المبحث الأول فی الأمر
الأمر : هو طلب حصول الفعل من المخاطب : على وجه الاستعلاء
مع الالزام - وله أربع صیغ:
(1) فعل الأمر - کقوله تعالى «یا یحیى خذ الکتاب بقوة»
(2) والمضارع المجزوم بلام الأمر – کقوله تعالى «لینفق ذو سعة من سعته»
(3) واسم فعل الأمر – نحو «علیکم أنفسکم لا یضرکم من ضل إذا اهتدیتم».
(4) والمصدر النائب على فعل الأمر – نحو سعیاً فی سبیل الخیر
و قد تخرج صیغ الأمر عن معناه الأصلی و هو (الإیجاب و الالزام) إلى معان أخرى: تستفاد من سیاق الکلام، و قرائن الاحوال.
(1) کالدعاء فی قوله تعالى «رب أوزعنی أن اشکر نعمتک»
(2) والالتماس کقولک لمن یساویک – أعطنی القلم أیها الأخ.
(3) والارشاد – کقوله تعالى «إذا تداینتم بدینٍ إلى أجلٍ مسمى فاکتبوه ، ولیکتب بینکم کاتبٌ بالعدل».
(4) والتهدید – کقوله تعالى «اعملوا ما شئتم ، إنه بما تعملون بصیر»
(5) والتعجیز – کقوله تعالى «فأتوا بسورة من مثله»
(6) والإباحة – کقوله تعالى «وکلوا واشربوا حتى یتبین لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود من الفجر»
ونحو : اجلس کما تشاء
(7) والتسویة – نحو قوله تعالى «وإصبروا أو لا تصبروا»
(8) والاکرام – کقوله تعالى «ادخلوها بسلامٍ آمنین»
(9) والامتنان – نحو قوله تعالى «فکلوا مما رزقکم الله»
(10) والإهانة – کقوله تعالى «کونوا حجارةٍ أو حدیداً»
(11) والدوام – کقوله تعالى «إهدنا الصراط المستقیم»
(12) والتمنی – کقول امرىء القیس
ألاَ أیها اللیل الطویل ألا انجلی بصبح وما الاصباح منک بأمثل
(13) والاعتبار – کقوله تعالى «أنظروا إلى ثمره إذا أثمر»
(14) والأذن – کقولک : لمن طرق الباب «ادخل»
(15) والتکوین – کقوله تعالى «کن فیکون»
(16) والتخییر –نحو : تزوج هنداً أو أختها
(17) والتأدیب – نحو : کل مما یلیک
(18) والتعجب – کقوله تعالى «أنظر کیف ضربوا لک الأمثال»
مبحث اول در امر
امر: طلب انجام کار از مخاطب است : با اظهار برتری (برتری طلبی)
با وادار کردن – و آن چهار صیغه دارد:
1-فعل امر- مثل قول خداوند متعال (یا یحیى خُذ الکتاب بقوة = یا یحیی کتاب را با قدرت بگیر .)
2-مضارع مجزوم به لام امر - مثل قول خداوند متعال ( لِیَنفق ذوسعة من سعته )= کسی که گشایشی دارد باید از گشایشی که دارد انفاق و خرج کند.
3- اسم فعل امر – مثل (عَلَیکم = اسم فعل امر است و به معنای جمله «الزم» ملزم باش، می باشد ) علیکم أنفسکم لا یضرکم من ضل إذا اهتدیتم= برشما باد (نفس هایتان) خودتان، زمانیکه هدایت کردیم شما را ، آن که گمراه شد به شما ضرری نمی ساند.
4- مصدر نائب از فعل امر – مثل (سعیاً فی سبیل الخیر) در راه خیر سعی کن
و گاهی صیغه امر از معنای اصلی خارج می شود. -و آن ایجاب و لزوم است - به معنای دیگری که استفاده می شود (آن معنای دیگر) از سیاق کلام و قرائن احوال:
1-مثل دعا در قول خداوند متعال (خدایا شکر نعمتت را به من الهام کن )
2- التماس در قول کسی که برابر توست : ای برادر قلم را بده به من
3- ارشاد - مثل کلام خداوند متعال وقتی قرضی را بین خود ردوبدل کردید تا زمان مشخصی آنرا بنویسید و بایستی نویسنده ای به عدالت آن را میانتان بنویسد.
4- تهدید - مثل قول خداوند متعال « آن چه می خواهید بکنید خداوند به آنچه می کنید بیناست.»
5- عاجز (ناتوان) ساختن - مثل کلام خداوند متعال : پس بیاورید سوره ای مثل آن
6- اِباحة از ریشه بَوح و بُوْوح به معنی اجازه دادن / مباح ساختن / حلال ساختن - مثل قول خداوند متعال :« بخورید وبیاشامید تا برای شما خط سفید از خط سیاه سپیده دم واضح و مشخص شود». و مثل : «همانطورکه می خواهی بنشین »
7- مساوی و برابر قرار دادن - مثل قول خداوند متعال «و إصبروا أو لا تصبروا » = صبر کنید یا شکیبایی نکنید
8– اکرام و بزرگداشت - مثل قول خداوند متعال « بسلامت و امنیت داخل آن شوید »
9- امتنان (منت نهادن) – مثل قول خداوند متعال : پس بخورید از آنچه خداوند رزق شما قرار داده
10 - اهانت و خوار کردن - مثل قول خداوند متعال : سنگ یا آهن باشید ...
11- دوام واستمرار - مثل قول خداوند متعال : «ما را به راه راست هدایت کن »
12 - خواهش و آرزو – مثل قول امرو القیس :
ألاَ أیها اللیل الطویل ألا انجلی بصبح وما الاصباح منک بأمثل:آگاه باش ای شب طولانی آیا به صبح نمی رسی و صبح شدن از تو.
13- اعتبار – مثل قول خداوند متعال :«نگاه کن به ثمره آن زمانیکه میوه می دهد »
14-( الأذن )اجازه مانند کلام تو برای آن که در می زند : داخل شو
15- (تکوین) ایجاد کردن – مثل قول خداوند متعال : بشو پس ایجاد می شود.
16- (التخییر)مخیر کردن – مثل : عروسی کن با هند یا خواهرش
17- برای ادب کردن – مثل : « کل مما یلیک » بخور از آنچه جلوی توست.
18- تعجب – مثل قول تعالی : «أنظر کیف ضربوا لک الأمثال » =نگاه کن چگونه برایت مثال ها می زنند.
ألاَ أیها اللیل الطویل ألا انجلی بصبح وما الاصباح منک بأمثل:
ای شب طولانی آیا به صبح نمی رسی و آیا صبح شدن از جانب تو شایسته تر نیست؟
اعتبار به معنای عبرت گرفتن است.