حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

2-مظنونات

قسم دوم از مبادى هشتگانۀ قیاس که هر استدلال و قیاسى ناگزیر از منتهى شدن به آنها است تا منتج باشد، مظنونات است.

کلمۀ مظنونات جمع مظنونة که از ریشۀ ظن مشتق شده و این کلمه همانند کلمه یقین داراى دو معنى است:

ظنّ به معناى اعم

اعتقاد مطلق نسبت به یک امر غائب،براساس حدس و تخمین است. 

قید«حدس و تخمین»در اینجا ضرورى است زیرا:

- اگر آن امر را دیده باشد،جزء مشاهدات،و از بدیهیات یقینى محسوب مى‌شود؛

- و اگر داراى دلیل شرعى باشد (مانند ظاهر آیات و روایات و یا امور نقلى) شرعاً متعبد به قبول است،

- و اگر امر بر برهانى از امور عقلى استوار شده باشد به حکم عقل ملزم به قبول خواهد بود. 

ظنّ به معناى اخص

آن ظنّى که در اصطلاح منطقیین و اصولیین به کار برده مى‌شود، اعتقاد غیر جازم، یعنى اعتقادى که سبب ترجیح یکى از دو طرف قضیه برطرف دیگر مى‌شود، امّا با احتمال طرف دیگر نیز همراه است. مثلا ثبوتِ قیام را براى زید ترجیح مى‌دهد، ولى احتمال ضعیفى هم مى‌دهد که زید قائم نباشد.

با این مقدمه می توان گفت:

مظنونات، قضایایى هستند که انسان بدان‌ها تصدیق کرده و برطبق آنها حکم مى‌کند،صرفا از جهت پیروى از ظن غالب. یعنى احتمال قوى مى‌دهد که این‌چنین باشد ولى صددرصد نمى‌داند، بلکه عکس آن را نیز احتمال مى‌دهد.

مثلا قضیه «فلانى هم‌راز و هم‌سرّ دشمنِ من است، پس بر ضرر من سخن مى‌گوید».

این قضیۀ ظنّیه است که شخص گوینده ظن به آن دارد یعنى احتمال قوى مى‌دهد که فلانى با دشمن او، علیه او سخن مى‌گوید.

نکته: کاربرد مظنونات در قیاس خطابى و در باب خطابه است (کما اینکه کاربرد یقینیات در باب برهان بود) زیرا که در باب خطابه، هدف، وعظ و پندواندرز است که آن را با یک قضیه ظنیۀ نیز مى‌توان انجام داد.

 

3-مشهورات

قسم سوم از اقسام هشت‌گانۀ مبادی قیاس، قضایاى مشهوره هستند و آنها قضایا و تصدیقاتى هستند که در میان مردم شهرت و شیوع داشته و خاص‌وعام بدان حکم مى‌کنند. 

مشهورات نیز مانند مظنونات دو اصطلاح دارند:

مشهورات به معناى اعمّ

قضایائى هستند که در میان همۀ مردم از خاص‌وعام شهرت و مقبولیت دارند و از امورى هستند که آراء عقلاء بر آنها تطابق دارد. اعم از اینکه غیر از همین شهرت و تطابق آراء عقلاء، هیچ واقعیتى براى آنها نباشد بلکه تمام حقیقت آنها را همین اشتهار تشکیل دهد؛ یا اینکه برای این قضایا واقع و نفس الامرى نیز باشد که این قضیه را با آن مى‌سنجیم و حکم به درستى آنها مى‌کنیم.

مانند اوّلیات که جزء مشهورات به این معنا هستند.مثل : «کل از جزء بزرگتر است».

پس مشهورات به معناى اعم،شامل یقینیات نیز مى‌شود.

مشهورات به معناى اخص

قضایائى هستند که هیچ واقعیتى ماوراء تطابق آراء عقلاء، ندارند بلکه تمام حقیقت و واقعیت آنها را همین تطابق آراء عقلاء تشکیل مى‌دهد. در حقیقت واقعیت آنها، همین اتفاق همگانى است. مانند حُسن عدل و قبح ظلم.

بنابراین،تفاوت میان مشهورات و یقینیات،درعین‌حال که هردو افادۀ تصدیق قطعى مى‌کنند، در آن است که در یقینیات مطابقت با واقع و نفس الامر معتبر است،که از آن به حق و یقین تعبیر مى‌شود؛ اما در مشهورات مطابقت با توافق آرا معتبر است؛ چون مشهورات واقعیتى جز توافق آرا ندارد.

 

اقسام مشهورات

با توجّه به معناى مشهورات، تقسیمات گوناگونى براى آن ذکر شده است از جمله اینکه مشهورات را به شش قسم :

واجب القبول، تأدیبات صلاحیه، خلقیات، انفعالیّات، عادیات و استقرائیات تقسیم کرده اند.*

در تقسیمی کلی می توان برای مشهورات دو قسم در نظر گرفت:

الف) مشهورات حقیقیه

ب) مشهورات ظاهریه یا شبیه به مشهورات (در مباحث جدل این اقسام تبیین خواهد شد). 

نکته: کاربرد مشهورات در مبادی جدل است.

 

4-وهمیات

قسم چهارم از اصناف هشتگانه مبادى تصدیقى قیاس، وهمیّات هستند.

مقصود از«وهمیات» قضایاى وهمى صِرف است؛ یعنى قضایاى کاذب و دروغى که وهم آنها را پذیرفته، و با قوّت به آنها حکم مى‌کند، به‌گونه‌اى که خلاف آن را حتى اگر برهان بر آن اقامه شود، نمى‌پذیرد.

در چنین مواردى، عقل به نتیجۀ برهان ایمان مى‌آورد اما وهم مخالفت مى‌کند، و همچنان آنچه را برهان مردود دانسته، به همان صورت که با آن أنس گرفته تصویر مى‌کند، و از پذیرش خلاف آن خوددارى مى‌کند.

و ازاین‌رو وهمیات از امورى که مورد اعتقاد است، به‌شمار مى‌رود. 

به عنوان مثال وهم غالب مردم از تاریکى وحشت دارد و از آن مى‌ترسد، درحالى که نزد عقل، مکان تاریک همان مکان روشن است، و عقل فرقى میان آن‌دو قایل نمى‌شود؛ چه مکان همان مکان است و تاریکى، اثرى که موجب زیان یا هلاکت شود، ندارد.

سرّ این امر آن است که وهم پیرو و فرمانبردار حس بوده و در قید و بند آن گرفتار است. و ازاین‌رو، آنچه را حس نمى‌پذیرد، وهم نیز نمى‌پذیرد.

البته وهم امور مجرد از حس را نیز همچون ادراک امور محسوس، مى‌تواند درک کند. احکامى که وهم دربارۀ غیرمحسوسات دارد،که به آن قضایاى وهمى محض گفته مى‌شود، قطعا کاذب و دروغ است؛ چراکه وهم اصرار دارد این امور را در قالب امور محسوس درآورد؛درحالى‌که به حکم ضرورى عقل، آنها از محسوسات نیستند. مانند کسانی که در اثر غلبۀ وهم بر ایشان، یا خداوند را جسم مى‌دانند، و یا وجود او را انکار مى‌کنند.

نتیحه اینکه وهمیات هیچ بهره‌اى از حقیقت ندارند، اما بداهت وهم غیر آن را نمى‌پذیرد و ازاین‌رو، کسى که مى‌خواهد در استدلال خود مغالطه ورزد، از آنها استفاده مى‌کند،که شرح آن در«صناعت مغالطه» خواهد آمد انشاالله. 

 


* جهت مطالعه بیشتر ر ک به منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی، ج2 ، ص 243-229

منابع :

شرح منطق مظفر - علی محمدی خراسانی - ج2

منطق مظفر - ترجمه علی شیروانی - ج2

 

تلخیص: نگین افتخاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.