حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

مفهوم: مفهوم عبارت است از «ما یوجَد فی الذهن»یا «ما یتصور و یحصل فی الذهن»، اعم از این‌که این تصور و وجودِ ذهنى بواسطۀ الفاظ تحقّق یابد- مثلا از شنیدن نام زید، آن هیأت خارجى در ذهن ما مجسم شود-یا توسط مشاهدۀ وجود خارجى آن شیئى، صورتش در ذهن ما بیاید. همۀ اینها را مفهوم یا علم یا وجود ذهنى یا صور ذهنیه گویند. 

پس به عبارتی می توان گفت مفهوم، صورت ذهنی است که از اشیا انتزاع مى‌شود.

 

مصداق: مصداق عبارت است از«ما یوجَد فی الخارج». یعنی حقیقت آن چیزى است که صورت ذهنی از آن انتزاع می شود. (چیزی که مفهوم بر آن منطبق مى‌شود).

 

مثال: شخصی به نام محمد وجود دارد. صورت ذهنى که از او در ذهن ما شکل می گیرد، یک مفهوم (جزئی) و خود شخص (که خارجی و حقیقى است)، مصداقِ این مفهوم است. همچنین صورت ذهنى معناى «حیوان» یک مفهوم (کلى) و افراد خارجى آن و نیز مفاهیم کلی که در آن مندرج مى‌شود (مانند انسان، اسب و پرنده)، همگى مصادیق آن مفهوم به شمار مى‌روند.

نکته اول: مفهوم، گاهى جزئی و گاهى کلى است.

نکته دوم: مصداق،گاهى جزئی حقیقى و گاهى جزئی اضافى است.

 

توضیحی درباره مفهوم عدم

صورت ذهنى «عدم» نیز یک مفهوم (کلى) و آنچه این مفهوم بر آن منطبق مى‌شود، (یعنى نیستىِ واقعى) مصداق آن مى‌باشد. ما از عدم تصورى در ذهن داریم و یک مفهوم کلّى هم هست و مصادیق خارجى او عبارت است از نیستی یا نبودِ زید در این اتاق، یا نبودِ نور در فضا. این مثالها در عالم خارج وجود ندارند.

این عدم‌هاى خارجى، مصادیق عدم و صورتى که از آن به ذهن مى‌آید، مفهوم عدم است.

پس نتیجه می شود که لازم نیست مصادیق یک مفهوم کلّى همیشه از امور وجودى و حقایق خارجى باشند که در عالم خارج موجودند، بلکه مصداق عبارت است از هر آن چیزى که مفهوم و صورت ذهنیه بر آن صدق مى‌کند خواه امر وجودى باشد و خواه امر عدمى (مانند مصادیق عدم).

   

عنوان و معنون یا دلالت مفهوم بر مصداق

هنگامى که حکمى براى یک شىء بیان مى‌کنید، دو حالت رخ می دهد:

 

1) گاهى مقصود شما از آن شیء، مفهوم آن است، قطع نظر از افراد (مصادیق) آن.

مثلا وقتی  مى‌گویید: «انسان، حیوان ناطق است» به مفهومِ انسان اشاره می کنید (یعنی انسان، همان حیوان ناطق است). در این صورت به انسان، «انسان به حمل اوّلى» گفته مى‌شود. یعنى گفته مى‌شود: انسان به حمل اولى، موضوع این قضیه قرار گرفته است یا انسان به حمل اولى حیوان ناطق است.

 

2) گاهى  مقصود شما از آن شیء، مصادیق آن است و آن مفهوم را برای اشاره به مصادیق آن (که ذکر تک تک آن ها غیرممکن است) آورده اید. یعنی مفهوم را حاکى از مصداق قرار داده اید.

مثلا وقتی  مى‌گویید: «انسان خندان است» منظور شما این نیست که انسان همان خندان است، بلکه منظور شما این است که مصادیق انسان مانند حسن و حسین و ... خندان هستند. در اینجا با مفهوم انسان به افراد خارجى آن اشاره شده و حکم بر همان افراد واقع مى‌شود. در این صورت به انسان، «انسان به حمل شایع» گفته مى‌شود. یعنی گفته می شود: انسان به حمل شایع موضوع این قضیه است یا انسان به حمل شایع خندان است. همچنین در این حالت به مفهوم «عنوان» و به مصداق، «معنون» می گویند.

 

مثال زیر تفاوت دو مورد فوق را روشن تر می کند:

وقتى منطقى مى‌گوید: «صدق جزئی بر موارد کثیر محال است»، ممکن است بر او اشکال شود که: جزئی بر موارد متعددى صدق مى‌کند، مانند «این کتاب»، «محمد»و «مکه» که همگى مفاهیم جزئی هستند. پس چگونه شما مى‌گویید: صدق جزئی بر موارد کثیر محال است؟

پاسخ آن است که: اگر مفهومِ جزئی را در نظر بگیریم، یعنى جزئی به حمل اولى، این یک مفهوم کلى است و لذا بر موارد متعدد صدق مى‌کند. (و اشکال فوق وارد است) اما اگر مصداقِ جزئی، را در نظر بگیریم، (مانند مکه) این یک جزئی حقیقی است و بر موارد کثیر قابل صدق نیست. حکم یادشده نیز براى جزئی به حمل شایع است، نه جزئی به حمل اولى.

 


منابع:

تحریر منطق، علی شیروانی

منطق مظفر، ترجمه علی شیروانی، جلد 1

صوت المنطق، استاد محمدی خراسانی، قسمت 17 و 18 و 19

نظرات  (۲)

بازم نفهمیدم
بعضی چیزها با خواندن فهمیده نمی شن باید معلم باشه
این یکی از همین موارده
من یادم میاد که چه سرو کله زده بودیم تا این بحث رو بفهمیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.