستلزم آن است که امری که ذاتاً فاقد آثار خارجی است، واجد آثار خارجی شود و این انقلاب در ذات بوده و محال است. مانند «قضیه»، «معرف»، «کلی»، «عکس مستوی»، «برهان» و دیگر مفاهیم منطقی.

به طور خلاصه:

مفاهیم حقیقی اموری هستند که حیثیت مصداقشان، «نه عین حیثیت وجود خارجی است»، «نه عین حیثیت وجود ذهنی»، لذا «هم می توانند در خارج موجود شوند و هم در ذهن».

اما مفاهیم اعتباری، حیثیت مصداقشان، «یا عین حیثیتِ بودن در خارج است»، «یا عین حیثیتِ بودن در ذهن»، لذا «یا فقط می توانند در خارج تحقق یابند، یا فقط در ذهن».

  

نتایج بحث

1) مفاهیمی مانند علم، حیات، قدرت، خیر و ... که هم بر واجب تعالی اطلاق می شود و هم بر موجودات امکانی، نمی تواند از سنخ مفاهیم حقیقی (ماهوی) باشد و قطعاً اعتباری است، زیرا اگر ماهوی باشد، واجب تعالی مصداق یک مفهوم ماهوی واقع شده است، پس ماهیت دارد. ماهیت، حدّ وجود است. واجب تعالی وجود محض است و حدی ندارد، لذا هیچ مفهوم ماهوی نمی تواند بر او حمل شود.

2) مفهومی که بر بیش از یک مقوله حمل می شود، اعتباری است، زیرا اگر حقیقی (ماهوی) باشد، در دو یا چند مقوله مندرج بوده و لذا بیش از یک جنس خواهد داشت و این محال است. مثلاً مفهوم حرکت که هم در مقولۀ کم مصداق دارد و هم در مقوله های کیف و أین و وضع و جوهر، اگر ماهوی باشد، باید هم کمیت باشد، هم کیفیت باشد و ... که محال است.

3) مفاهیم اعتباری حدّ ندارد و در حدّ هیچ ماهیتی هم واقع نمی شوند. مفاهیم اعتباری چون ماهوی نیستند، تحت هیچ مقوله ای مندرج نمی شوند، لذا نه جنس دارند و نه فصل و نمی توان برای آنها یک تعریف حدّی ارائه داد. همچنین خودشان جنس هیچ ماهیتی نیستند تا بتوانند جزء تعریف آن ماهیت قرار گیرند. تعاریفی که برای این مفاهیم استفاده می شود، به منزلۀ حدّ است و نه حدّ حقیقی آنها.

  

معانی و اصطلاحات دیگر واژۀ «اعتباری»:

1) اعتباری به معنای چیزی که تحقق و منشأ آثار بودنش بالعرض است، در برابر اصیل که تحقق آن بالذات است، مانند ماهیت در برابر وجود.

2) اعتباری به معنای آنچه وجودش فی نفسه نیست (فی غیره و رابط است) در برابر آنچه وجودش فی نفسه است، مانند هر یک از نسبت ها در برابر جواهر و اعراض.

3) اعتباری به معنای مفهومی که برای دستیابی به هدفی عملی بر موضوعی خاص حمل شده، مانند اینکه مفهوم «رأس» را به فردی از انسان اطلاق کنیم و منظورمان این باشد که نسبت به دیگران مانند نسبت «رأس» به «بدن» است و رئیس ایشان است، در مقابل این که رأس را به معنای اصلی آن که «سر» است به کار ببریم.

  

احکام متفرقه 

معلوم بالذات و معلوم بالعرض

در علم حصولی که وجود علمی و وجود عینیِ شیء یکی نیست، آنچه از شیء نزد عالم حاضر می شود (صورت ادراکی، مفهوم و ماهیت شیء)، «معلوم بالذات» خوانده می شود، زیرا این صورت ها ذاتاً معلومِ ما هستند. خودِ شیء خارجی، «معلوم بالعرض» خوانده می شود، زیرا این صورت ها، کاشف و حاکی از آن هستند و علم ما به صورت ها، باعث علم ما به آن اشیای خارجی می شود.

بازگشت علوم حصولی به علوم حضوری

 این مبحث، از نظریات و ابتکارات خاص مؤلف قدس سره است:

الف) همۀ علوم و ادراکات (اعم از حسی، خیالی و عقلی) مجرد از ماده اند.

ب) نفس از طریق این علوم، به فعلیت می رسد و استکمال می یابد.

ج) وجود مجرد، قوی تر از وجود مادی است و از شدت و کمال بیشتری برخوردار است.

د) آنچه شیء به وسیلۀ آن استکمال می یابد، کامل تر از خود آن شیء است.

نتیجه: علوم و ادراکات ما، موجوداتی مجرد و دارای آثار خاص خود هستند که وجودشان قوی تر از نفس و موجودات مادی است، نه اینکه صورت های ذهنی فاقد اثر باشند.

علوم ما در حقیقت همگی حضوری اند (حضور موجودات مجرد فوق)، منتها وقتی ما از طریق چشم و گوش و سایر قوای ادراکی با خارج ارتباط پیدا می کنیم، می بینیم که این ادراکات حضوری ما، آثار اشیای مادی را ندارند، آن گاه گمان می کنیم که این وجودهای مجردی که نزد ما است، همین اشیای مادی است که فاقد آثار شده و با وجودِ ذهنی در ذهن موجود شده و علم حصولی و مفاهیم ذهنی را مطرح می کنیم.

مجردات عقلی محض، فاقد علم حصولی اند، زیرا منشأ ظهور ماهیات و مفاهیم که همان اتصال با ماده است، در مورد آنها منتفی است.  


منبع:

ترجمه و شرح بدایة الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 3 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.